دانلود و خرید کتاب ۹۰۰ روز در جهنم عباس کریمی سرداری
تصویر جلد کتاب ۹۰۰ روز در جهنم

کتاب ۹۰۰ روز در جهنم

انتشارات:انتشارات یمام
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ۹۰۰ روز در جهنم

کتاب ۹۰۰ روز در جهنم نوشتهٔ عباس کریمی سرداری است. انتشارات یمام این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی خاطرات شفاهی یک آزاده «علی حاج‌حسینی» است.

درباره کتاب ۹۰۰ روز در جهنم

کتاب ۹۰۰ روز در جهنم در ۲۳ فصل به بازگویی خاطرات «علی حاج‌حسینی» پرداخته است. «علی حاج‌حسینی» این خاطرات را از زبان خودش گفته تا نویسندهٔ این کتاب آن‌ها را بنویسد. این خاطرات به موضوعات گوناگونی مانند مبارزهٔ روستاییان انقلابی، کتک‌خوردن، پایان جنگ، بازگشت به وطن و... پرداخته است.

خواندن کتاب ۹۰۰ روز در جهنم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران کتاب‌های خاطرات پیرامون آزاده‌های جنگ ایران و عراق پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب ۹۰۰ روز در جهنم

«از اتوبوس که پیاده شدم پدر و مادرم جلو آمدند. با پدرم روبوسی کردم. انگار عقدهٔ دلم باز شده بود. هم او و هم من، گریه کردیم. بعد خودم را مانند یک بچهٔ کوچک در بغل مادرم انداختم و با هم گریه کردیم. باور نمی‌کرد که بعداز دو سال و اندی من را سالم ببیند. مرتب نگاهم می‌کرد و مرا می‌بوسید. سرم را روی شانه‌اش گذاشت، وقتی سرم را روی شانه‌اش گذاشتم، آرامش عجیبی به من دست داد، که دوست داشتم سال‌های سال، همان‌جا آرام بگیرم و همان جا به خوابی عمیق بروم. چه آرامشی بهترازشانهٔ مادر و بغل اودراین جهان می‌توان یافت. بعداز روبوسی با برادرها و خواهرانم، و بعضی ازدوستانم، جوانان ماراروی دوش‌شان سوار کردند و تا نزدیک محلی که برای استقبال از ماترتیب داده بودند، پایین نگذاشتند. وقتی از روی دوش جوانان، پایین آمدیم. درجایگاه قرار گرفتیم و فرماندهٔ پایگاه سخنرانی کرد و ورود مارا خیر مقدم گفت:

- برادرا، بعداز دو سال و هفت ماه اسارات و دوری از خانواده، خیلی خوش آمدین. در این دو سال هفت ماه که شما اسیرشده بودین، ما هیچ خبری ازشما نداشتیم. یک مرتبه ده نفراز جوانان روستا درجبهه مفقود شوند و ماهیچ خبری از آن‌هانداشته باشیم. هم برای ما و هم برای خانواده‌های شما خیلی سخت گذشت. از گوشه و کنارخبر می‌رسید که شهید شدین. حتی خبر آوردن که آقای حاج حسینی، پودر شده است. و هیچ چیزی از او باقی نمانده است. ماهرچه با جاهای مختلف، تماس گرفتیم نتوانستیم هیچ خبری و ردی ازتان پیدا کنیم. وقتی خبررسید، که آقای حاج حسینی شهید شده است، هرچه تلاش کردیم برایش و به یاد بودش، صورت قبری درست کنیم، مادرشان اجازه ندادند و مرتب می‌گفتن: به دلم برات شده، بچهٔ من زنده است و یک روزی برمی‌گرده. خوشبختانه به لطف پروردگارآمدین، و الان درجمع ما هستین. همین طوردرباره آقایان محمود حسن زاده و حسن کفیلی هم شایعاتی مبنی بر شهید شدنشان بود، که باز هم به لطف خداوند متعال هرسه نفر زنده و تندرست دربین ما هستن. انشالله آن هفت نفرهم به زودی به دیارخود برمی گردند. برای سلامتی شون صلوات.

من شعری را که دررفسنجان خوانده بودم. در این جا هم خواندم و مورد تشویق حضار قرارگرفتم.

هوا داشت کم‌کم تاریک می‌شدکه با همراهی مردم و پیاده به سمت خانه حرکت کردیم. هنوز شب ازراه نرسیده بود که احساس کردم جایی را نمی‌بینم. یک دستم دردست پسرعمه‌ام، و دست دیگرم دردست برادرم که از من بزرگ‌تر بود، قرار داشت. یواشکی به پسرعمه‌ام گفتم:

- محمود، من هیچ چی نمی‌بینم.

- منم همین طور. کم‌کم خوب می‌شی، نگران نباش.»

faash
۱۴۰۱/۱۱/۲۵

لطفا در بی نهایت قرار بدین

فاطمه کریمی
۱۴۰۳/۰۹/۲۲

عالی ست نمونه ای از سختی های اسیران رابه زیبایی به تصویرکشیده است

حجم

۳۳۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

حجم

۳۳۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
تومان