کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد اول)
معرفی کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد اول)
کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد اول) نوشتهٔ انسیه آزادی است. انتشارات یمام این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد اول)
بهگفتهٔ نویسنده، کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد اول)، رمانی ایرانی است با بهکارگیری عناصر ظریف داستانی بهزبان ساده و روان نوشته شده است. این رمان ۳۱ فصل دارد؛ رمانی که انسیه آزادی آن را عصارهای از زندگی خودش، زندگی شما و زندگی هر کس دیگری که میشناسیم، خوانده است. قصه، روایت زندگی دختر جوانی است به نام «سایه» که در ازدواج اول خود شکست خورده و با دیدن خیانت همسرش از او جدا شده است. او از خانوادهای ثروتمند و فرهیخته است، اما این شخصیت برخلاف مسیر خانواده، بر اساس شخصیت مغرور و سرکشی که دارد، مسیر شغلی و فکری منحصربهفردی را برگزیده و در عرصهٔ هنر مشغول فعالیت بوده و توانسته است هنرمند مشهور و بنامی در دورهٔ خود باشد. بعد از سپریکردن دورانی پر از تنش در زندگی، به سایه پیشنهاد کار جدیدی میشود؛ یک پروژهٔ جدید که سایه به پیشنهاد یکی از بزرگان عرصهٔ هنر برگزیده و در آن پروژه در سمت کارگردان مشغول به فعالیت میشود.
سایه در این میان با فردی به نام «کامران» همکاری میکند. در ابتدا کامران بهنظر سایه مرموز و غیرعادی جلوه میکند و حتی گاه زننده و غیرقابلتحمل است، اما در ادامهٔ مسیر با اتفاقاتی که برای سایه میافتد و حضور بیدریغ کامران و محبتهایی که در حق سایه میکند و پیبردن سایه به شخصیت متفاوت او، به او علاقهمند میشود. پس از افشای رابطهٔ این دو و آگاهی بیشتر افراد از اشتیاق بسیار فراوان سایه به کامران و عشق میان آنها، طی یک حادثه، رازی درمورد کامران برملا میشود. سایه متوجهٔ ازدواج کامران و حضور زنی در زندگی او میشود که فراز و فرود رمان را بیشتر میکند و منجر به ترک کامران از سوی سایه میشود.
خواندن کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد اول)
«بالاخره روز موعد فرا رسید. برای شیدا و شاهین خوشحالترین بودم؛ اما غم از دست دادن کامران روحم را آزرده کرده بود.
جلوی آینه قدی ایستادم، با وسواس خاصی خودم را بررسی میکردم. پیراهن بلند مشکی که کمی دنباله داشت، بالاتنهٔ لباس تقریباً باز بود و گردنبندی که کامران به من هدیه داده بود در گردنم میدرخشید. مدل مو و آرایشم را با دقت انتخاب کرده بودم؛ همه چیز در هماهنگی با هم بود.
قرار بود من به اتفاق سامیار به جشن بروم. پدر و مادرم قبل از ما در محل برگزاری جشن در کنار پدر و مادر شیدا حضور داشتند. از اتاق پرو بیرون آمدم، سامیار منتظر من ایستاده بود. دستم را دور بازویش حلقه کردم. شانه به شانه به سمت ورودی حرکت کردیم. بینهایت شلوغ بود همهٔ دوستان و همکاران و آشنایان آنجا بودند. مجبور بودم قدم به قدم با تکتک میهمانها احوالپرسی کنم.
از دست شاهین عصبانی بودم حتی دوستدخترهای سابق او هم در این مهمانی حضور داشتند. کنار میز پایه بلندی ایستادیم. گارسونها یکی پس از دیگری سرگرم پذیرایی از میهمانان بودند. شکوه و جلال میهمانی هر بینندهای را شگفتزده میکرد، سامیار برای مدت کوتاهی از من جدا شد و به پدر و مادرم ملحق شد.
انگار حسابی عصبی و مضطراب بودم. متوجهٔ حضور بیتا شدم، یکی از همکلاسیهای قدیم دانشگاه، کنار من ایستاد. بیتا زمان زیادی را با شاهین گذرانده بود. اگر شاهین اینجا بود حتماً خودم کشته بودمش؛ شیدا که جای خود داشت. بیتا همانطور که سیگارش را روشن میکرد نوشیدنیاش را روی میز مقابل من گذاشت.»
حجم
۳۶۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۶۴ صفحه
حجم
۳۶۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۶۴ صفحه