کتاب فتوای تنهایی
معرفی کتاب فتوای تنهایی
کتاب فتوای تنهایی نوشته عاطفه حیدرنیا است. این کتاب داستان بلند جذابی است که انتشارات عطران منتشر کرده است.
درباره کتاب فتوای تنهایی
این کتاب رمان کوتاهی است که زندگی یک زن را روایت میکند، زندگیای که با ما اندوه همراهش میشویم وقتی مردی که عاشقش است را از دست داده است. کتاب فتوای تنهایی روایتی از عشق و تنهایی است، داستانی که شما را از زندگی روزمره جدا میکند و با تجربهای متفاوت همراه میکند.
خواندن کتاب فتوای تنهایی را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فتوای تنهایی
چه غریبانه اینجا تنهایم و یک نفری هم نیست که مرا دلداری دهد! کسی نیست که همراه من برای آن مرد تنها و غریب، اشک بریزد! حال من و او چه تاسف برانگیز است. دلم فریاد زدن میخواهد! دلم ناله و شیون میخواهد! دلم یک عزاداری جانانه میخواهد! بغض گلو نفسم را تنگ میکند و برای ذرهای هوا تقلا میکنم و زانوهایم تا میشوند و سقوط میکنم. میدانم که الان زمان بیهوشی و به خواب رفتنم نیست. میدانم که اگر من هم در خاکسپاریاش نباشم، دیگر کسی نیست که برایش داد بزند، شیون کند، به سر و صورت و پاهایش چنگ بزند و تا صبح کنارش بنشیند و جزئی از قرآن را تمام کند.
نه، الان زمان مناسبی برای بستن چشمهایم نیست! چشمهایم از اشک پر و خالی میشود و کمی بعد گلوی باد کرده از بغضم باز میشود و نفس عمیق و پر سر و صدایی میکشم.
همین لحظه دست مردانهای بطری آبی را باز میکند و جلوی لبهایم میگیرد و به اجبار جرعهای از آن را مینوشم که گلویم تر و حالم کمی خوب میشود. میخواهم از او تشکر کنم که بدون هیچ حرفی بلند میشود و از پشت نگاه تیره و تارم به رفتنش خیره میشوم. درست همان جایی میرود که مقصد من است. من هم با بی حسی و کرختی که وجودم را پر کرده، اشکهایم را پس میزنم و با تنی لرزان بلند میشوم. بلند میشوم تا همچون عشقم ایستاده و محکم باشم. درخت بیدی باشم که با هر باد و طوفانی نلرزد. با هر اتفاق ناگواری به هم نریزم. بلند میشوم و راهم را پیش میگیرم. فقط چند قدم مانده! چند قدم کوتاه که باورش برایم سخت است. چقدر بیرحمانه او را کشتند! چقدر رنج و سختی را که در این بیست و پنج سالی که از خدایمان عمر گرفته، کشیده! چقدر تنها و غریب بوده که حتی برای حمل جنازهاش هم کسی نیست. او که حتی آزارش به مورچهای هم نرسیده بود، چرا باید اینگونه غریبانه زیر خاک برود و برای شادی روحش فاتحهای هم خوانده نشود؟! واقعاً چرا؟
قدم آخر را هم به سختی برمیدارم و دستم را بالا میآورم تا ضربهای به در فلزی سرد غسالخانه بزنم و بپرسم که آیا کفن پوش شدن عشقم تمام شده است یا نه که در این هنگام صدای زار زار گریه کردن مردی توجهام را جلب میکند. او کیست که برای نفسم های های میگرید؟ او چه ارتباطی با عشق من دارد؟ آیا همان مردی است که برایم آب داد؟ یا غسالیست که او را میشوید؟ در افکارم پرسه میزنم که با سوال مردی دیگر تمام حواسم را جمع میکنم تا جواب آن سوال را بشنوم.
حجم
۹۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۹۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
نظرات کاربران
من نسخه چاپیش رو گرفتم و خوندم. کتاب خوبیه! روند داستان درسته که غمانگیزه، ولی هیجانی هست و بشدت توصیه میکنم. 👌 داستان در مورد عشق دو همکلاس دانشگاهی هست که وقتی بعد مدتها، پسر داستان از دختر خواستگاری میکنه، پدر