کتاب باغ دل ۲

کتاب الکترونیکی «باغ دل ۲» نوشتهٔ غلامرضا ستوده در انتشارات روزنه چاپ شده است. اکثر ابیاتی که در این مجموعه گردآوری شده تصویری است از مطلع قصیده معروف فرخی سیستانی که گوید:

با کاروان حله برفتم ز سیستان

با حله ای تنیده ز دل بافته ز جان

امید است اگر لطف سخنی در این مجموعه می یابند فرخی را نیز به یادآورند.

باغبان زور کلامم آزمود

مصرعی کارید و شمشیری درود

اقبال لاهوری

٭٭٭

دانی چه بود حاصل ایام عمر من

افسانه‌ای که بدرقه روزگار شد

٭٭٭

گر بوی خوش ز تربتم آید عجب مدار

بویی است کز بهشت در این خاکدان دمید

٭٭٭

بلبل اگر ننشیند کنار گل

کی نغمه‌خوان شود اندر سرای گل

درباره کتاب باغ دل ۲

هر رایحـهٔ دل‌انگیز که به مشام می‌رسـد و هر عطر شامه‌نوازی که با نسیـم سحر همراه مـی‌شود، و بوی شبدرهایی که سر از خاک به در آورده‌اند، با ترکیبـی از بوهای حیات‌بخش سحرگاهان در لابه لای گلبرگ غنچه‌ها چنان فشار می‌آورد تا آن امر طبیعی صورت گیرد. یعنی عمل شکفتن غنچه صورت می‌گیرد و یا در بیتی یا قصیده، یا غزلـی در گلستان ظاهر شود. اینست آن آرایشـی که از طبیعت بر چهرهٔ ابیات نقـش می‌پذیرد. همچنیـن آن بوی حیات‌بخـش که از کندوی زنبوران جوان در هوا موج می‌زند با همهمهٔ بهار گریزان در هم می‌آمیزد و شامه را نوازش می‌دهد و سرانجام اینکه هر عطر مقدسی که از گل‌های محمدی هنگام طلوع خورشید در فضا منتشر می‌شود تاثیرگذار همین لطافت سخن در ادب فارسی است.

کتاب باغ دل ۲ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به شعر معاصر پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب باغ دل ۲

بس کن جدال صغرا و کبرا را

تا الله بردمید بـه کهساران

در بـزم سبـزههای بسیط دشــت

صدها هزار گوهر رخشنده

پیک سخن ز ملک سمرقندی

پیک مراد که راه دگر پوئیـد

بـر صدق بی وفایی این دنیا

با دشمنان خیره و بی انصاف

این دور ناموافق این گردون

جائی که عقل و دین و مروت نیست

در آب شوی دفتر و طغری را

باید گـرفت دامن صحرا را

باید شنید لحن نکیسا را

آراستند گنبد خـضرا را

بگرفت راه بست و بخارا را

از یاد برد وامق و عذرا را

شاهد نگر سکندر و دارا را

باید قبول کرد صبر و مـدارا را

آرد به سر نشانه صفرا را

باید شکست لوحه خارا را

تا نام دوســت بــر سر شعـر آرم

باکیم نیسـت گر که بـه هم ریزم

بـر هــم زنـم ردیـــف الفبــا را

ضرب و عــروض بیــت مقـفا را

بـاغ شکسـته گشـته کنــون آباد

بـاد بهـــار و نفخــه فروردیــن

آمـاده گشـته گشـت و تماشـا را

بخشــد حیـات نفـس مسـیحارا

بــا طاعنــان یـاوهســـرا گوئیـد

امـروز چون که نیسـت مسـاواتی

یــاد آورنـــد زخـــم زلیخــا را

باور کنیـــم وعــدهی فـــردا را

ایـن پسـتی و بلندی دنیا چیسـت

 بایـد که جسـت شـرح معمـــا را

گر تازگی و لطف سخـن خواهــی

گر سنجشی در این زمینه به کار آید

بـایـد شنیـــد شعـــر مصفـــا را

بر گـو حدیــث قطـره و دریــا را