دانلود و خرید کتاب از چیزی نمی ترسیدم قاسم سلیمانی
تصویر جلد کتاب از چیزی نمی ترسیدم

کتاب از چیزی نمی ترسیدم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۲۶۴ رأیخواندن نظرات
۴٫۴
(۱۲۶۴)
خواندن نظرات

معرفی کتاب از چیزی نمی ترسیدم

 

کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم»، زندگینامه‌ خودنوشت سردار سلیمانی است که توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر شده است. این کتاب که شامل دست‌نوشته‌های شخصی شهید سلیمانی از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانهٔ مبارزات انقلابی در سال ۵۷ است. کتاب ازچیزی نمیترسیدم، شرح زندگی مردی از دل روستایی دورافتاده در کرمان است که چند دوره از زندگی ساده و کوتاهش را روایت کرده و نشان می دهد که چگونه از چوپانی به جایگاه بلندی رسید. آنان که سردار سلیمانی را فقط با لباس نظامی دیدند خوب است ببینند که او چگونه پرورش یافته است.

درباره کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم

شرح رشادت‌ها و شجاعت‌های سردار سلیمانی بر کسی پوشیده نیست اما انتخاب نام کتاب در واقع برگرفته از داستانی است که خود ایشان در کتاب نقل می‌کند. شهید سلیمانی در این کتاب با اشاره به حادثه هتک حرمت یک مامور شهربانی در زمان شاه به یک دختر بی‌حجاب می‌نویسد:

 «دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که درآن روزها یک امر طبیعی بود. در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته ام کرد. بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با او گرفتم. پاسبان شهربانی به سمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه که جنب شهربانی مستقر بود. به سرعت با دوستم از پله های هتل پایین امدم. آن قدر عصبانی بودم که عواقب این حمله هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفت وگو با هم شدند. برق آسا به آن ها رسیدم. با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینی هایش فوران زد. پلیس راهنمایی سوت زد. چون نزدیک شهربانی بود. دو پاسبان به سمت ما دویدند با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم. زیر یکی از تخت هها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند. قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند. بعد از هتل خارج شدم و به سمت خانه مان حرکت کردم. زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود. حالا دیگر از چیزی نمی‌ترسیدم

کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

مطالعهٔ این کتاب را به کسانی که علاقه‌مند هستند دربارهٔ زندگی شخصی و کاری سردار قاسم سلیمانی اطلاعات بیشتری به دست آورند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم

زینب سلیمانی، دختر شهید سلیمانی در مقدمه کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم درخصوص یادداشت رهبر معظم انقلاب بر این کتاب می‌نویسد:

 «صبح روز چهارشنبه ۲۶آذر۱۳۹۹، خداوند مهربان توفیق زیارتِ رهبر معظم انقلاب را که جانم فدایشان باد، روزی‌مان فرمود. دیدار معظمٌ‌لَه با اعضای ستاد بزرگداشت شهید قاسم سلیمانی و ما افراد خانواده‌اش بود.من، به‌نمایندگی از پدرم، برای ایشان هدیه‌ای برده بودم.

این هدیه، زندگی‌نامه‌ای بود به‌قلم حاج‌قاسم که قصد داشتیم به‌مناسبت سالروز شهادتش، در قالب کتابی منتشر کنیم.آنچه همراهم بود، در واقع ماکِت یا نمونهٔ اولیه‌ای از کتاب بود.در پایان دیدار، متن را تقدیمِ آقا کردم. ایشان پرسش‌هایی دربارهٔ آن پرسیدند و این هدیه را با مِهر پذیرفتند.

چند روز بعد از آن دیدار و در دقایق پایانیِ نهایی‌شدن کتاب، متنی از دفتر رهبر معظم انقلاب به دستم رسید. ایشان منّت گذاشته و قبل از مطالعه، یادداشتی به‌یاد «سرباز وفادار» خود نوشته بودند. متنی بود پُر از عطوفت و بزرگواری که چون روح بر کالبدِ این کتاب نشست.»

متن این یادداشت به شرح زیر است:

«بسمه‌تعالی

هر چیزی که یاد شهید عزیز ما را برجسته کند، چشم‌نواز و دلنواز است.

یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین گونه پاداش دنیایی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هم هرکدام وظیفه‌ای داریم. کتاب حاضر را هنوز نخوانده‌ام اما ظاهراً میتواند گامی در این راه باشد.

رزقناالله ما رزقه من فضله

سیّدعلی خامنه‌ای ۹۹/۱۰/۷»

کتاب باز
۱۴۰۰/۰۸/۳۰

کتابی بشدت جالب و تکان دهنده از تولد ژنرال قلب ها تا اتفاقات زمان انقلاب که به قلم سپهبد شهید و به صورت خاطره نوشته شده.

𝐑𝐄𝐙𝐀
۱۴۰۰/۰۹/۰۱

کتابی بسیااااااااااار عااااالی حرررف نداره حتما حتما دوستان این کتاب جذاب رو مطالعه کنن من نسخه چاپی شو هم خریداری کردم فوق العاده اس

بهار
۱۴۰۰/۰۹/۲۰

ای کاش این کتاب با قلم روان حاج قاسم صدها صفحه بود و هر چی می خوندی تمام نمی شد... حیف که کوتاه بود. خیلی زیبا نوشته شده.

م حیدر
۱۴۰۰/۰۹/۱۵

کتاب برای کسایی که میخواند با دوران کودکی و جوانی سردار آشنا باشند خیلی مفیده، مخصوصا اینکه نحوه شکل گیری شخصیتِ بی‌باک، نترس، قانع و سختکوش سردار رو به خوبی توضیح میده. برای آشنایی با احوال کرمان تو سالهای ۵۵

- بیشتر
سمیه شریفیخواه
۱۴۰۰/۰۹/۲۷

سلام من نابینا هستم و خطی این کتاب ب کارم نمیاد. یا پیدی اف کنید و یا صوتی

شباهنگ
۱۴۰۰/۰۹/۱۶

امانتی بود اما باید بخرم از دسته کتابهایی است که باید یک گوشه بگذاری و از زمین و زمان که سیر شدی و دلت گرفت، یک گوشه بخزی و بخوانی و بگریی؛ اشکهایی که اولش تلخ است به خاطر از دست

- بیشتر
سیده فاطمه
۱۴۰۰/۰۹/۲۲

خیلی جذاب بود مخصوصا که زندگی نامه خود نوشت شهید هستش ای کاش ادامه داشت

زیـ نب
۱۴۰۰/۰۹/۲۷

کتاب کوتاهی که چندساعته مطالعه میشه، مزیت این کتاب اینه که به قلم خود شهید بزرگواره و بیان کننده چند خاطره از دوران پیش از انقلاب و شرایط زندگی ایشونه. مردی که از دل سختیها تبدیل به قهرمان میشه امیدوارم شرایط به

- بیشتر
کاربر ۳۸۲۳۵۵۰
۱۴۰۰/۰۹/۲۳

این کتاب خیلی عالی هستشششششش

persiancomeanddo
۱۴۰۰/۰۹/۲۲

سلام. کتاب خیلی خوب و جالبی یه. اون بخش دندان گریچ رو خیلی دوست داشتم.

صبح روز چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۹، خداوند مهربان توفیق زیارتِ رهبر معظم انقلاب را که جانم فدایشان باد، روزی‌مان فرمود. دیدار معظمٌ‌لَه با اعضای ستاد بزرگداشت شهید قاسم سلیمانی و ما افراد خانواده‌اش بود. من، به‌نمایندگی از پدرم، برای ایشان هدیه‌ای برده بودم. این هدیه، زندگی‌نامه‌ای بود به‌قلم حاج‌قاسم که قصد داشتیم به‌مناسبت سالروز شهادتش، در قالب کتابی منتشر کنیم. آنچه همراهم بود، در واقع ماکِت یا نمونهٔ اولیه‌ای از کتاب بود. در پایان دیدار، متن را تقدیمِ آقا کردم. ایشان پرسش‌هایی دربارهٔ آن پرسیدند و این هدیه را با مِهر پذیرفتند. چند روز بعد از آن دیدار و در دقایق پایانیِ نهایی‌شدن کتاب، متنی از دفتر رهبر معظم
Ahmad Fatimi Official
الهی به عزّتت و جلالت، خارم مکن به جرم گُنَه شرمسارم مکن مرا شرمساری به روی تو هست مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
phoenix
ما به‌دلیل مشغولیتِ شَدید و کارکردن‌های پیوسته، نه خوشی را حس می‌کردیم و نه سختی را. انگار هر دوی این، جزئی از وجود ما شده بود.
phoenix
برای سرزدن به دوستم فتحعلی، به هتل کَسریٰ آمده بودم. هوا گرم بود و هر دوی ما از پنجرهٔ ساختمان، پایین را نگاه می‌کردیم. آن طرف خیابان، در مقابل ما، شهرداری و شهربانیِ کرمان بودند. دختر جوانی با سرِ برهنه و موهای کاملاً بلند در پیاده‌رو در حال حرکت بود که در آن روزها یک امر طبیعی بود. در پیاده‌رو یک پاسبانِ شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشتِ او در روز عاشورا برآشفته‌ام کرد. بدون توجه به عواقب آن، تصمیم به برخورد با او گرفتم. پاسبان شهربانی به‌سمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه جنبِ شهربانی مستقر بود. به‌سرعت با دوستم از پله‌های هتل پایین آمدم. آن‌قدر عصبانی بودم که عواقب این حمله برایم هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفت‌وگو با هم شدند. برق‌آسا به آن‌ها رسیدم. با چند ضربهٔ کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینی‌هایش فَوَران زد!
phoenix
الهی به عزّتت و جلالت، خارم مکن به جرم گُنَه شرمسارم مکن مرا شرمساری به روی تو هست مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
Hadis🦋
اساساً ورزش تأثیر زیادی بر اخلاق دینی من داشت و یکی از مهم‌ترین عواملی که مانع مهمی در کشیده‌نشدنم به مفاسد اخلاقی بود، به‌رغم جوان‌بودن، ورزش بود؛ خصوصاً ورزش باستانی که پایه و اصولِ اخلاقی و دینی دارد.
الف. میم
گفت: «اسمت چیه؟» گفتم: «قاسم.» - چند سالته؟ گفتم: «سیزده سال.» - مگه درس نمی‌خونی؟ - ول کردم. - چرا؟ - پدرم قرض دارد. اشک در چشمانم جمع شد.
محمدرضا میرباقری
ورزش و اعتقاد به ودیعهٔ گذاشتهٔ دینی از پدر و مادرم، باعث شد به‌رغم شدت فساد در جامعه، اما به‌سمت فساد نروم.
Amirhossien Farahi
دایرهٔ کتاب‌های انتخابی‌اش وسیع بود: از شعر فارسی و رمان خارجی تا کتاب‌های تاریخی و سیاسی، و از خاطره‌ها و شرح‌حال‌ها تا کتاب‌های نظامی.
phoenix
صدای اذان بلند شد. از دوران کودکی نماز می‌خواندم؛ اگرچه خیلی از قواعدِ آن را درست نمی‌دانستم. صدای نماز پدرم یادم است، همراه با دعای پس از سجده که پیوسته زمزمه می‌کرد: الهی به عزّتت و جلالت، خارم مکن به جرم گُنَه شرمسارم مکن مرا شرمساری به روی تو هست مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
baraniam

حجم

۲٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۲٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۳۰%
تومان