کتاب صالح جوانمرد
معرفی کتاب صالح جوانمرد
کتاب صالح جوانمرد نوشتهٔ محسن مرسی در انتشارات نظری چاپ شده است.
درباره کتاب صالح جوانمرد
این کتاب روایت صالح است. جوانمردی که شایستهٔ نامش است و پدر و مادری باایمان به نام شعبان و ماهبانو دارد. شعبان پس از سالها آرزوی بچهدار شدن شبی در خواب میبیند که خداوند فرزندی به آنها اعطا میکند و نام صالح را برای او برمیگزیند. صالح بزرگ میشود و به عبادت خداوند مشغول میشود. او نمیتواند نسبت اطرافش و سایر انسانها بیتوجه باشد و به همین خاطر مقابل ظلم کدخدا میایستد.
کتاب صالح جوانمرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای دینی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب صالح جوانمرد
«پدر در جواب صالح گفت: «پسرم، برای من و مادرت که مسئلهای نیست، مهم همسرت هاجر است که باید با او هماهنگ کنی». صالح از پدرش تشکر کرد و بعد بهسراغ هاجر رفت که در آشپزخانه مشغول شستن ظروف غذا بود و ماجرای سفر را به هاجر گفت و بعد پرسید: «هاجر خانم، با سفر من مشکلی ندارید؟»
هاجر پرسید: «آقا صالح قصد دارید، به کجا بروید که میخواهید بهتنهایی سفر کنید؟!» صالح گفت: «برای یک امر خیر باید بروم، در اصل باید شخصی را از حقیقتی آگاه کنم؛ اگر بهقصد گردش میخواستم بروم، حتماً شما را هم با خودم میبردم؛ ولی بدان و مطمئن باش، مسئلهٔ کاری است و باید تنها بروم، فقط دعا کن تا کارم را بتوانم سریع انجام دهم تا بتوانم زودتر برگردم».
هاجر در جواب گفت: «آقا صالح، من به شما اطمینان کامل دارم و میدانم که قطعاً مصلحتی است که باید تنها به سفر بروید. آقا صالح، من هم شما را به خدا میسپارم و امیدوارم در کارت موفق باشید و بهسلامتی بازگردید». صالح با شنیدن این کلامها از هاجر تشکر کرد و گفت: «لطفاً کمی غذا و آب برای من آماده کن و در پالان قاطر بگذار، صبح زود باید حرکت کنم».
هاجر هم در جواب گفت: «چشم خیالت راحت باشد، همه چیز را برای حرکت صبح شما آماده میکنم، حالا شما برو و با خیال راحت استراحت کن تا صبح سرحال حرکت کنید». صالح هم از او تشکر کرد و بعد رفت و خوابید.
ساعت چهار صبح بود که صالح از خواب بیدار شد و بعد از راز و نیاز باخدا صبحانهاش را خورد و بعد از هاجر سؤال کرد: «همهٔ لوازم مورد نیاز را روی قاطر گذاشتی؟» هاجر در جواب گفت: «هنگامی که شما در حال دعا بودید، من همه چیز را خیلی سریع بر قاطر گذاشتم، خیالت راحت باشد، آقا صالح شما را در این سفر به خدا میسپارم و از شما خواهش میکنم مواظب خودت باشد و مبادا با هرکسی بهسادگی دوستی نکنید».
صالح که در حال سوارشدن بر قاطر بود گفت: «هاجر خانم خیالتان راحت باشد، در ضمن من که تنها نیستم، خداوند در همه حال با من است، با توکل به خدا بهسلامت برمیگردم، مواظب خودت و پدر و مادر باش، من در اولین دقیقهای که کارم به پایان برسد، در همان لحظه عازم خانه میشوم». سپس، راهی شد و در راه طبق عادت و با اعتقاد پاک در هر لحظه که تنها میشد، باخدا حرف میزد و بعد بهطور دائم دعا میکرد تا به آرامش برسد.»
حجم
۱۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۶ صفحه
حجم
۱۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۶ صفحه