
دانلود و خرید کتاب صوتی دوباره یادم رفت اجازه بگیرم!
معرفی کتاب صوتی دوباره یادم رفت اجازه بگیرم!
کتاب صوتی «دوباره یادم رفت اجازه بگیرم!» نوشتهٔ «جولیا کوک» با ترجمهٔ «زهرا غفاری» و روایت «مرضیه ابراهیمی» توسط نشر مهرسا منتشر شده است. این کتاب در قالب داستانی کودکانه، مهارتهای مهمی مانند اجازهگرفتن و عذرخواهیکردن را به کودکان آموزش میدهد. با روایت ماجراهای پسری به نام «آرجی»، کودکان با پیامدهای تصمیمگیری بدون اجازه و اهمیت مسئولیتپذیری آشنا میشوند. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب دوباره یادم رفت اجازه بگیرم!
این کتاب در قالب داستانی کوتاه و مصور برای کودکان نوشته شده و به موضوع آموزش مهارتهای اجتماعی میپردازد. «دوباره یادم رفت اجازه بگیرم!» با محوریت شخصیت «آرجی»، به ماجراهایی میپردازد که در آنها کودک به دلیل نگرفتن اجازه یا عذرخواهینکردن، با مشکلاتی روبهرو میشود. نویسنده، «جولیا کوک»، با زبانی ساده و روایت ملموس، تلاش کرده است تا اهمیت رعایت قوانین، احترام به دیگران و مسئولیتپذیری را به کودکان منتقل کند. ساختار کتاب به گونهای است که هر بخش از داستان، موقعیتی را به تصویر میکشد که در آن کودک باید تصمیم بگیرد چگونه رفتار کند و چه زمانی لازم است اجازه بگیرد یا عذرخواهی کند. در پایان کتاب نیز نکاتی برای والدین و مربیان آورده شده تا بتوانند این مهارتها را بهتر به کودکان آموزش دهند. این کتاب بخشی از مجموعهای است که به مهارتپروری کودکان اختصاص دارد و با داستانهای روزمره و قابل لمس، به آموزش غیرمستقیم مهارتهای زندگی میپردازد.
خلاصه کتاب دوباره یادم رفت اجازه بگیرم!
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با معرفی «آرجی»، پسری که بهتازگی چند بار به دلیل نگرفتن اجازه تنبیه شده، آغاز میشود. او و دوستش «سم» تصمیم میگیرند بدون اطلاع والدین و معلم، بهجای سوارشدن به اتوبوس مدرسه، پیاده به خانه برگردند. در مسیر، ماجراهایی مانند مسابقه پرتاب سنگ و آببازی در برکه برایشان پیش میآید. وقتی به خانه میرسند، والدین و معلم نگران شدهاند و آرجی متوجه میشود که باید قبل از تصمیمگیریهای مهم، اجازه بگیرد. در ادامه، آرجی بار دیگر بدون اجازه از اینترنت استفاده میکند و با دوستش رمز بازی را جستوجو میکند. این کار باعث ناراحتی والدینش میشود و او دوباره تنبیه میشود. ماجرای دیگری که رخ میدهد، خوردن کیک تولد مامانبزرگ بدون اجازه است که باز هم برای آرجی و خواهرش دردسرساز میشود. هر بار، والدین و معلمان به او یادآوری میکنند که اجازهگرفتن و عذرخواهیکردن چقدر مهم است. در مدرسه، مدیر به آرجی و دوستش آموزش میدهد که عذرخواهی باید صادقانه و مودبانه باشد و فقط گفتن «ببخشید» کافی نیست. آرجی با تمرین این مهارتها، یاد میگیرد که مسئولیت رفتارهایش را بپذیرد و بداند که اجازهگرفتن از دیگران، نهتنها باعث کاهش دردسر میشود، بلکه روابطش را نیز بهتر میکند. در پایان، او متوجه میشود که عذرخواهی واقعی و اجازهگرفتن، مهارتهایی هستند که باید همیشه به آنها توجه کند.
چرا باید کتاب دوباره یادم رفت اجازه بگیرم! را بشنویم؟
این کتاب با روایت داستانی ساده و ملموس، به کودکان کمک میکند تا اهمیت اجازهگرفتن و عذرخواهیکردن را درک کنند. با دنبالکردن ماجراهای «آرجی»، کودکان میآموزند که تصمیمگیری بدون مشورت و بیتوجهی به قوانین میتواند پیامدهای ناخوشایندی داشته باشد. همچنین، والدین و مربیان میتوانند از نکات پایانی کتاب برای آموزش بهتر این مهارتها به کودکان بهره ببرند. این اثر نهتنها به رشد مهارتهای اجتماعی کودکان کمک میکند، بلکه آنها را برای پذیرش مسئولیت رفتارهایشان آماده میسازد.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای کودکان دبستانی که در حال یادگیری مهارتهای اجتماعی هستند مناسب است. همچنین والدین، مربیان و مشاوران مدرسه میتوانند از آن برای آموزش مسئولیتپذیری، احترام به قوانین و مهارت عذرخواهی به کودکان استفاده کنند. برای کودکانی که با تصمیمگیریهای مستقل یا پذیرش اشتباهات خود مشکل دارند، این کتاب راهنمایی کاربردی ارائه میدهد.
بخشی از کتاب دوباره یادم رفت اجازه بگیرم!
«اسم من آرجی است. من دوباره تنبیه شدهام. اینطور که معلوم است، تازگیها پشت سر هم دارم تنبیه میشوم. چهارشنبه بعد از مدرسه من و صمیمیترین دوستم، سم، دیدیم دلمان نمیخواهد سوار اتوبوس مدرسه بشویم. به جایش تصمیم گرفتیم پیاده به خانه برگردیم. در راه برگشتن به خانه، توی زمین بازی با هم مسابقهی پرتاب سنگ دادیم. ما کفشهایمان را درآوردیم و رفتیم توی برکهی قورباغهها آببازی کنیم. اما نتوانستیم قورباغهای بگیریم. بعد به مغازهای که در آن نزدیکی بود رفتیم و یخدربهشت خریدیم. یخدربهشت من مزهی آدامس و تمشک میداد و یخدربهشت سم مزهی انگور داشت. وقتی به خانه رسیدم، دیدم مامانم حسابی نگران شده است و به طرفم دوید و محکم بغلم کرد. اما همین که لکههای یخدربهشتم را دور دهانم و لباسم دید، فهمید که من و سم تا خانه پیاده آمدهایم.»
زمان
۱۰ دقیقه
حجم
۲۵٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۱۰ دقیقه
حجم
۲۵٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد