کتاب عزیز زیبای من
معرفی کتاب عزیز زیبای من
کتاب «عزیز زیبای من» نوشتۀ زینب مولایی است و انتشارات مکتب حاج قاسم آن را منتشر کرده است. عزیز زیبای من، مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
درباره کتاب عزیز زیبای من
مقالات و مطالب زیادی دربارۀ سردار شهید قاسم سلیمانی بهعنوان قهرمان ملی و فراملی نوشته شده است؛ اما به ابعاد پنهان شخصیت، زندگی، خاطرات و جایگاه او در خانواده کمتر پرداخته شده است. ثبت خاطرات شخصیت بزرگی چون شهید سلیمانی بستری را فراهم میکند تا ضمن اینکه این اسطورۀ ملی، زندگی و مسیر برحقِ حرکتش بازنمایی شود و الگویی برای بازماندگان باشد، به افراد کمک میکند تا با ابعاد دیگری از شخصیت، سبک زندگی و جهانبینی این سردار بزرگ آشنا شوند.
کتاب عزیز زیبای من بر اساس خاطرات خانوادۀ شهید قاسم سلیمانی، چند تن از فرماندهان جبهۀ مقاومت و همچنین چند نفر از دوستان قدیمی ایشان دربارۀ ۷۲ ساعت پایانی زندگیشان است. این کتاب خاطرات، گاهی نگاهی هم به زندگی با برکت و خاطراتشان پیش از این زمان میاندازد. منبع اصلی خاطرات کتاب عزیز زیبای من، مستند پرواز ۱:۲۰ به کارگردانی آقای نقویان است که برای تکمیل آن مصاحبه های بیشتر جمع آوری شد. حاصل گردآوری این مصاحبهها کتاب عزیز زیبای من است. لحن صمیمانه و روایت داستانی این کتاب به مخاطب خود این امکان را میدهد که با متنی جذاب و خواندنی روبهرو شود. کتاب عزیز زیبای من همچنین شامل تصاویر زیبایی مرتبط با خاطرات میشود.
خواندن کتاب عزیز زیبای من را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و علاقهمندان به خاطرات شهدا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عزیز زیبای من
«اما آن روز که دور هم جمع شده بودند، حاجی با تمام روزهای دیگرش فرق داشت. از بهار سال ۱۳۹۸ کلاً حالوهوایش فرق کرده بود و این را بچهها به وضوح از رفتارهایش میفهمیدند. اما آن روز بیشتر از هر وقت دیگر این تغییر رفتار حس میشد. حال حاجی خیلی سنگین بود. نیاز نبود کسی در این باره حرفی بزند،همه این رفتارها را میدیدند و با چشمهایی پر از سؤال به هم نگاه میکردند. کسی جرئت نمیکرد چیزی به زبان بیاورد. یک جور انکار عمدی حقیقت و فرار از چیزی که حس کرده بودند. تکتک رفتارهایش عوض شده بود. حاجی که همیشه از عکسگرفتن فراری بود و تا دوربین فاطمه را می دید که رویش زوم شده سریع فرار میکرد، یا شکلک درمیآورد تا عکس او را خراب کند، اینبار لبخندی دلنشین صورتش را پوشاند و گفت:
بذار برم بشینم بین این درختها که شکوفه دادهان، بعد تو از من عکس بگیر
لبخند میزد و فاطمه عکسهایی را که همیشه دوست داشت از لبخند بابا ثبت کند، میگرفت. با اینکه ته دلش از خودش میپرسید: چطور این دفعه بابا راضی شده به عکاسی؟
حاجی به او نگاهی انداخت و گفت: راضی شدی بابا؟ عکسی رو که میخواستی، گرفتی؟»
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
عالیست
من ازاین کتاب خیلی خوشم اومد خیلی اموزنده بود هیچ چیز بهتر از یه خانواده ی خوب نیست تا در کنار هم باشن با یه پدر خوب
خیلی عالی بود داغ حاج قاسم هیچ وقت برای من سرد نمیشه همیشه هر وقت تو تلویزیون عکسی حرفی ازش هست چشمام پر اشک میشه همونطور که با خوندن این کتاب کلی گریه کردم. ان شاءالله به من حقیر هم
یه همه پیشنهاد میکنم که این کتاب و بخونن ، کتاب خیلی متفاوتی بود که جلوه پوشیده ای از زندگی خانوادگی شهید سلیمانی رو نشون میده .
کتاب دوست داشتنی بود . توصیه میکنم دوستان بخونن حتما .
عالیه