کتاب تاثیر اندیشه ویتگنشتاین بر فلسفه دین
برای دریافت این کتاب و خواندن و شنیدن هزاران کتاب دیگر، اپلیکیشن طاقچه را به صورت رایگان نصب کنید.
مشخصات کتاب
معرفی کتاب تاثیر اندیشه ویتگنشتاین بر فلسفه دین
کتاب تاثیر اندیشه ویتگنشتاین بر فلسفه دین نوشتهٔ الهه السادات سجاددوست است و انتشارات کنکاش آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب تاثیر اندیشه ویتگنشتاین بر فلسفه دین
فلسفه دین یکی از پویاترین شاخههای فلسفه در قرن بیستم است. بسیاری از فلسفههای معاصر میکوشند نسبت خود را با گزارههای مندرج در این فلسفه مشخص کنند. فلسفه تحلیلی نیز از این امر مستثنی نیست. عموم نظریات این سنت در قبال این پرسش را میتوان در دو دسته تقسیمبندی کرد: نخست، دستهای هستند که معتقدند گزارههای دینی بیمعنا هستند. نمونه شاخص این گروه پوزیتیویستهای منطقیاند. دستهای دیگر، اما به گرامر و منطق بازیهای زبانی متمایل هستند و بر این اساس اینگونه مسئله را مطرح میکنند که بازی زبانی دینی بر اساس قواعد خاصی صورت میگیرد و فلسفه باید ضمن توجه به این قواعد متمایز سعی در فهم منطق درونی آنها داشته باشد.
در همین زمینه نسبت علم و دین در دوران مدرن نیز از جمله موارد مناقشهبرانگیز بوده است. این مسئله در قرون شانزدهم و هفدهم در زمینه نجوم و کیهانشناسی خود را نشان داد. در قرن هجدهم با فیزیک نیوتنی عمق بیشتری پیدا کرد و در قرن نوزدهم با اندیشههای زیستشناسی و نظریه تکامل به اوج خود رسید. در قرن بیستم، یافتههای فیزیک کوانتوم در کنار فلسفههای نوین این رابطه تخاصمآمیز را تعدیل کردند. با این همه، میتوان از چهار رابطه تعارض، تمایز، تکمیل و تأیید میان علم و دین سخن گفت.
انسان از آغاز خلقت خود را موجودی دیندار یافته است. او نخست اعتقادات خود را در قالب اسطورهها بیان میکرد. با گذشت ایام و شکلگیری فلسفه، عقل جایگاهی ویژه یافت. ارسطو کوشید با عقل نظام عالم را تبیین کند، اما به فعلیت محض یا متحرک نامتحرک رسید. با ظهور مسیحیت، آکویناس کوشید میان خدای کتاب مقدس و خدای فلسفه یونانی آشتی ایجاد کند. او خدا و علتالعلل را یکی دانست. در دوران رنسانس نسبت به مواضع قرون وسطایی واکنشهای دفعی صورت گرفت و دین نیز از این امر مستثنی نماند. برخی، اما در صدد دفاع از دین برآمدند. دکارت کوشید از طریق عقل از دین دفاع کند. کانت نیز دین را از حوزه عقل نظری به حوزه عقل عملی رهنمون شد. هگل در پی بحث الهیات طبیعی گفتوگو درباره الهیات فلسفی را آغاز کرد. اندکی بعد، اما علم، در ظاهری نوین، مدعی جدید مدعیات دینی شد. در نیمه نخست قرن بیستم، پوزیتیویسم فلسفهای بود که میکوشید با آشتی فلسفه و علم و منطق، آن سه را نخست یکی گرداند و سپس دین را به مثابه گزاره بیمعنا کنار بگذارد.
ویتگنشتاین در چنین فضایی فلسفهٔ خود را بنیان نهاد. فلسفهٔ او به گواه عموم بررسیهای نقادانه، به دو دوره تقسیم میشود. محصول دوره نخست تراکتاتوس و محصول دوره دوم پژوهشهای فلسفی است. حلقه وین برداشتی از تراکتاتوس را رواج داد که طبق آن ویتگنشتاین را پوزیتیویستی راسخ نشان میداد که به بیمعنایی گزارههای دینی معتقد است. این برداشت، البته مورد نقد بسیاری از متفکران و از جمله خود ویتگنشتاین نیز قرار گرفت. سخن ویتگنشتاین متقدم درباره دین، اگرچه شباهتهایی با آرای حلقه وین دارد، اما واجد ظرایفی است که نشان میدهد نگرش ویتگنشتاین به مسئله دین، تفاوتهایی قابل تاملی را نیز نمایندگی میکند. به تعبیری «ویتگنشتاین منکر اینکه متافیزیک معنایی داشته باشد نیست، تنها چیزی که وی منکر آن است این است که این معنا را بتوان از راه زبان توضیح داد.» ویتگنشتاین متاخر، اما در فضایی متفاوت تفلسف میکند و به همین مناسبت درکی بسیار متمایز از دین و نیز نسبت دین و فلسفه ارائه میدهد. ویتگنشتاین در این دوران با ابداع مفاهیمی نظیر بازی زبانی و نحوه معیشت، هم از تجربه دینی اعاده حیثیت کرد و هم از علم مدرن افسونزدایی کرد. از این منظر، ویتگنشتاین را حتی میتوان سرآغازی بر گذار از مدرنیسم به پستمدرنیسم نیز دانست، زیرا از درون بحث بازیهای زبانی ویتگنشتاین، نوعی نقد فراروایت و پذیرش تکثر روایتهای معرفتی قابل برداشت است.
با این تفاسیر مسئله این نوشتار، در وهله اول، شرح فلسفه ویتگنشتاین متقدم و متاخر و در وهله دوم، بسط نتایج برآمده از این مبانی با حوزه معرفت دینی است. بنابراین این متن میکوشد نشان دهد اولاً آن دفاع یکجانبهای که برخی از طرفداران علم نسبت به برتری همهجانبه آن نسبت به سایر حوزههای معرفتی از خود بروز میدهند، قابل نقد و قابل مکث است و ثانیاً میتوان همچنان در دنیای مدرن و پستمدرن امروز، از دین و تجربه دینی و باورهای دینی دفاع کرد.
خواندن کتاب تاثیر اندیشه ویتگنشتاین بر فلسفه دین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزهٔ فلسفهٔ ویتگنشتاین و فلسفهٔ دین پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تاثیر اندیشه ویتگنشتاین بر فلسفه دین
نزد ویتگنشتاین وضعیت چیزها، «همبستگی اشیاء است» و این همان چیزی است که به گزاره بنیادین معروف شده است. «گزارههای بنیادین، سادهترین گزارههایی هستند که وجود یک وضعیت را حکم میکنند.» بنابراین برای دستیابی به یک صورت منطقی باید گزاره را به سادهترین شکل آن تحلیل کرد. صورت منطقی این گزاره باید با صورت منطقی امر واقع (وضعیت چیز) یکسان باشد.
گزاره بنیادی صرفاً تشکیل شده از نامها و نامها، نمادهای سادهاند که در یک همبستگی بیمیانجی قرار دارند. نزد ویتگنشتاین، نام، «نخست ـ نشانهای» است که به هیچ چیزی قابل تعریف نیست. لذا میتوان نتیجه گرفت که ظاهراً «نام باید راجع به چیزی بسیط باشد، چیزی بدون اجزاء. اگر یک نام راجع به چیزی مرکب بود میتوانست بر حسب اجزاء تشکیلدهنده آن تعریف شود و از این رو یک نام نمیبود و اگر یک واژه در یک گزاره راجع به یک ترکیب باشد آنگاه آن گزاره نمیتواند، بنا به تعریف، بنیادین باشد.» بر همین مبنا و استدلال است که میتوان گزارههای زیر از رساله را فهم کرد، «نام نشانگر شیء است».
به نظر ویتگنشتاین، جهان، یا واقعیت، باید، در تحلیل نهایی، مرکب از «اشیاء بسیط» است. این اشیاء «بسیط» اند، بدین معنا که تنها شیوهای که میتوانیم بدان شیوه زبان را برای حکایت از آنها استعمال کنیم نامیدن آنهاست. پس اگر برای اینکه معنایی در کار باشد باید چنان اشیاء بسیطی وجود داشته باشند که زبان بتواند از آنها حکایت کند، پس همانسان لازم است که خود زبان در نهایت به گزارههایی تحلیلپذیر باشد که چیزی را وصف نمیکنند، بلکه به چیزها نام میدهند ـ زیرا وصف کردن همیشه تا حدی نامعین است ـ منطقاً لازم است که جهان نیز، که زبان حاکی از آن است، در تحلیل نهایی، مرکب از امری باشد که فقط بتوان به آن نام داد، و نتوان وصفش کرد؛ یعنی مرکب از اشیاء بسیط باشد.