دانلود و خرید کتاب راز یک جنایت، آخرین بار امید اشکانی
تصویر جلد کتاب راز یک جنایت، آخرین بار

کتاب راز یک جنایت، آخرین بار

نویسنده:امید اشکانی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب راز یک جنایت، آخرین بار

کتاب راز یک جنایت، آخرین بار نوشته امید اشکانی است. این کتاب را  انتشارات امید سخن منتشر کرده است.

درباره کتاب راز یک جنایت، آخرین بار

راز یک جنایت، یک مجموعه داستانی چند جلدی است. مجموعه راز یک جنایت، داستانی بر پایه درگیری‌های خواسته یا ناخواسته یک جوان با جنایات پر رمز و رازی است که باید آن‌ها را در فرصتی کوتاه حل کرده و یا جلوی جنایت را بگیرد. جلد اوّل: قاتل خاموش، جلد دوم: جواهر مرگ‌آور و جلد سوم: رسوایی، سه‌جلدی است و دو جلد بعدی در مراحل انتشار است.

علی و امید سوار قطار شده‌اند تا به یک سفر بروند. امید به شدت از سفر با هر وسیله حمل و نقل عمومی‌ای می‌ترسد و مدام سعی دارد خودش را ارام کند و علی هم به آرام شدنش کمک می‌کند. در همین زمان امید متوجه می‌شود که کوپه بغلی که تا آن زمان سر و صدای زیادی داشتند ساکت شده‌اند و کمی بعد امید صدای یک ضربه و شکستن چیزی را می‌شنود اما علی تاکید می‌کند چیزی نشنیده است و این آغاز یک دردسر بزرگ است. 

خواندن کتاب راز یک جنایت، آخرین بار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های جنایی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب راز یک جنایت، آخرین بار

طبق معمول همیشه، در این زمان، حس عجیبی به سراغم می‌آمد. حسی سرشار از ترس و هیجان که هیچ‌گاه نتوانستم آن را برای دیگران توصیف کنم. این بار نمی‌دانستم این حس، مربوط به ترس من از قطار است یا شاید... قرار بود اتفاقی رخ دهد.

ساعتی بعد قطار در یک ایستگاه بین‌راهی توقف کرد. برای اینکه کمی آرام شوم، از کوپه خارج شده و در راهروی اصلی واگن، به‌آرامی مشغول قدم زدن شدم. کوپه ما در بخش درجه یک قطار قرار داشت و محیط واگن واقعاً زیبا بود. کوپه‌ها به‌صورت سنتی تزئین شده بودند و حتی قفل درب کوپه‌ها هم به سبک قدیمی و از نوع کلیدی بود. درب برخی کوپه‌ها باز بود و می‌توانستم داخل آن‌ها را ببینم. در یکی از کوپه‌ها سه خانم، که دو نفر از آن‌ها مسن‌تر از دیگری بودند، با هیجان خاصی صحبت می‌کردند. در آخرین ردیف نیز دو زوج جوان که مشخص بود هم‌سفر هستند، به‌آرامی پچ‌پچ می‌کردند. درب کوپه کناری ما هم بسته و چراغ آن خاموش بود. در آن لحظه نمی‌توانستم اطلاعاتی از دیگر مسافران کسب کنم، هرچند اطلاعات مسافران قطار، قطعاً ارتباطی به من نداشت!

بعد از چند دقیقه به کوپه برگشتم. به‌آرامی درب کوپه را بستم و روی یکی از صندلی‌های کنار پنجره نشستم. با چشمانی خسته، از پنجره بیرون را با دقت بیشتری نگاه کردم. هنوز بارش باران شدید بود و من در این فکر بودم که چرا درخواست علی را پذیرفته بودم...

در همان لحظات، ناگهان با تکان شدید قطار، رشته افکارم پاره شد. قطار تکان شدیدی خورد و به راه افتاد. در همان حال صدای افتادن جسمی سنگین‌تر نسبت به دفعه قبل، در کوپه کناری، توجه مرا مجدداً به خود جلب کرد. قطار برای اینکه حرکت کند، چند بار پشت سر هم تکان خورد. در تکانی دیگر، صدای شکستن چیزی شبیه لیوان یا شیشه به گوش رسید. با نگرانی به اطراف نگاه می‌کردم. علی در حالی که مشغول کار کردن با رایانه شخصی خود بود، زیرچشمی مرا نگاه می‌کرد. چند ثانیه بعد با لبخند گفت:

(علی): کاش از حالت چهره خودت خبر داشتی! 

امید
۱۴۰۲/۰۷/۰۸

مرسی از انتشار کتاب

کتیبه سپید
۱۴۰۰/۱۰/۰۱

کاش توی فایل نمونه یا توضیحات، حداقل بخشی از جنایتی رو که اتفاق افتاده، بهمون نشون می‌دادن. این‌طوری می‌شد بفهمم آیا با یه داستان قوی طرف هستم یا یه چیز آبکی در حد آثار آگاتا کریستی هست که هدفشون فقط

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۱ صفحه

حجم

۲۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۱ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان