کتاب لیبرا
معرفی کتاب لیبرا
کتاب الکترونیکی «لیبرا» نوشتهٔ روبر پنژه با ترجمهٔ عاطفه طاهایی در نشر مشکی چاپ شده است. رمان با خشونت آغاز میشود. صحبت از زنی دیوانه به نام «لورپایر» است که راوی میخواهد نه تنها خودش بلکه همه مردم روستا را از دست او خلاصی دهد. اما با این شرایط، مخاطب رمان بلافاصله در ورطهای دشوار گرفتار میشود؛ ورطه اتفاقات ریز روزمره و ابتذال قراردادهای جامعه، قتلها، مرگها، تجاوزها، دروغها و شایعهها و از همه بدتر تکرار ابدی همه این چیزهایی که در زندگی واقعی رخ میدهد. آثار پنژه برنده جوایز متعددی از جمله فمینا و جایزه بزرگ ملی ادبیات شدهاند. ادبیات همهٔ دنیای اوست. خودش در این باره میگوید: من کلمهها را دوست دارم، جملهای در خیابان، هرچه باشد... زندگیِ دیگری جز نوشتن ندارم. هستیام در کتابهایم است...
درباره کتاب لیبرا
شخصیتهای کتاب در دوزخ حافظه و ذهنِ خود گیر افتادهاند یکی از مسائل محوریِ رمانهای پنژه زمان و حافظه است. پنژه این دوزخ را با استفاده از وجه التزامی و شرطی نشان میدهد. بسامد کاربرد این وجههای فعلی در رمان حاضر به اوج خود میرسد. وجه التزامی بهجز رساندن تردید و بدگمانی نقشهای دیگری هم دارد دال بر حدسیات و فرضیات، احتیاط، خیالپردازی، سرزنش، حسرت، بیاعتمادی، بهتان و حتی فروتنی... از اینرو کاربرد این وجه به نویسنده امکان میدهد علاوه بر نقل وقایع از زبان شخصیتش، موضع او را هم انتقال دهد. در متن رمان لیبِرا پنژه از نشانههای سجاوندی استفاده نمیکند جز ویرگول، نقطه و سه نقطه
روبر پنژه زمانی پا به عرصه رماننویسی گذاشت که به گفته ناتالی ساروت «عصر بدگمانی » بود. تمام آن چیزهایی که باعث میشد رمان برشی واقعی از زندگی باشد و باورکردنی، حالا تصویر ساختگی و بیجانی را نقش میکرد که خواننده را پس میزد. واقعیت برای خواننده و نویسنده هر دو تغییر کرده بود.
پنژه به شدت به موسیقی کلام اهمیت میدهد، به ریتم و از همه مهمتر به لحن مفهوم مورد نظر او از لحن البته پیچیدهتر از آن مفهوم متداولی است که همه در ذهن داریم یعنی لحن مؤدبانه ، لحن آرام، لحن عصبی و ... لحن موردنظر او ترکیبی است، لحنی خاص که قادر است ذهنیت راوی را منتقل کند و در نهایت فضای کلی رمان را بسازد.
پنژه در مؤخره این کتاب مینویسد:
«لحن همیشگی ما، لحنی که برای مثال آدم با خودش حرف میزند یا با نزدیکانش، نوعی ترکیب است از لحنهای گوناگون، لحنی که به ارث برده، لحن کتابها ، لحنهایی که از زمان کودکی ضبط کردهایم. چقدر جالبتر است تحلیل کردن اجزای تشکیلدهنده لحن طبیعی آدمها و با هر یک از آنها کتابی نوشتن»
کتاب لیبرا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به رمانهایی با درونمایهٔ جامعهشناختی که به شرح خصوصیات اخلاقی ناپسند افراد جامعه می پردازد، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب لیبرا
به ریواس گفتهام که لورپایُر خانم دیوانه است و من هم کاری نمیتوانم بکنم، هیچکس کاری نمیتواند بکند، شما همت کنید و جایی حبسش کنید، باید راهی وجود داشته باشد، دخلی به داروساز بودن ندارد که، ترفندی بلد نیستید نه، آشنایی کسی ندارید مثلاً از مسئولین، کافیست راه و چاه را پیدا کنید بقیهٔ چیزها جور میشود، به قولی میافتد رو غلتک، به من جواب میدهد که قدرتش را ندارد، از طرفی هم اصلاً نمیداند چطور این کار را بکند، راهی که نهایتاً به نظرش میرسد خانواده است، قبلاً در موردش چیزهایی شنیده، اما دستتان بهشان نمیرسد، خواهرش در آرژانتین است، بقیه هم مردهاند و در خاک، گفتم فکری کنیم باید فکری کنیم اینطور نمیشود، حتماً راهی هست، نمیتوانم چنین چیزی را تحمل کنم، مردم پشت سرم حرف میزنند، میگوید به هر حال اگر مردم دست از این کار برندارند مجبوریم باز به همانها متوسل شویم، منظورش پلیس بود، قانون و بقیهٔ مکافات، برای مزخرفات یک دیوانه، گفتم نمیشود، اینطوری اصلاً نمیشود.
لورپایُر خانم دیوانه است و فوراً باید کاری کرد.
ریواس جواب میدهد اگر راهی به نظر خودتان میرسد باشد ولی من کاری نمیتوانم بکنم نمیخواهم قاطی قضایای شما بشوم، کل مسئله اینجاست که آیا واقعاً دیوانه است، نه، نه، منظورم را نفهمیدید، نمیگویم که در قضیهٔ دوکرو پایتان تا حدی گیر است، میگویم که آدمی مثل لورپایُر خانم خیلی خوب میتواند به دلایلی حالتان را بگیرد مگر نه، منظورم را فهمیدید که.
گفتم چی را فهمیدم.
تکرار کردم چی را فهمیدم، توضیح بدهید.
اینکه آدمی مثل لورپایُر خانم و در سن و سال او، چهلساله، خیلی خوب میتواند خیال کند که شما، با توجه به خصوصیاتتان، چه میدانم وضعیت مالیتان، آخر میگفتهاند که شما با هم کار میکردید، بله، خب شاید در آن زمان، فکر میکرده که، چه میدانم خیال میکرده که شما، میدانید چه میخواهم بگویم.
حجم
۲۵۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۲۵۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
نظرات کاربران
فوقالعادهست برای کسی که فرم رو به محتوا ترجیح میده و سوالات مسخرهای مثل «خب پیام اخلاقی این کتاب چی بود؟» تو سرش نمیاد. پنژه رفیق بکت هم بوده و نمایش «آهنگ قدیمی» پنژه رو رادیویی کار کرده. هرکی ذائقهش