کتاب توبه
معرفی کتاب توبه
کتاب توبه نوشتهٔ آیتاله زینعلی است. انتشارات ماهواره این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر ۲ فصل دارد که از داستانی واقعی اقتباس شده است.
درباره کتاب توبه
کتاب توبه اثری داستانی و داستانی اقتباسی از ماجرایی واقعی است. شخصیتهای این داستان غیرواقعی هستند. آنها در موقعیتهای گوناگونی ایفای نقش میکنند.
داستان از آنجا روایت میشود که هر روز زندگی برای راوی سختتر میشد، اشتباهات گذشته باعث شده بود که از هر طرف مورد حملهٔ تهمت و طعنه قرار بگیرد، از همه گرفته تا اقوام نزدیک خودش، خانوادهٔ همسرش، خانوادهٔ پدری خودش، این طعنهها و کنایهها باعث میشد، روزبهروز از کانون گرم خانواده دورتر شود و برای داشتن آرامش از آنها فرار کند. این راوی همچنین میگوید که روزبهروز در منجلابی غرق میشد، بدون توجه به اینکه آخر، ماجرا چه میشود و چه اتفاقاتی قرار است برایش بیفتد.
راوی این داستان در سال ۱۴۰۰ خانه، ماشین و امکانات رفاهی ندارد. او بههمینخاطر پیوسته کنایه و حرف میشنود.
این داستان ایرانی با زبانی عامیانه نوشته شده است؛ انگار راوی درحال حرفزدن و مخاطب درحال شنیدن آن حرفها باشد و نه خواندنشان.
خواندن کتاب توبه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب توبه
«سالهای زندان یکی پس از دیگری اومدن و رفتند. فصلها پشت سر هم اومدن و رفتند. تو این سالها پدرم تلاش زیادی کرد که با هزینهکردن به عنوان یه خیر تو زندان میخواست یه جوری نظر مسؤولین زندان را به خودش جلب کنه تا بتونه از طریق اونها برای رهایی من کاری انجام بده. ولی خوب خدا نخواست که من زنده بمونم. اینجوری خدا خواست به من و پدرم و به اطرافیانم بفهمونه که مال دنیا و دارایی فراوانشون نمیتونه کاری بکنه. دیگه بعد از این همه سال تو زندان بودن، خودما غرق آغوش خدا و ائمه کرده بودم. یادم نمیره روزی که رفتم و قتلا خودم به گردن گرفتم. شبش علیرضا اومد به خوابم و گفت به احترام امام غریب، به احترام شبهایی که به دستان بریده ابوالفضل قسم دادی، من از حق خودم گذشتم و حلالت کردم. من تو را بخشیدم تا خودم بخشیده بشم. صبحش که واسه نماز صبح بلند شدم، نماز که خوندم دیگه خیالم راحت شده بود، دیگه ترسی از مرگ و مردن نداشتم. دیگه قسمت منم این بود. میخواست منم درس عبرت دیگران بشم. دیگه از اینکه زندانی بودم، ناراحت نبودم. چون تو زمانی که زندان بودم خیلی کارها یا خودم انجام دادم یا پدرم به دلیل بودن من تو زندان انجام داد.
روزی که حکم نهایی بهم ابلاغ شد، واسه خودم ناراحت نبودم. من فقط نگران این بودم بعد من مادرم چطوری زندگی میکنه. نگران این بودم پدرم چه عذابی میکشه.
دیگه قصه زندگی من داشت تموم میشد. روزها به شمارش افتاده بودن. دیگه از زمان لحظه مرگم باخبر بودم. و این موضوع دلیل محکمی بود برای بیشتر با خدا بودن. میدونی ایمان من توبه کردم و خدا توبه منا پذیرفت و رنگ زندگیم شد رنگ سبز.»
حجم
۵۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه