دانلود و خرید کتاب قصه های مامان جونی و زیارت؛ در مهمانی امام رضا (ع) مجید ملامحمدی
تصویر جلد کتاب قصه های مامان جونی و زیارت؛ در مهمانی امام رضا (ع)

کتاب قصه های مامان جونی و زیارت؛ در مهمانی امام رضا (ع)

معرفی کتاب قصه های مامان جونی و زیارت؛ در مهمانی امام رضا (ع)


کتاب الکترونیکی «قصه های مامان جونی و زیارت؛ در مهمانی امام رضا (ع)» نوشتهٔ مجید ملامحمدی در انتشارات به نشر چاپ شده است. مجموعه قصه‌های مامان جونی و زیارت در ۵ جلد با عناوین «دلتنگ امام رضا (ع)» ، «در مهمانی امام رضا (ع)» ، «ما گم شده ایم!» ، «سلام کردن ممنوع!» ، «کبوتری که حرف می زد» برای گروه سنی کودک و نوجوان نوشته شده است. در هر جلد از این کتاب کودک با یک مبحث در حوزه زیارت و اهمیت آن در قالب داستانی خواندنی آشنا می‌شود.

درباره کتاب قصه های مامان جونی و زیارت؛ در مهمانی امام رضا (ع)

این مجموعه داستان سفر دسته‌جمعی خانواده‌ای به مشهد است که به قصد زیارت حرم مطهر امام رضا (ع ) عازم این سفر هستند. داستان‌های این مجموعه از مسیر سفر که از تهران به سمت مشهد است، در قطار شروع می‌شود. در این مسیر آن‌ها با افراد مختلفی که قصد زیارت دارند، آشنا می‌شوند. داستان این خانواده با رسیدن قطار به مشهد و زیارت خانوادگی از حرم مطهر امام رضا (ع) در جلد آخر به پایان می‌رسد.

کتاب قصه های مامان جونی و زیارت؛ ما گم شده ایم! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب مناسب گروه سنی کودک و نوجوان است.

بخشی از کتاب قصه های مامان جونی و زیارت؛ در مهمانی امام رضا (ع)

من توی راهروی قطار بودم که گفت: «آکا، اسمت چیه؟ گفتم: امیرعلی!»

گفت: «به به، چه اسم زیبایی!»

او به همراه یک پیرمرد و پیرزن در کوپه ی بغلی ما بود. من پرسیدم: «اولین بار است که به مشهد می روید؟»

گفت: «من یک بار با هواپیما رفته ام، اما آن ها، یعنی پدر و مادرم، اولین بار است که می روند.»

بعد رفت و به زبان کشمیری با پدر و مادرش حرف زد. در این وقت، اسرا هم به کنار من آمد. پیرمرد به ما اشاره کرد که توی کوپه شان برویم. من از مامان معصومه اجازه گرفتم و هر دو به کوپه ی آن ها رفتیم. پیرمرد و پیرزن من و اسرا را بوسیدند. بلد نبودند فارسی حرف بزنند. آن دو هم مثل پسرشان لاغر و سبزه بودند. پیرزن به هرکدام از ما یک شیرینی داد. آن آقای کشمیری از ما پرسید: «شما چند بار به زیارت امام رضا(ع) رفته اید؟»

من گفتم: «سه بار.» اسرا با انگشت هایش شمرد و بعد گفت: «چهار بار.» آقای کشمیری خندید.

 صدای مامان جونی بلند شد: «امیرعلی، اسرا، کجایید؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴ صفحه

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴ صفحه

قیمت:
۲۲,۵۰۰
۹,۰۰۰
۶۰%
تومان