تنسی ویلیامز | بیوگرافی، دانلود و خرید کتاب‌های الکترونیکی و صوتی

تنسی ویلیامز

زندگینامه و معرفی کتاب‌های تنسی ویلیامز

تنسی ویلیامز (Tennessee Williams) نمایشنامه‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس آمریکایی بود. او ۲۶ مارس ۱۹۱۱ در شهر کلمبوس ایالت می‌سی‌سی‌پی به دنیا آمد. نوشته‌های او در سراسر جهان به‌طور گسترده ترجمه شدند، به اجرا درآمدند و فیلم‌نامه‌هایش تبدیل به فیلم شدند. همچنین با اقتباس از نمایشنامه‌های او فیلم‌های زیادی ساخته شد. ویلیامز ۲۵ فوریه ۱۹۸۳ در نیویورک درگذشت.

بیوگرافی تنسی ویلیامز

توماس لانیر ویلیامز دومین فرزند اِدوینا داکین و کورنلیوس کافین ویلیامز بود. پدرش فروشنده‌ی دوره‌گرد کفش بود. تنها خواهرش مبتلا به اسکیزوفرنی بود که در نهایت به آسایشگاه روانی رفت. ویلیامز در کودکی مبتلا به نوعی فلج بود که تا هفت‌سالگی زندگی او را تحت تأثیر قرار داد. البته او دوران کودکی‌اش در می‌سی‌سی‌پی را خوشایند و شاد توصیف کرده است. زمانی که هفده سال داشت خانواده‌اش به سنت لوئیس در ایالت میسوری نقل‌مکان کردند که زندگی را برای او تغییر داد. طبیعت بی‌خیال دوران کودکی او در خانه‌ی شهری جدیدش از بین رفت و در نتیجه، ویلیامز به درون خود خزید و شروع به نوشتن کرد. آنجا با توجه به اینکه دوران رکود بزرگ بود کیفیت زندگی‌شان افت کرده بود. این مکان جدید بر اولین نوشته‌ی تحسین‌شده او یعنی «باغ وحش شیشه‌ای» تأثیر گذاشت. ازدواج والدین او موفق نبود و مکانی پرتنش برای او درست کرده و اغلب تحت فشار بود. البته این پدر و مادر در خلق برخی شخصیت‌های نمایشنامه‌هایش مؤثر واقع شدند؛ مثلاً مادرش الگوی آماندا وینگفیلد «احمق اما قوی» در باغ وحش شیشه‌ای شد و پدرش نماینده‌ی افراد تهاجمی در «گربه‌ای روی شیروانی داغ».

در ۱۹۲۹ ویلیامز برای تحصیل در رشته‌ی روزنامه‌نگاری در دانشگاه میسوری ثبت‌نام کرد؛ اما پدرش به دلایلی مانع از رفتنش به دانشگاه شد و ویلیامز که با ناامیدی به خانه بازگشته بود به اصرار پدرش به‌عنوان کارمند فروش در یک شرکت کفش مشغول به کار شد. نمایشنامه‌نویس آینده از این موقعیت متنفر بود و دوباره به نوشتن اشعار و داستان‌ها بعد از اتمام کار روی آورد. با این حال، در نهایت، افسردگی تأثیر خود را گذاشت و ویلیامز دچار حمله‌ی عصبی شد. پس از بهبودی در ممفیس به سنت لوئیس بازگشت و در آنجا با چندین شاعری که در دانشگاه واشنگتن تحصیل می‌کردند ارتباط برقرار کرد. در ۱۹۳۷ به کالج بازگشت و در دانشگاه آیووا ثبت‌نام کرد؛ اما نتوانست تحصیلاتش را به پایان برساند. در ۱۹۳۹ به نیواورلئان نقل‌مکان کرد و نام خود را به «تنسی»، زادگاه پدرش، تغییر داد. اولین نمایشنامه‌اش، «نبرد فرشتگان» که در بوستون و زمان امتحانات نوشته بود در ۱۹۴۰ به نمایش درآمد؛ اما با شکست مواجه شد.

این شکست تلاش او را بیشتر کرد و تصمیم گرفت کار خود را اصلاح کند. سبک زندگی شهری را که الهام‌بخش‌ نوشته‌هایش بود به خدمت گرفت و با نوشتن «باغ وحش شیشه‌ای» و «اتوبوسی به نام هوس» در مسیری که می‌خواست قرار گرفت، تحسین منتقدان را به دست آورد، جایگاه خود را به عنوان یکی از بهترین نمایشنامه‌نویسان کشور تثبیت کرد و به ثروت زیاد رسید. به‌علاوه، دو جایزه‌ی معتبر هم دریافت کرد. او بعد از این دوره، نمایشنامه‌های دیگری نوشت که از آن‌ها اقتباس‌های زیادی در فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی شد.

