دانلود و خرید کتاب ماجراهای سرزمین آوانتیا؛ تعقیب شیطان آدام بلید ترجمه محمد قصاع
تصویر جلد کتاب ماجراهای سرزمین آوانتیا؛ تعقیب شیطان

کتاب ماجراهای سرزمین آوانتیا؛ تعقیب شیطان

معرفی کتاب ماجراهای سرزمین آوانتیا؛ تعقیب شیطان

کتاب ماجراهای سرزمین آوانتیا؛ تعقیب شیطان (جلد دوم) نوشته آدام بلید است که با ترجمه محمد قصاع منتشر شده است. این کتاب روایت دنیایی در مرز نابودی است که قهرمانان باید آن را نجات دهند.

درباره کتاب ماجراهای سرزمین آوانتیا؛ تعقیب شیطان

پیش از نبرد هیولاها جنگی بین خیر و شر آغاز شد. آوانتیا در پرتگاه نابودی قرار دارد. ارتش‌های دشمن و نیروهای شیطانی به مرزها رسیده و آماده حمله هستند. اما تقدیر تانر پانزده ساله را برای دفاع از آوانتیا انتخاب کرده است. تانر و هم‌رزمش، گون، نه تنها باید با نیروهای دشمن مقابله کنند، بلکه باید با هیولاها مبارزه کرده و آنها را از طلسم شیطانی نجات دهند. آیا آنها چنین قدرتی دارند؟ آوانتیا در آتش جنگ می‌سوزد. ارتش شیطانی در تسین در کشور جولان می‌دهد. فقط تانر و سوارکاران برگزیده بر سر راه دشمن ایستادند.

داستان از جایی آغاز می‌شود که گون دخترک زیبایی در جنگل با موجودی عظیم روبه‌رو می‌شوند، این موجود یک گرگ قدرتمند و جادویی است که سوارکار برگزیده‌اش را پیدا کرده است. گرگ می‌فهمد که گون از او نمی‌ترسد و گویا فهمیده است که او سوارکار حقیقی است. 

خواندن کتاب ماجراهای سرزمین آوانتیا؛ تعقیب شیطان (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های فانتزی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب ماجراهای سرزمین آوانتیا؛ تعقیب شیطان (جلد دوم)

دختر گفت، "گولکین. اسم تو گولکین است."

گون مرا می‌شناخت؛ درست همان‌طور که وقتی من صدایش را شنیدم، او را شناختم‌ـ درست همان‌طورکه خورشید می‌دانست باید صبح‌ها طلوع کند. دنیا این‌گونه کار می‌کرد: این تقدیر و سرنوشت بود.

خودم را پایین بردم تا گون بتواند روی موهای پشتم سوار شود. او به‌راحتی و با آسایش نشست؛ گویی سال‌ها بود که این کار را می‌کرد. زمانی‌که صاف ایستادم و بال‌هایم را باز کردم، سایه‌ام روی گفن افتاد. او بوی ترس و وحشت می‌داد. صدای تپش‌های سریع قلبش را می‌شنیدم که تند و تندتر می‌شد. بچهٔ احمق!

پسر گفت، "گون!..."

گون دوباره گفت، "نگران نباش. گفن! همین‌جا بمان. من حالم خوب است. و به هیچ‌کس هم چیزی نگو!"

او لبخند اطمینان‌بخشی زد؛ گویی چیزی را که من می‌دانستم به او می‌گفت. گون نترسیده بود. او همیشه احساس می‌کرد این بخشی از سرنوشتش است. دستش را میان پشم‌هایم گذاشت و با چشمان گشاد و حیرت‌زده به بال‌های غول‌پیکرم نگاه کرد. بال‌هایم را برایش تکان دادم تا ببیند که هیولایش چقدر قدرتمند است.

گون زمزمه‌کنان گفت، "هرگز گمان نمی‌کردم تو این‌قدر زیبا باشی."

روی پاهای عقبم نیم‌خیز شدم و به هوا پریدم. با قدرت بال زدم و باد ناشی از به هم خوردن بال‌هایم آب رود را مواج کرد. او موهایم را محکم گرفت. تا ارتفاع زیاد پرواز کردم تا سرعت زیادم را نمایش دهم. درحالی‌که بالای گله‌ای از غازها پرواز می‌کردیم، پایین رفتم و دهانم را باز کردم...

گون فریاد زد، "نه!"

خود را عقب کشیدم و غازها با سروصدا پراکنده شدند. آنها بوی پرهای کثیف و گوشت می‌دادند.

گون گفت، "تو می‌خواستی برای تفریح، آن پرنده‌ها را بکشی. من اجازهٔ چنین کاری را نمی‌دهم، فهمیدی؟"

من زوزه‌ای کشیدم. غازها پرنده‌های بی‌احساسی بودند: شکار بودند. او نمی‌توانست بوی غازها را حس کند؟ اما اگر چنین درخواستی داشت، من اطاعت می‌کردم. سوارکارم حتی آنجا، میان ابرهای مرطوب هم نترسیده بود. صدای قلبش آرام بود؛ گویی همواره منتظر من بود.

ابرها از هم جدا شدند و قلب او با سرعت بیشتری تپید. 

کاربر ۳۱۳۳۲۰۰
۱۴۰۰/۱۰/۰۶

خیلی عالی بود و جذاب به نظرم شما هم بخونیدش چون خیلی جذاب هستش

F.m F.m
۱۴۰۰/۱۱/۲۳

خب این مجموعه ها و بزارید تو بی نهایت که بتونیم بخونیم دیگه

حجم

۱۰٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۷ صفحه

حجم

۱۰٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۷ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان