کتاب تو
معرفی کتاب تو
کتاب تو رمان عاشقانه و روانشناختی از کرولاین کپنس است که با ترجمهٔ شراره معصومی در انتشارات شانی به چاپ رسیده است. تو، داستان مرد کتابفروشی به نام "جرج" را روایت میکند. با اقتباس از این رمان که اتفاقاتی ترسناک در دل خود دارد در سال ۲۰۱۸ سریالی وحشتآور ساخته شد و از سوی شبکٔ اینترنتی نتفلیکس انتشار یافت.
درباره کتاب تو
کتاب تو، جنبه های مختلف شخصیتهای انسانی را با داستانی مهیج به خواننده نشان میدهد و به این واقعیت میپردازد که هر شخصی در زندگی ما میتواند دو شخصیت باشد. شخصیتی ظاهری که آن را به نمایش میگذارد و شخصیت باطنی که از ما پنهانش میکند.
در یک روز معمولی گوئینویر بک که استادیارِ دانشگاه است مشغول کار بر روی پایاننامهاش است. او گذرش به کتابفروشی وست ویلیج میخورد، با جو گلدبرگ آشنا میشود. او دختری ساده و درعینحال سرسخت است که آرزو دارد نویسندهٔ بزرگی شود.
کتاب تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای ترسناک و پرهیجان پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب تو
تــو اصیــل و محکمــی، ناتالــی پورتمــن کوچولــوی خودمـی، آخـرای فیلـم نزدیکتـر وقتـی جانـی تـازه میکنـد و بعــد از اینکــه کارش بــا خــلافکارهــای انگلیســی تمــام میشــود، بــه وطنــش آمریــکا برمیگــردد. تــو بــه خانــهات در قلـب مـن آمـدی، بالاخـره رسـیدی، در یـک سـهشـنبه سـاعت ده و شـش دقیقـه صبـح از راه رسـیدی. هـر روز از خانـهام در بـد اسـتای بـه ایـن مغـازه در لـوور اسـت سـاید اومـدم. هـر روز ایـن مغـازه را تعطیـل میکـردم بـدون اینکـه کسـی مثـل تـو رو پیـدا کنـم. امـروز در همـان نـگاه اول در دنیــای مــن متولــد شــدی. دســت و پایــم داشــت میلرزیــد و بایــد لورازپــام میخــوردم، امــا قرصهــام پاییــن بــودن و مــن نمیخواســتم لورازپــام بخــورم، نمیخواســتم بــرم پاییـن، میخواسـتم همیـن جـا باشـم و تـو رو سـیر تماشـا کنـم کـه ناخـن لاک نـزدهات رو بـه دنـدون گرفتـی و سـرت رو بـه چـپ چرخونـدی، نـه، اون انگشـت کوچکـت را گاز بگیـر، چشـمات رو بـاز کـن و بـه طـرف راسـت نـگاه کـن، نـه، کتابهـای بیوگرافـی رو ول کـن، کتابهـای خودشناسـی را هـم، «خـدا رو شـکر» و وقتـی بـهطـرف داسـتان و رمـان رفتـی خیالـم راحـت شـد. آره، همین درسته. گذاشــتم بیــن قفســه کتابهــای رمــان از حــرف f تــا k از جلــوی چشــمم دور بشــی. تــو از آن دخترهــای معمولـی خوشـگل بـیاعتمـادبـهنفـس نبـودی کـه دنبـال کتابهــای فاکنــر میگــردن، کتابهایــی کــه هیــچوقــت نمیشــه تمومشــون کــرد، حتــی نمیشــه شروعشــون کــرد، اگــر کتابهــا را وقتــی نمیخوانــدی، خشــک میشــدند و بــه یــک جــا میچســبیدند، کتابهــای فاکنــر همانجــا روی پاتختـی خشـک میشـدند. فاکنـر را فقـط یـک شـب دسـت میگیــری کــه بگویــی روشــنفکــری و همــان موقــع قســم میخــوری کــه دیگــر از ایــن چیزهــا نخوانــی.
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۳۶ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۳۶ صفحه