کتاب همیشه دختر
معرفی کتاب همیشه دختر
رمان «همیشه دختر» اثر محمد ترکاشوند در زمره دسته دوم ازایندست آثار قرار میگیرد. این کتاب را انتشارات نیستان منتشر کرده است. رمانی که در آن نویسندهای مرد با جسارت تمام قدم به زندگی زنان و روابط تو در توی این بخش از جامعه گذاشته است و سعی دارد در دل یک روایت داستانی به ترسیم نوعی خاص از سبک زندگی در این قشر دست بزند.
درباره کتاب همیشه دختر
ادبیات زنانه را شاید بتوان در یک تقسیمبندی ساده به آثاری تقسیم کرد که نویسنده آنها زن است و آثاری که از زبان یک مرد نوشته شده است که اصل این اتفاق و تفاوت را میتوان در زاویه دید اثر و نوع نگاه آن به شرح تحول زندگی یک زن در بستر روایت داستانی جستجو کرد.
همیشه دختر با سفر زیارتی دختری به نام فریده آغاز میشود که با جمعی از دوستانش راهی مشهد مقدس میشود و سفر در این میان از سویی بهانهای است برای آشنا شدن با روحیات و ذهنیات تیپ اجتماعی فریده که میتوان از آنها بهعنوان بخش قابلتوجهی از طبقه اجتماعی دختران جوان ایرانی امروز یاد کرد و از سوی دیگر راهی است برای آشنا شدن با طیفهای فکری مختلف جاری در زندگی زنانه امروز، استدلالها، نوع نگاه و حتی ایدئولوژی زنانه.
این اثر با شجاعتی خاص، موضوع ازدواج دختران را نشانه میرود و دلایل تأخیر سن ازدواج و نارضایتی دختران از ازدواج نکردن را بررسی میکند. آفتهایی که مانع ازدواج به هنگام است و آفتهایی که از پی این تأخیر قد علم میکنند.
همیشه دختر از سوی دیگر سازنده نوعی نگاه ویژه به زندگی مشترک و اجتماعی از زاویه نگاه زنان است که سعی کرده است با دوری از کلیشههای رایج در خلق چنین داستانی در نهایت به ترسیم سیمایی از نوع صحیح سبک زندگی مؤمنانه دست پیدا کند.
بااینهمه نباید از زبان این اثر نیز غافل بود؛ زبانی که در آن نویسنده سعی کرده شوخطبعی و طنازی متناسب با سن راوی را در دل روایت داستانی جای بدهد و با ایجاد پیوند مناسب میان آن و نیز بخشهای دیگر داستان که در آنها بهجای یک موقعیت طنز با یک موقعیت عاطفی و احساسی روبرو هستیم، نقشه و ایده خود برای یک روایت داستانی بر پایه سبک زندگی مؤمنانه و بحرانهای اجتماعی و فردی برای شکلدهی به آن اعم از آغاز و تداومش را به نمایش بکشد.
خواندن کتاب همیشه دختر را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان داستانهای ایرانی میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
بخشهایی از کتاب همیشه دختر
صدای سوت قطار آمد، با اینکه وسایلم را جمعوجور کرده و آماده بودم ولی چرتم برده بود. از چرت پریدم. چند درخت تشنۀ کاج، کلاغی در حال چرت و تعدادی لوکوموتیو و واگن قدیمی در ایستگاه راهآهن مشهد به چشم میآمدند. صدای تنبلپرور کشیده شدن چرخ چمدانها روی زمین مسطح ایستگاه شنیده میشد. نم اشکی صبحگاهی بهقصد اعلام حضور گوشۀ چشمم را خیس کرده بود.
همیشه چشمم که به گنبد میافتاد از نگریستن به آسمان بینیازم میکرد خصوصاً موقع تابش نور خورشید وسط ظهر تابستان آن هم با انعکاسی که روی سنگهای مرمر داشت.
گلدستهها امتداد یک پندار پاک یا بهتر است بگویم بیپایانی یک دلواپسی عمیق و عاشقانه را تداعی میکردند. سایۀ گلدستهها همیشه برایم الهامبخش بود تا اینکه شنیدم شاعری گفته بود "سایۀ گلدسته از تاج سلیمان بهتر است". چهحرفها میزدند این جماعت شاعر! حرفهایی از جنس آسمان مثل همین مصرع، حالم را خوب میکرد اما برای من که گرفتار بعد خاکی خود بودم سخن از افلاک، گزافهگویی بود.
اولین باری بود که بدون حمیده به مشهد میرفتم. معلوم بود که من را پیچاند، هر چه زنگ زدم و پیام دادم جواب سربالا داد و کارش را بهانه کرد. با خودم گفتم رفتارش مشکوک است. فریدۀ شوخ درونم گفت: غلط میکنی که به دخترخالۀ نازنینت بدبین هستی، شاید با یکی از اساتید مرد دانشگاه محل کارش دارد چت میکند و حوصله ندارد جواب پیامهایت را بدهد!
حجم
۱۱۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۱ صفحه
حجم
۱۱۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۱ صفحه
نظرات کاربران
خیلی بیخوده وقت خودتون و تلف نکنید