دانلود و خرید کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد دوم) انسیه آزادی
تصویر جلد کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد دوم)

کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد دوم)

نویسنده:انسیه آزادی
انتشارات:انتشارات یمام
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد دوم)

کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد دوم) نوشتهٔ انسیه آزادی است. انتشارات یمام این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد دوم)

به‌گفتهٔ نویسنده، کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد دوم)، رمانی ایرانی است با به‌کارگیری عناصر ظریف داستانی به‌زبان ساده و روان نوشته شده است. این رمان ۳۷ فصل دارد؛ رمانی که انسیه آزادی آن را عصاره‌ای از زندگی خودش، زندگی شما و زندگی هر کس دیگری که می‌شناسیم، خوانده است. قصه، روایت زندگی دختر جوانی است به نام «سایه» که در ازدواج اول خود شکست خورده و با دیدن خیانت همسرش از او جدا شده است. او از خانواده‌ای ثروتمند و فرهیخته است، اما این شخصیت برخلاف مسیر خانواده، بر اساس شخصیت مغرور و سرکشی که دارد، مسیر شغلی و فکری منحصربه‌فردی را برگزیده و در عرصهٔ هنر مشغول فعالیت بوده و توانسته است هنرمند مشهور و بنامی در دورهٔ خود باشد. بعد از سپری‌کردن دورانی پر از تنش در زندگی‌، به سایه پیشنهاد کار جدیدی می‌شود؛ یک پروژهٔ جدید که سایه به پیشنهاد یکی از بزرگان عرصهٔ هنر برگزیده و در آن پروژه در سمت کارگردان مشغول به فعالیت می‌شود.

سایه در این میان با فردی به نام «کامران» همکاری می‌کند. در ابتدا کامران به‌نظر سایه مرموز و غیرعادی جلوه می‌کند و حتی گاه زننده و غیرقابل‌تحمل است، اما در ادامهٔ مسیر با اتفاقاتی که برای سایه می‌افتد و حضور بی‌دریغ کامران و محبت‌هایی که در حق سایه می‌کند و پی‌بردن سایه به شخصیت متفاوت او، به او علاقه‌مند می‌شود. پس از افشای رابطهٔ این دو و آگاهی بیشتر افراد از اشتیاق بسیار فراوان سایه به کامران و عشق میان آن‌ها، طی یک حادثه، رازی درمورد کامران برملا می‌شود. سایه متوجهٔ ازدواج کامران و حضور زنی در زندگی او می‌شود که فراز و فرود رمان را بیشتر می‌کند و منجر به ترک کامران از سوی سایه می‌شود.

خواندن کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب زنگارهای واپسین عشق (جلد دوم)

«بعد از چند روز از بیمارستان مرخص شدم.

کتایون به همراه روشنا زودتر از بیمارستان خارج شده بود. اصلاً نمی‌شد کتایون را از روشنا جدا کرد. همیشه برای بودن و در آغوش گرفتن روشنا یک ماراتن بزرگ بین کتایون و سامیار برقرار بود. آماده بودم، حس عجیبی داشتم. یک شادی نهفته به همراه خستگی مضاعف. می‌خواستم روی ویلچر بشینم هنوز بدنم تعادل درستی نداشت و من نمی‌توانستم درست راه بروم. کامران مشغول جمع کردن لوازم بود و انگار دنبال چیزی می‌گشت همان لحظه شیدا وارد اتاق شد کامران همچنان مشغول گشتن بود در نهایت جیب شلوارش را گشت انگار متوجه چیزی شد از توی جیبش یک شکلات در آورد و بهش خیره شد و لبخند روی لبش آمد، بغض گلویش را گرفته بود به شکلاتی که در دستش بود خیره شد. مشخص شد خاطره‌ای در ذهنش مرور می‌شود. با لبخند نگاهم کرد و گفت: «سایه می‌دونستی خدا ارحم الراحمین؟»

نگاهش کردم و گفتم.

- یعنی چی؟

کامران: یعنی با سخاوت و بخشنده

شانه بالا انداختم و گفتم: آره معلومه، شکی ندارم؛ ولی ربطی به شکلات داره؟

کامران و شیدا به هم نگاه کردند، هر دو لبخند زدند.

من شانزده روز از خاطرات آن‌ها بی خبر بودم.

کامران رو به من گفت: «شکلات می‌خوری؟»

- نه

خودش شکلات را باز کرد با لذت هر چه تمام‌تر شکلات را می‌خورد.

کامران: منم چند وقتیه باور دارم خدا ارحم‌الراحمین

چشمم به دیوار بالای سر تختم افتاد. کمی گود شده و خونی بود. به کامران نگاه کردم همانطور که شکلات می‌خورد لبخند زد و شانه بالا انداخت و ویلچر را به حرکت در آورد.

با لبخند من را به بیرون بیمارستان هدایت کرد.

و من بالاخره از این بیمارستان خارج شدم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۲۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۷۴ صفحه

حجم

۳۲۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۷۴ صفحه

قیمت:
۱۴۷,۵۰۰
تومان