کتاب خلسه های یک روح ناآرام
معرفی کتاب خلسه های یک روح ناآرام
کتاب خلسه های یک روح ناآرام نوشته حسن پولادی است. این کتاب مجموعهای دلنوشته جذاب است که از عمق وجود نویسنده بیرون آمده است. کتاب خلسه های یک روح ناآرام را انتشارات متخصصان منتشر کرده است.
درباره کتاب خلسه های یک روح ناآرام
این دستنوشتهها یادگاری است که نویسنده بر حسها و خاطرههایی که از حافظهاش جمع کرده است نوشته. کتاب خلسه های یک روح ناآرام حس غریب و مشترک انسانها در خلوت تنهایی را یادآوری میکند و نشان میدهد آدمها تا چه حد در عواطف شبیه همدیگر هستند.
این کتاب بخشی از عواطف و احساسات نویسنده است که با زبانی جذاب ثبت شده است تا تمام خوانندگان بتوانند درآن نشانههایی از وجود خودشان را پیدا کنند. بتوانند از آن لذت ببرند و در آن غرق شوند. این کتاب اثری جذاب است از تجربههای نویسنده که با توانایی بسیارش در زبان مکتوب کرده است.
هر فصل کتاب احساسی ناب از طبیعت و جهان و عواطف انسانی است که میتواند بین افراد مختلف مشترک باشد و آدمها را به هم نزدیک کند.
خواندن کتاب خلسه های یک روح ناآرام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به دلنوشته پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خلسه های یک روح ناآرام
میشود دوست داشت اما هراسی از دوستناداشته شدن نداشت، میتوان معشوق را در آغوش گرفت بیآنکه به خارهای تنآرایش وقعی ننهاد؟ میتوان بیقاعده دوست داشت؟ بیهیچ علت و معلولی و بی هیچ دلیل و مدلولی؟ سلسله کنشها و رویدادها، زاده ذهنهای عاقلی است که در حریم عشق سخت بی تمکین است. دل کشش دارد و عقل وهم خطر، میل میکشد و حزم میراند. عشق در کالبد خاکی میل ظهور دارد و عقل این زندانبان تنگنظر حتی اجازه کوچکترین جنبشی نمیدهد. معشوق رخ مینماید و عشق به هیجان میآید، میپیچد و صفیرکشان گردابی فراهم میکند تا تعلقات نفسانی را برکَند، دلآشوبه میسازد تا آنچه تاکنون در حریم این حصار تابع موجودیت پذیرفته است را زیروزبر کند. عقل میرمد، نفس را حبس میکند و دندانها را میفشارد.
معشوق به کرشمهای فعل خواستن را صرف میکند، عشق از ترک تازی نمیرهد، سلول به سلول این کالبد خاکی را به آتش میکشد، تب داغ وصال در تکتک رگها به خروش میآورد اما عقل از جای نمیجنبد. حازمانه به معشوق مینگرد، خویشتن را از دریچهای دیگر میبیند. زمان را عقب و جلو میبرد. استدلال قبح فعل میکند
نگاه میکند، نگاهی نافذ و از عمق جان، سوزناک تا حدی که تیزی حرارتش خلأ بی پژواک درون را نیز به جنبش وامیدارد. عشق میمیرد، تلاطم نزع بدن را به لرزه میآورد، دست میرود که به گردن آورد، چشم میرود تا خیره شود، لبها خود را برای یک همآغوشی گرم آماده میسازند، طعم نفسهایش روح را به آغازههای نخستینش نزدیک میکند. نگاهها در عمق جان یکدیگر به هم پیوند میخورند. نزدیک است سد شکسته شود و دو دریا موجهایشان را به اشتراک بگذارند. عقل شلاق میکشد و مسخ میکند که مرجالبحرین یلتقیان، ریسمان اتصال جوارح را در مشت میفشارد و اجازه جانانه جان دادن را نمیدهد.
منتظر میماند به امید یک تهور که برخیزد، زمان میخرد تا زمین بفروشد. منتظر است تا گره روحانی وجودش جسمشان را هم در هم بتند. عشق سر بر آستان عقل میساید. التماس میکند تا در مهلت یک لمحهای به ضیافت نگاه معشوق شرحهشرحه شود. فرصت یکی شدن را به قیمت فروریختگی خواهان است. عقل عشق را مصلوب میکند. عنان تهور را میکشد، شیشه عمر عشق را میشکند تا این کالبد برای همیشه در سکوت و تنهایی شبانه ایام بگذراند؛ و اینجاست که تنهایی آغاز میشود....
حجم
۳۳۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۲ صفحه
حجم
۳۳۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۲ صفحه