دهه ۱۹۶۰ دوران سختی برای ویلیامز بود. نوشته‌های این زمان او نقدهای زیادی دریافت می‌کردند. این موضوع باعث شده بود که اعتیادش به الکل و مواد مخدر فزاینده شود و از آن‌ها به‌عنوان مکانیسم مقابله‌ای استفاده کند. در ۱۹۶۹ در بیمارستان بستری شد. پس از ترخیص از آنجا نوشته‌هایش را پی گرفت. در این مدت، چندین نمایشنامه‌ی جدید و همچنین خاطراتش را در ۱۹۷۵ نوشت که داستان زندگی و مصائب او را روایت می‌کرد. با این حال، تنسی هرگز به‌طور کامل از شیاطین خود فرار نکرد. او در ۲۵ فوریه ۱۹۸۳ در اتاق هتل نیویورک سیتی در محاصره‌ی بطری‌های شراب و قرص درگذشت.

نکاتی پراکنده درباره‌ی زندگی تنسی ویلیامز

ویلیامز بسیاری از پربارترین سال‌های زندگی خود را در رم گذراند. دوستی پایدار او با هنرپیشه‌ی صحنه و سینمای ایتالیا، آنا مانیانی، ۲۴ سال به طول انجامید. این رابطه الهام‌بخش او در نوشتن «خالکوبی گل سرخ» و «نزول اورفیوس» بود. آنا مانیانی نقش‌های اصلی این دو نمایشنامه را که برای او نوشته شده بود، در نسخه‌های سینمایی آن‌ها بازی کرد.

دوستی آشفته و الهام‌بخش بین ویلیامز و مانیانی موضوع نمایشنامه‌ی تحسین‌شده و بین‌المللی «شب‌های رومی» اثر فرانکو دی الساندرو شد.

موثق‌ترین زندگی‌نامه‌ی تنسی ویلیامز را بروس اسمیت با عنوان «نمایش‌های پرهزینه - تنسی ویلیامز؛ آخرین مرحله» نوشته است. این کتاب چهار سال آخر زندگی ویلیامز (۱۹۷۹-۱۹۸۳) روایت می‌کند.

ویژگی نوشته‌های تنسی ویلیامز

ویلیامز یکی از نمایشنامه‌نویسان پرارجاع آمریکایی است. این توجه و تحسین بیش از هر چیز به‌ دلیل زبان منحصربه‌فردی است که به تئاتر مدرن آورد. او گروهی از شخصیت‌های برجسته و خاطره‌انگیز را به ادبیات نمایشی معرفی و توجه و همدردی خود را به سمت افراد و موضوعاتی معطوف کرد که پیش از زمان او، کمتر مورد توجه نویسندگان جدی بودند. برخی شکاکان به سبک نوشته‌های ویلیامز او را یک شورشی می‌نگریستند که قراردادهای سفت‌وسخت درام را که پیش از او بود شکست و قلمرو جدیدی را در جست‌وجوی فرم و سبکی متمایز کاوش کرد. شخصیت‌های او، طردشدگان، الکلی‌ها، افراد خشن و آشفته و از نظر جنسی غیرعادی بودند. ویلیامز درباره‌ی پرداختن به عناصر «بد» در کارش طی مصاحبه‌ای گفته است: «ما باید دنیای وحشتناکی را که در آن زندگی می‌کنیم به تصویر بکشیم؛ اما باید آن را با نوعی زیبایی‌شناسی انجام دهیم تا از تولید وحشت صرف اجتناب کنیم.» فضای نمایشنامه‌های ویلیامز دنیایی از سرخوردگی انسانی را نشان می‌دهد که در آن رابطه‌ی جنسی و خشونت، زمینه‌ساز فضایی از جنب‌وجوش است. بسیاری از نمایشنامه‌های ویلیامز برای فیلم‌هایی با بازی بزرگانی مانند مارلون براندو و الیزابت تیلور اقتباس شده‌اند. نکته‌ی دیگر اینکه فضای نمایشنامه‌های او مملو از تجارب کودکی و نوجوانی خود ویلیامز هستند.

نمایشنامه‌های تنسی ویلیامز

حدود سی عنوان نمایشنامه به قلم تنسی ویلیامز منتشر شده است. قدیمی‌ترین نمایشنامه‌ی او که به فارسی نیز ترجمه شده است چرا اینقدر سیگار می‌کشی لی‌لی؟ (۱۹۳۵) نام دارد. دیگر نمایشنامه‌های او عبارت‌اند از: بیست‌و‌هفت واگن پر از پنبه (۱۹۴۵)؛ باغ وحش شیشه‌ای (۱۹۴۵)؛ ساعت‎های طلای ناب من (۱۹۴۶)؛ بانو لارکسپور لوسیون (۱۹۴۶)؛ ده بلوک در کامینورییل (۱۹۴۶)؛ اتوبوسی به نام هوس (۱۹۴۷)؛ اطلسی‌های لگدمال شده (۱۹۴۸)؛ تابستان و دود (۱۹۴۸)؛ خال گل سرخ (۱۹۵۱)؛ من از میان شعله‌ها برخاسته‌ام (۱۹۵۱)؛ حرفی ناگفته (۱۹۵۳)؛ با من مثل باران حرف بزن (۱۹۵۳)؛ گربه روی شیروانی داغ (۱۹۵۵)؛ نزول اورفیوس (۱۹۵۷)؛ ناگهان تابستان گذشته (۱۹۵۸)؛ پرنده شیرین جوانی (۱۹۵۹)؛ خانه‌ای روی گودال (۱۹۶۰)؛ شب ایگوانا (۱۹۶۱)؛ هر بیست دقیقه (۱۹۶۱)؛ قطار شیر دیگر اینجا توقف نمی‌کند (۱۹۶۳)؛ نمی‌دونم فردا چی میشه (۱۹۷۰)؛ دو شخصیتی (۱۹۷۳)؛ یکشنبه‌ای دوست‌داشتنی برای کروکوئر (۱۹۷۹)؛ نامه‌ی عاشقانه‌ی لرد بایرون (۱۹۹۵).

اقتباس‌های جهانی از نمایشنامه‌های ویلیامز

فیلم تلویزیونی درام اتوبوسی به نام هوس (۱۹۸۴) به کارگردانی جان ارمن بر اساس نمایشنامه‌ای به همین نام از تنسی ویلیامز است. فیلم تلویزیونی دیگری نیز از این نمایشنامه در ۱۹۹۵ ساخته شد. فیلم درام این ملک محکوم است (۱۹۶۶) به کارگردانی سیدنی پولاک؛ سه فیلم با عنوان باغ وحش شیشه‌ای (۱۹۷۳) به کارگردانی آنتونی هاروی، پل نیومن (۱۹۸۷) و اروینگ رپر (۱۹۵۰)؛ فیلم تابستان و دود (۱۹۶۱) به کارگردانی پیتر گلنویل؛ شب ایگوانا (۱۹۶۴) به کارگردانی جان هیوستون؛ فیلم گربه روی شیروانی داغ به کارگردانی ریچارد بروکس (۱۹۵۸)؛ ناگهان تابستان گذشته (۱۹۵۹) به کارگردانی جوزف ال. منکیه‌ویچ و اتوبوسی به نام هوس (۱۹۵۱) ساخته‌ی الیا کازان از روی نمایشنامه‌های تنسی ویلیامز با همین عنوان‌ها ساخته شدند.

اقتباس‌ها از نوشته‌های تنسی ویلیامز در ایران

فیلم «اینجا بدون من» به کارگردانی بهرام توکلی با اقتباس از نمایشنامه‌ی باغ وحش شیشه‌ای در ۱۳۸۹ ساخته شد. این نمایشنامه را کارگردانانی چون کیهان پرچمی، میکائیل شهرستانی، ندا هنگامی، ماه‌گل کرامتی و سید علی‌اصغر حسینی به روی صحنه برده‌اند. فیلم «بیگانه» ساخته‌ی بهرام توکلی با برداشتی آزاد از نمایشنامه‌ی اتوبوسی به نام هوس در ۱۳۹۲ ساخته شده ‌است.

جوایز و افتخارات تنسی ویلیامز

تنسی ویلیامز برنده‌ی دو جایزه‌ی پولیتزر برای اتوبوسی به نام هوس و گربه روی شیروانی داغ شد. ویلیامز علاوه بر دو این جایزه، چهار بار نامزد جایزه‌ی تونی بهترین نمایشنامه شد که یک بار به‌خاطر خالکوبی گل سرخ آن را برد. فیلم‌نامه‌ی ویلیامز با عنوان بِیبی دال تبدیل به فیلمی ۱۱۴ دقیقه‌ای به کارگردانی الیا کازان در ۱۹۵۶ شد. این فیلم کاندیدای ۴ اسکار بهترین فیلم‌برداری، بهترین فیلم‌نامه، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و بهترین بازیگر نقش اول زن شد.

مروری بر بهترین نمایشنامه‌های تنسی ویلیامز

کتاب باغ وحش شیشه‌ای

«باغ وحش شیشه‌ای» (۱۹۴۵) داستان خانواده‌ای شامل مادر، دختر معلول و پسر خانواده است. با اینکه هر سه در اوهام خود به سر می‌برند؛ اما وضع دختر برای دیگر اعضای خانواده به نظر بغرنج‌تر است. او که پای راستش نقص دارد از اینکه دوستی داشته باشد یا ازدواج کند ناامید است و در اتاق با مجسمه‌های شیشه‌ای از حیوانات خود را سرگرم می‌کند. مادر قصد دارد با پیدا کردن مرد جوانی برای دخترش تغییری در زندگی او به وجود آورد. این نمایشنامه روایتی از نوعی سپری کردن زندگی است.

کتاب اتوبوسی به نام هوس

«اتوبوسی به نام هوس» (۱۹۴۷) درباره‌ی زنی زیبا به نام بلانچ دوبوا است که با سوداهایی دور از واقعیت در محیطی نامناسب قرار می‌گیرد. بلانچ از مدرسه‌ای که در آن تدریس می‌کرد اخراج شده است و با نقابی متفاوت از آنچه رخ داده برای دیدن خواهرش، استلا به نیواورلئان می‌رود. همسر خشن استلا که با بلانچ درگیری دارد زمانی که او برای زایمان به بیمارستان رفته بود به بلانچ تجاوز می‌کند. محیط پیرامون و نقابی که بلانچ بر خود زده بود، در نهایت، زندگی او را به فروپاشی می‌کشاند.

کتاب گربه روی شیروانی داغ

«گربه روی شیروانی داغ» (۱۹۵۵) درباره‌ی افراد خانواده‌ای ثروتمند است که برای جشن تولد پدر دور هم جمع می‌شوند؛ اما این دورهمی به کشمکشی بزرگ میان آن‌ها تبدیل می‌شود. روابط میان اعضای این خانواده مضمون این نمایشنامه است. خانواده‌ای که طی سال‌ها حرف مهمی میانشان ردوبدل نشده بود حالا می‌خواهند در چند ساعت همه‌ی ناگفته‌ها را بگویند. کنش میان شخصیت‌ها آمیختگی‌اش با تعلیق ویژگی این نمایشنامه است.

کتاب چرا انقدر سیگار میکشی لی‌لی

«چرا انقدر سیگار میکشی لی‌لی» (۱۹۳۵) درباره‌ی تقابل میان یک مادر و دختر جوانش و فروپاشی عصبی دختر است. ویلیامز در این نمایشنامه تعارضات درونی و روابط پیچیده‌ی شخصیت‌ها را نشان می‌دهد. خانم یورک با دختر جوانش، لی‌لی، بر سر نحوه‌ی گذران وقت اختلاف دارد. او گمان می‌کند لی‌لی عمر خود را با سیگار کشیدن و مطالعه هدر داده و ازدواج نکرده است، در حالی ‌که لی‌لی معتقد است مادرش صرفاً می‌خواهد او ازدواج کند و بخشی از جامعه‌ی اشرافی شود تا دیگر نگران ثروت بربادرفته‌ی خانواده نباشد.

کتاب اتاق تاریک

«کتاب اتاق تاریک» (۱۹۶۰) منتخبی از داستان‌های کوتاه تنسی ویلیامز است. ویلیامز در نوشتن داستان‌های کوتاه از زندگی واقعی‌اش مایه گرفته و تجربه‌های واقعی و تلخ زندگی دشوار خود را در این داستان‌ها منعکس کرده است. کتاب ده داستان کوتاه دارد. مضمون آن‌ها جنون، خانواده‌های در حال اضمحلال و آدم‌های توسری‌خور است. عنوان ده داستان عبارت‌اند از: «شباهت جعبه‌ی ویولن به تابوت»، «تصویر دختری در شیشه»، «کاری از تولستوی»، «چیزی در مورد او»، «تمام‌شده»، «شن»، «اتاق تاریک»، «کیف منجوق‌دوزی‌شده»، «تارک دنیا و مهمانش» و «مادرجون».

کتاب اطلسی‌های لگدمال شده

«اطلسی‌های لگدمال شده» (۱۹۴۸) درباره‌ی دوشیزه دروتی سیمپل است که یک دکان خرت‌وپرت‌فروشی دارد. او در مغازه‌اش دو ردیف گل اطلسی قرار داده است. یک روز صبح که دکان را باز می‌کند متوجه می‌شود یک نفر گل‌های اطلسی او را لگدمال کرده است. او در حال غم و خشم موضوع را به پلیس اطلاع می‌دهد؛ اما خیلی زود مردی جوان وارد دکان او می‌شود و اعتراف می‌کند که گل‌ها را او لگدمال کرده است؛ زیرا می‌خواسته به دروتی کمک کند تا هم از شر چیزهایی که ازشان نفرت دارد خلاص شود و هم درهای قلبش را که پشت اطلسی‌ها پنهان کرده باز کند… .