کتاب وقتی من خودم بودم!
معرفی کتاب وقتی من خودم بودم!
کتاب وقتی من خودم بودم! نوشته گویا بزرگی است. کتاب وقتی من خودم بودم! را چندین داستان جذاب است با درون مایه فلسفی. این کتاب به شما کمک میکند خودتان را پیدا کنید و زندگی را سادهتر ببینید.
درباره کتاب وقتی من خودم بودم!
این مجموعه، به جز داستان اول عمدتاً چند داستان کوتاهِ با زبان کودکانه و با طعم فلسفه است. داستانها مناسب همه افراد بالای ۶ سال است و همینطور بزرگترهایی که هنوز ۶ سالشان نشده است. در واقع کتاب وقتی من خودم بودم!، برای یک «کودکِ درون» نوشته شده است و قصد دارد که بگوید در زندگی: همه چیز به همین سادگی است که البته نیست! ولی خب، همهٔ داستان همین است.
این کتاب میخواهد به شما بگوید همه چیز بستگی به خودمان دارد؛ اینکه چقدر «چیز» ها را سخت بگیریم یا ساده؛ به «ما» وابسته است. ساده است، فقط کافی است که من خودم باشم. همین! بله، درست به همین سادگی!
خواندن کتاب وقتی من خودم بودم! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب وقتی من خودم بودم!
من دوست دارم درختا تخم بزارن و مرغا بجای پَر، برگ در بیارن. دوست دارم آسمون سبز باشه و درختا آبی. آره این دنیائیه که من دوست دارم باشه. حالا معلم علوم هرچی که دلش میخواد بزار بگه. من همیشه از جمع و تفریق بدم میاومد و البته بیشتر از اون از معلم ریاضی! نه بهخاطر اینکه کچل بود؛ نه. اتفاقاً کچلی خیلی هم بهش میاومد؛ چون مغزش پر از عدد بود و دیگه حوصلهٔ هیچ کلمهای و سوال جدیدی رو نداشت. یکبار وقتی گفتم چرا یک به اضافهٔ یک نمیشه یک؛ خندید، نه ببخشید اخم کرد؛ چون یادم نمیاد هیچوقت خندیده باشه و جوابی نداد. ولی من خودم دیدم که وقتی گربهٔ روی شیروونی به یکی از کبوترهایی که زیر سقف لونه داشتن نزدیک میشد یکی از اونا کم میشد. پس چگونه یک گربه به اضافهٔ یک پرنده میشه دوتا. از اون به بعد حساب کتابام بهم ریخت و تصمیم گرفتم همه چی رو خودم از نو حساب کنم. همه چیز همون جوری که دوست دارم و فکر میکنم باید درست باشه. برای همین نمرههام تو مدرسه هر روز بدتر از روز قبل میشدن. البته اینو اونا میگفتن. به نظر خودم که بهتر میشدم و چیزهای بیشتری یاد میگرفتم. معلما میفرستادن دنبال پدر و مادرم؛ مخصوصاً معلم ریاضی که خودم از پشت در شنیدم که به مادرم میگفت: "ببینید برگه امتحانشو. جلوی ۲+۲ چی گذاشته؟ بله، یک تخم گذاشته و زیرش نوشته میشه یه تخم غاز بزرگ. معلم علوم هم همینطور: "تو را خدا ببینید؛ توی جواب اینکه سوال که بزرگترین پستاندار توی آب رو نام ببرید، نوشته: یک خانم غواص." او درست میگفت، من چنین نوشتم. آخه بهنظر خودم، این پاسخ درست است چون اشتباه نیست. اونا حتی یه بار با مدیر جلسه گذاشتن که باهام چیکار کنن، فکر کردن مسخرشون میکنم. اما اینطور نبود. طبق معمول همیشه، اونا در اشتباه بودند، درست مثل وقتی توی حاصلجمع یک و یک دچار اشتباه بودن. اما یه نفر بود که ازم دفاع کرد، خانممعلمِ نقاشی. آخه میگفت روزبهروز نقاشیات قشنگ و قشنگتر میشن. مثلاً یکبار که کفشدوزک رو زرد کشیدم، گفت قشنگتر از کفشدوزک قرمز شده؛ ولی چطور این به ذهنت رسید. گفتم آخه تا حالا هرچی کفشدوزک دیدم قرمز بودن دیگه خسته شدم درست مثل هندونهها که همیشه قرمز بودن. اولین باری که هندونهٔ زرد دیدم خیلی خوشم اومد. حالا من ترجیح میدم کفشدوزکم زرد باشه. خونههای که نقاشی میکنم قفط سقف دارن. اینطوری بهتره دیگه، الکی هم در و پنجره حروم نمیشه، کسی از پنجره سرک نمیکشه و بابام هم بهم نمیگه: "لطفاً وقتی بیرون رفتی در رو ببند!" چون اینجا همش بیرونه.
حجم
۸۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
حجم
۸۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه