کتاب عاشقانه های چهار شاعر
معرفی کتاب عاشقانه های چهار شاعر
کتاب عاشقانه های چهار شاعر گردآوری اسکندر بلوکی است و نشر میراث ماندگار آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب عاشقانه های چهار شاعر
اسکندر بلوکی در این کتاب گزیدهای از عاشقانههای چهار شاعر بزرگ زبان فارسی یعنی عطار و مولوی و حافظ و سعدی را گردآوری کرده است. پیش از آوردن این گزیده اشعار، او فصلهایی را با این عنوان تنظیم کرده است: مشاعره الفبائی بین چهار شاعر با استعمال عشق و مشتقات آن در هر بیت، مشاعره الفبائی چهار شاعر با استعمال عشق و مشتقات آن در هر بیت، گلچینی از اشعار چهار شاعر با استعمال عشق و مشتقات آن در هر بیت.
او هدف خود را از گردآوری این کتاب اینگونه بیان میکند: نقش شعرای عاشق معنیگرا و اشعار پر حرارت و حلاوتشان در صیانت از عرفان راستین از طلیعهٔ اسلام اصیل بر احدی از صاحبان خرد و معرفت مکتوم و مکنون نیست. هرچند اینان به تأثیر و تاسی از همان دین قبای معرفت به تن کردهاند و در بیکران دریای معارف آن غواصی نمودهاند و بدان گوش جان نیوشیدهاند و از کوثر زلال و گوارای آن قطره ای نوشیدهاند.
چه زیبا و دلنشن است اشعار عارفانه و عاشقانه شعرایی که با گذشت قرنها حرارت و حلاوت آن همچنان صفابخش مذاق اهل ذوق است که پاککن صفحات روزگار در مسح آن توانی در خود ندیده و نخواهد توانست ببیند، چون انطباق با فطرت عاشقان وادی معرفت دارد که معشوق مطلق در عاشقان خویش به ودیعه نهاده تا فقط مطاف گرد وجود حضرت او شوند و طوافات غیر وجود خویش را تحریم دارند.
خواندن کتاب عاشقانه های چهار شاعر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به شیفتگان شاعران پارسیزبان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عاشقانه های چهار شاعر
مولوی
ایا معشوق هرقدسی چو میدانی چه میپرسی
که سر عرش و صدکرسی ز تو ظاهر شود پیدا
۲۳
این آتش عشق می پزاند ما را
هر شب به خرابات کشاند ما را
۱۰۳۷
اطلس و دیباج بافد عاشق از خون جگر
تا کشد درپای معشوق اطلس و دیباج را
۴۳
امروز ای شمع آن کنم بر نور تو جولان کنم
برعشق جان افشان کنم چیزی بده درویش را
۵
اکنون بگویم سر جان درامتحان عاشقان
از قفل و زنجیر نهان، هین گوشها را برگشا
۱۰
از نوای عشق او آنجا زمین در جوش بود
وز هوای وصل او در چرخ دایم شد سما
۴۳
ای صورت عشق ابد خوش رو نمودی در جسد
تا ره بری سوی احد جان را ازین زندان ما
۱۱
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
افتاده در غرقابه ای تا خود که داند آشنا
۵
این از عنایتها شمر کز کوی عشق آمد صرر
عشق مجازی را گذربر عشق حق است انتها
۱۰
آغاز عالم غلغله، پایان عالم زلزله
عشقی و شکری با گله آرام با زلزالها
۱
اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا
بگیر خنجر تیز و ببر گلوی حیا
۶۷
*
از هجر تو پر هیزم در عشق تو بر خیزم
شمس الحق تبریزم ای دوست مخسب امشب
۹۱
*
ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت
۱۳۰
این نعره عاشقان ز شمع طرب است
شمع آمد و پروانه خموش، این عجب است
۱۰۵۲
آن علم که در مدرسه حاصل کردند
کاری دگر است و عشق کاری دگر است
۱۰۵۹
اندر سر ما همت و کاری دگر است
معشوقه خوب ما نگاری دگر است
۱۰۴۹
اندر سر ما عشق تو پا می کوبد
دستی می زن که تا ابد دست تو راست
۱۰۵۱
آن کس که ز سر عاشقی باخبر است
فاش است میان عاشقان مشتهر است
۱۰۴۷
ای باد خوش که از چمن عشق می رسی
بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست
۱۳۹
این فتنه که اندر دل تنگ است ز چیست
وین عشق که قد ازاوچوچنگ است ز چیست
۱۰۵۲
آبی بزن ازین می و بنشان غبار هوش
جز ماه عشق هر چه بود جز غبار نیست
۱۳۹
آمد رسول عشق تو چون ساقی صبوح
با جام باده ای که مرآن را خمار نیست
۱۳۹
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه