کتاب انتخاب
معرفی کتاب انتخاب
کتاب انتخاب نوشتهٔ زهرا عبدالهی (عسل) است و انتشارات نسل روشن آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب انتخاب
این داستان واقعیتهای روزانهٔ یک دختر جوان را در جامعه با تمام محدودیتهایش نشان میدهد؛ دختری که میبایست از کودکی استوار قدم بردارد تا در جوانیاش بتواند محکمتر از همیشه در طوفانهای سخت زندگی سرِ پا بماند. حالا به تمام فشارها و محدودیتهای جامعه یک انتخاب اشتباه را هم اضافه کنیم که تا همیشه باید برای آن توضیحی داشته باشد و ملامتهای دیگران را به جانش بخرد و باز نشان دهد زنده است و نیاز دارد مانند تمام انسانهای دیگر حق دوباره زندگی کردن را داشته باشد. این کتاب به ما میآموزد کمی مهربانتر، کمی صبورانهتر باشیم. کمی مدارا کنیم با تمام انسانهایی که خسته و واپس مانده از تلاطمهای زندگی نیاز دارند که به چهرهٔ ما نگاهی بیندازند. تمام آنهایی که از یک سوی جنگ شکست خوردهاند باز هم نیاز به دوست داشته شدن و دیده شدن دارند. بدترین مجازات برای یک انسان سرخورده در زندگی، ملامتهای بعد آن انتخاب اشتباه از سوی همه عزیزانش خواهد بود که تنها داراییهای مانده برای آن شخص است. جایگاه تمام ما انسانها مانند هم است فقط بازی سرنوشت ما را عقبتر یا جلوتر از هم قرار میدهد.
خواندن کتاب انتخاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انتخاب
فصل امتحانات بود و من داشتم خودم را برای امتحانات پایان ترم آماده میکردم. یک روز عمه به خانهی ما آمد و از من خواست اولین روزی که وقت آزاد دارم به آنجا بروم و به ایمان برای امتحانات دانشگاهش کمک کنم!
ایمان تازه ترم اول را تمام کرده بود و ترم دوم دانشگاه بود که به ادبیات عمومی خورده بود و برایش مشکل بود پاس کردن این دو واحد!
من هم با اصرار عمه و پدرم راضی شدم روزهایی که وقت آزاد دارم و خودم امتحان ندارم، با ایمان ادبیات کار کنم و با هم رفع اشکال کنیم! ایمان پسر عمهی من که ۶ سال از اکبر و حدود سه سال یا دقیق دوسال و نه ماه از من کوچیکتر بود. او برخلاف اکبر زیاد اهل حرف زدن نبود و بیشتر شنوندهی خوبی بود. چند باری که من به خانهی عمه رفته بودم، ایمان یا اصلاً خانه نبود و یا اینکه در اتاقش مشغول حرف زدن با دوستاش و بازی کردن بود!
در ماجرای من و اکبر هم تنها کسی که از همان اوّل به نوعی ممتنع بود و نه از بودن ما و نه از جدایی ما واکنش بخصوصی نشان نداد، همین ایمان بود. او برخلاف اکبر که خیلی به دنبال درس و موفقیت بود بیشتر هنر و آزاد بودن در این حیطه برایش ارزش داشت...
خاطرم هست مواقعی که با خانواده به خانهی عمه میرفتیم، ایمان فقط برای صرف ناهار یا حال و احوالپرسی از اتاقش بیرون میآمد و تمام مدّت داخل اتاق خودش بود. عمه هم همیشه به کنایه میگفت به اخلاق پدرش کشیده که من را ناراحت کند!
ولی همهی ما میدانستیم که این حرف واقعی عمه نبود و او بیشتر دلش میخواست ایمان کنار خودش باشه؛ ولی پدرم همیشه میگفت آن حادثهای که برای پدرش؛ آقارجب پیش آمد خیلی روی روحیهی ایمان اثر گذاشته و ما باید بیشتر از قبل حواسمون به او باشد!
به خاطر همین مواردی که گفتم بعد از پیشنهاد عمه به من بابت درس دادن به ایمان کمتر کسی از خانواده مخالفت کرد و همه تشویقم کردند که اگرکمکی از دستم بر میآید برای ایمان و عمه انجام بدهم.
حجم
۶۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۶۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه