دانلود و خرید کتاب حلیه سارا شجاعی
تصویر جلد کتاب حلیه

کتاب حلیه

نویسنده:سارا شجاعی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب حلیه

کتاب حلیه نوشته سارا شجاعی است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است. این کتاب رمانی عاشقانه در بستر جنگ ایران و عراق است.

درباره کتاب حلیه

کتاب حلیه در جنوب ایران روایت می‌شود. این کتاب داستان پسر نوجوانی در سال آخر دبیرستان به نام علی مردان است. علی مردان دو سالش بود که پدرش به اروند زد و بعدش هیچ وقت خبری از او نشد. حالا عموها زیر بال و پرش را گرفته‌اند. صبح تا ظهر مدرسه می‌رفت و ظهرها تا غروب پای دخل می‌ایستاد. همان‌جا بود که برای اولین بار حلیه دید. او برای خرید به مغازه آمده است. علی مردان او را می‌بیند و دلش پیش چشم‌ها و مهربانی حلیه اسیر می‌شود. 

اما زندگی جور دیگری می‌چرخد علی‌مردان که می‌خواهد سینماچی شود و با شروع جنگ زندگی‌اش مسیر دیگری می‌رود و علی مردان، نیروی تکاور می‌شود. گروهشان سه نفری بوده است. کارشان زدن به دل دشمن؛ در خاک ایران بود. سنگرهای دشمن را هدف می‌گرفتند و بعد با لباس‌های عراقی سر از گوشه و کنار مواضع بعثی‌ها توی خاک ایران در می‌آوردند و تا می‌توانستند تلفات از دشمن می‌گرفتند. 

داستان عاشقانه این کتاب پیش می‌رود و آن‌ها را به سمتی می‌برد که با جنگ هم آشنا می‌شوید. کتاب روایتی جذاب است. 

خواندن کتاب حلیه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به رمان دفاع مقدس پیشنهاد می‌کنیم. 

خواندن کتاب حلیه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب حلیه

صدای اذان مغرب شنیده می‌شد که علی مردان بلند شد. وضو گرفت. تکه سنگی را که کنار دیوار پیدا کرده بود جلو پایش انداخت. رکوع رکعت اولش، صدای تکبیره الاحرام شهرام را شنید. گویا به علی مردان اقتدا کرده بود. سلام نمازش را که داد، بی آنکه پشت سرش را نگاه کند، از بند بیرون آمد. انگار که هیچ کس صدای اذان را نشنیده بود. یا شنیده بود و حالا نمی‌خواست گوش کند. عقب‌تر از همه، گوشه‌ای از راهرو، جوان موفرفری را دید که سلام نمازش را می‌داد. به سمتش راه افتاد. جوان سرش را بالا گرفت و چشم در چشم علی مردان دوخت.

- سلام... قبول باشه...

جوان، سرش را تکان داد. حال و هوای هر دوشان نرم شده بود. علی مردان نشست.

- چرا گرفتنت؟

جوان، مهرش را برداشت و توی مشتش گرفت. چهارزانو زد. عقب رفت و به دیوار تکیه داد.

- اشتباه گرفتنم...

- ها! منم اشتباه گرفتن... معلوم نیست چند نفر از این بچه‌ها رو بیخود گرفتن...

- معلوم می‌شه...

- وقتی اعدام کردن؟!

علی مردان این را گفت و سرش را پایین انداخت. هنوز می‌خواست زنده بماند.

- به همین راحتی ام که نیست... اسمت چیه؟

- علی مردان...

- منم سید عباسم... رفاهی... با اینا دم خور نشو تو دلتو خالی می‌کنن...

- چه جوری گرفتنت؟

- رفیقم با اینا بوده نامرد... خودشم گزارش اشتباهی به بچه‌های کمیته داده...سندسازی کرده علیه من...

- یعنی نمی‌شناسی اینا رو؟

- منافقین نشنیدی؟

- زیاد شنیدم تو جبهه...

- آره... جبهه هم بودن بعضی هاشون...

- خب؟

- اینا یک گروه سیاسی ان... می‌خوان بشن یک گروه اقتصادی... پول می‌خوان... قدرت می‌خوان... اسلحه کشیدن توی صورت مردم که از مردم قدرت بگیرن... حالا یک عده آفتابه دزدی می‌کنن... اینا نه... اینا منفجر می‌کنن درشت ببرن...

- مگه بقیه گروه‌ها قدرت نمی‌خوان؟!

- می‌خوان... فرق داره... بقیه هم می‌خوان، ولی نه با زور و تفنگ... مردم یک‌بار انتخاب کردن که قدرت دست کی باشه... اینا می‌خوان به مسخره بگیرن دم و دستگاه حکومت رو... مردم باید انتخاب کنن به کی قدرت بدن نه اینکه گروه‌ها انتخاب کنن چه‌جوری از مردم قدرت بگیرن...


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

حجم

۸۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

قیمت:
۲۸,۵۷۵
۸,۵۷۲
۷۰%
تومان