دانلود و خرید کتاب در تلاش معاش (جلد سوم) محمود زمانی
تصویر جلد کتاب در تلاش معاش (جلد سوم)

کتاب در تلاش معاش (جلد سوم)

معرفی کتاب در تلاش معاش (جلد سوم)

کتاب در تلاش معاش (جلد سوم) نوشته محمود زمانی است. این کتاب را انتشارات کنکاش منتشر کرده است.

درباره کتاب در تلاش معاش (جلد سوم)

در تلاش معاش یک قصه نیست. واقعیت زندگی مردمی است که همّ و غم زندگیشان کسب روزی است. شاید خواننده که این کتاب را مطالعه می‌کنید، با خود بیندیشید که مگر می‌شود که کشور ما در دهه‌ای که داستان شروع می‌شود،آن گونه عقب افتاده بوده و مردم نگران کسب روزی بوده‌اند و با مشقّت و فقر زندگی می‌کرده‌اند؟

امّااین داستان واقعی انسان‌هایی است که به خاطر حفظ حرمت خانواده‌ها، اسامی آنها تغییر داده شده و هیچگونه تخیلی در واقعیت حوادث وجود ندارد.

دراین رمّان سعی شده است تصویری واقعی و گذرا، از اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور از اواخر دهۀ یک‌هزار و سیصد و سی تا اواخر دهۀ نود خورشیدی را به خوانندگان نشان دهد.

خواندن کتاب در تلاش معاش (جلد سوم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی واقه‌گرا پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب در تلاش معاش (جلد سوم)

اواسط مهرماه بود. گلنار درون اتاقی از یک خانه که در طبقهٔ دوم قرار داشت مستقر شده بود. یکهفته ای می شد که مختصراثاثیه اش را بار کامیون کرده بودند و به خرمشهر فرستاده بودند. خودش هم باتفاق برادر شوهر و خانواده اش با اتوبوس راهی خرمشهر شده بودند.

توی این یک هفته با کمک جاری اش اثاثیه ها را توی اتاقهایشان مرتب کرده بودند و آماده شده بودند تا زندگی جدیدی را در شهر تازه رونق گرفتهٔ خرمشهر، آغاز کنند.

سید توی مغازه کوچکش از صبح کله سحر تا پاسی از شب مشغول بود و درآمد خوبی هم داشت. علاوه بر مغازه بستنی فروشی و تنقلات، با شهریار هم شریک بود و به خرید و فروش گونی و ته لنجی و اجناس متفرقه می پرداخت. برادرش که از او بزرگتر بود، یک وانت مزدا سه چرخ خریده بود و توی شهر باربری می کرد. درآمد او هم بد نبود. اما مثل سید نبود. دو برادر، دستشان درهم بود و درون یک خانه زندگی می کردند و خوش بودند. برادرش یک دختر چهار ساله داشت.

دختراو با دختر سید که یک ساله بود با هم بازی می کردند و خانواده را سر گرم می کردند.

شبها روی بام خانه، پشه بند می زدند و در خُنَکای آن می خوابیدند و روزها هم با پنکه های سقفی که درون هر اتاق و مغازه ای بود، سر می کردند. خانهٔ آنها با شط فاصله ای نداشت و شبها از روی بام پیدا بود و رفت و آمد کشتی ها را می توانستند ببینند.

شهر خرمشهر برای گلنار تازگی داشت. شهری گرمسیری در کنار دریا. باآدمهای جور واجور که بیشتر آنها با زبان عربی حرف می زدند و گلنار از آنها چیزی نمی فهمید.

زنهایی که پوششهای متفاوتی با او داشتند و با آن پوششها توی کوچه و خیابان، با سرپایی های چوبی روی آسفالتهای داغ راه می رفتند و توی بازار می گشتند و با فروشنده ها بحث و جدل می کردند. روی سر، زنبیلهای حصیری می گذاشتند و هرچه در بازار می خریدند، درون آن می گذاشتند.

گلنار تا آن زمان فکر نمی کرد که زنان در جایی این گونه باشند. او تاکنون کشتی و دریا ندیده بود. خیلی وقتها با جاری اش تا دم مغازه سید می رفتند و کنار شط می ایستادند و ساعتها غرق در تماشای رفت و آمد کشتی ها و بلمها می شدند. کشتیهایی که بسیار بزرگ بودند و قایقهای کوچکی که به آنها بلم می گفتند در برابر آن کشتیها، مثل مورچه ای بودند. بلمها، مردم را ازاین طرف شط به آن طرف می بردند و می آوردند، مردانی هم بودند که با بلمهایشان شبانه روز روی شط لنگر انداخته بودند و ماهی می گرفتند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۶۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۷ صفحه

حجم

۱۶۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۷ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان