دانلود و خرید کتاب صوتی قله‌ها و دره‌ها

کتاب صوتی قله‌ها و دره‌ها، نوشته‌ی دکتر اسپنسر جانسون و ترجمه‌ی منیژه جلالی، تجربه رویارویی دوران خوش زندگی با سختی‌های آن و معنایی است که در پس هرکدام نهفته است. 

نسخه صوتی داستان لطیف و آموزنده‌ی قله‌ها و دره‌ها را می‌توانید با صدای فریاد موسویان بشنوید. 

درباره‌ی کتاب صوتی قله‌ها و دره‌ها

اسپنسر جانسون در کتاب قله‌ها و دره‌ها در قالب داستانی شنیدنی به تجربه‌ی عجیب رویارویی روزهای خوش و روزهای سخت زندگی پرداخته است. قله‌ها و دره‌ها داستان زندگی جوانی است که در دره‌ای زندگی می‌کند و آشنایی‌اش با مردی که در قله زندگی می‌کند، دنیای او را به کلی تغییر می‌دهد. جوان، در دوران کودکی‌اش از زندگی در دره لذت می‌برده است. او در چمنزارها بازی می‌کرده و در رودخانه به شنا مشغول بوده است. او اینطور می‌پنداشته که قرار است برای تمام عمرش در همان دره زندگی کند. اما روزی متوجه می‌شود که تمام زندگی‌اش قرار نیست و نباید در دره بگذرد. در نهایت آشنایی مرد جوان با مرد قله که بسیار موفق هم بوده است به این منجر می‌شود که او درمی‌یابد که چگونه با بکارگیری اصول ارزشمند پیرمرد و ابزارهای عملی، در دوران‌های خوب و بد به آرامش و موفقیت بیشتری دست یابد.

کتاب صوتی قله‌ها و دره‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کتاب صوتی قله‌ها و دره‌ها برای تمام کسانی است که دوست دارند در زندگی و مسیری که در آن قرار گرفتند تغییرات مثبتی به وجود بیاورند. 

درباره‌ی اسپنسر جانسون

دکتر اسپنسر جانسون (۱۹۳۸ - ۲۰۱۷) فیزیکدان و نویسنده‌ی آمریکایی است. او عمدتا به دلیل نوشتن کتاب‌هایی در زمینه‌ی خودیاری و موفقیت مانند چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد و مدیر یک دقیقه‌ای معروف و شناخته شده است. کتاب‌های او به چندین زبان در دنیا ترجمه شده است. به اسپنسر جانسون لقب پادشاه تمثیل را داده‌اند، چرا که مهارت او در دریافت مسائل دشوار و پیچیده و ارائه و بیان راهکارهای ساده و آسان است. جانسون در سن ۷۸ سالگی و بعد از یک مبارزه طولانی با سرطان لوزالمعده از دنیا رفت.

بخشی از کتاب صوتی قله‌ها و دره‌ها

مرد جوان با وجود اشتیاق فراوان، نتوانست پیش از فرارسیدن شب، به قله برسد. او به زمین نشست و نالید: «اوه، نه به آن نرسیدم»

صدایی در آن نزدیکی از میان تاریکی پرسید: «به چه چیزی نرسیدی؟»

مرد جوان هراسان از جا پرید و به سوی صدا نگاه کرد. پیرمردی را دید که چندمتر آنسوتر بر روی تخته سنگی بزرگ، نشسته است. مرد جوان بریده بریده گفت: «ببخشید شما را ندیدم. من برای تماشای آفتاب از نوک قله، دیر رسیدم. متاسفانه این داستان همیشگی زندگی من است.»

پیرمرد خندید و گفت: «احساس تو را درک می‌کنم.» در آن لحظه مرد جوان نمی‌دانست که در برابر یکی از موفق‌ترین و آرام‌ترین انسان‌های جهان ایستاده است. او پیرمردی به تمام معنا مهربان و دوست‌داشتنی می‌نمود. پس از لحظاتی پیرمرد گفت: «خب اکنون درباره‌ی منظره چه عقیده‌ای داری؟»

مرد جوان پرسید: «کدام منظره؟» او زیرچشمی به تاریکی نگاه کرد. ولی چیزی ندید. آشنای جدیدش کم‌کم او را شگفت‌زده می‌کرد...

فهرست

• پیش داستان
• احساس افسردگی داشتن در دره
• یافتن پاسخ‌ها
• از یاد بردن
• آرمیدن
• آموختن
• دریافتن
• سهیم بودن
• به کار گرفتن شیوه‌ی قله‌ها و دره‌ها
• لذت‌بردن از قله
• پس از داستان