کتاب بم، زیرآوار
معرفی کتاب بم، زیرآوار
کتاب بم، زیرآوار نوشته محمود زمانی است. این کتاب خاطرات دو ماموریت امدادی به بم، از تاریخ ۵ دیماه ۱۳۸۲ تا ۵ فروردین ۱۳۸۳ است.
درباره کتاب بم، زیرآوار
زمینلرزه ۱۳۸۲ بم زمینلرزهای بود با بزرگی ۶٫۶ ریشتر که در ساعت ۵:۲۶ بامداد روز جمعه ۵ دی ۱۳۸۲ به مدت ۱۲ ثانیه شهر بم و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را لرزاند. فاجعه این زلزله در سده گذشته ایران بیمانند بود از این واقعه به عنوان مرگبارترین زلزله تاریخ ایران یاد میشود. پیش از این حادثه شهر بم ۹۹٬۰۰۰ جمعیت داشت که در جریان زمینلرزه فقط یک سوم از آنان زنده ماندند ولی بر پایه آمار رسمی این زمینلرزه ۲۶٬۲۷۱ کشته، ۳۰ هزار مجروح و بیش از ده هزار نفر خانههایشان ویران شد.
این کتاب مجموعه خاطرات دو مامور امدادی در این حادثه است که تصویر دیگری از این اتفاق هولناک نشان میدهد.
خواندن کتاب بم، زیرآوار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به خاطرات واقعی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بم، زیرآوار
اصفهان پنجم دی ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و دو، ساعت هفت صبح، پایگاه امدادی جمعیت هلال احمر واقع در جاده اصفهان شیراز رو به روی اداره گمرگ، دفتر کشیک امداد استان.
...از دیروز بعداز ظهر که مسئولیت کشیک امداد را به عهده گرفتم، حال و هوایی دیگر داشتم. مدتی به دیدن اخبار تلویزیون توجه کردم، بعد روزنامه خواندم و عصرگاهان از دفتر امداد بیرون رفتم و توی محوطه قدم زدم. باد ملایم سردی می وزید. انگار از روی برف بلند می شد و بعد از طی کردن مسافتی دور به اصفهان می رسید و پوست از صورت آدمها بر می داشت.
گنجشکها در بین شاخه های لُخت درختان بازی می کردند و وقتی سردشان می شد در بین برگهای انبوه سروهای نقره ای فرو می رفتند تا گرم شوند و از باد سرد محفوض بمانند.
ردیف خودروهای امدادی زیر پارکینگ چیده شده بود. آمبولانسهای در حد صفر تویوتا که سفید یکدست بودند و نواری قرمز در طرفین آنها از سر تا ته روی آنها نقش بسته بود، ابهتی خاص داشتند. دیگر ماشینهای امدادی پشت سر آنها ردیف پار ک بودند و آماده برای حوادث امدادی.
کمی دورتر، سالنهای بزرگ سوله پر از چادر و مواد غذایی و دیگر مایحتاج ضروری امداد بود که در پالتها و جعبه های مخصوص بسته بندی شده بود وآمادهٔ حمل به نقاط حادثه دیده.
از سقف شیروانی سالنهای سوله قندیلهای یخ آویزان بود و نشان از سردی هوا در زیر صفر داشت.
سردم شد. به دفتر برگشتم و دیدم راننده کشیک در خواب نازی فرو رفته. او به امید من بی خیال از مسئولیتش، در حال استراحت بود.
کتری را روی اجاق گذاشتم و پشت میز نشستم و به اخبار زیرنویس تلویزیون خیره شدم. هیچ خبر قابل توجهی نبود و اوضاع آرامِ آرام بود.
از پنجره به بیرون خیره شدم. هوا داشت گرگ و میش می شد. صدای کتری نشان از جوش بودن آب می داد و مجبور شدم از حال و هوای خود بیرون بیایم و چایی دم کنم.
کتابی که حاوی دروس امدادی بود برداشتم و چند صفحه مطالعه کردم تا چایی دم کشید. همکارم از خواب بیدار شد و به دفتر آمد و پرسید: - چه خبر؟
گفتم:
به حمدالله خبری نیست. بیا که چایی آماده شده تا در کنار هم یک چایی بنوشیم و از هر دری سخن بگوییم.
تا پاسی از شب فیلم دیدیم و صحبت کردیم و شام خوردیم و چایی. بعد از نیمه شب به خواب رفتیم.
... دو ساعت پیش، سحر گاهان بیدار شدم. از پنجره بیرون را نگاه کردم.
حجم
۲۴۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
حجم
۲۴۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
نظرات کاربران
چقدر مطالعه تاریخ، حس در لحظه بودن انسان را تقویت میکند! این کتاب آدم رو به همون لحظات امداد و زلزله میبره و با اینکه چیزی ندیدیم، تصویرسازی قویای انجام میده. این فاجعه باید عبرت تاریخی همه جهان بشه. کشوری که