دانلود و خرید کتاب صوتی با خالق هستی

کتاب صوتی «با خالق هستی» نوشتهٔ جی. پی. واسوانی با ترجمهٔ فریبا مقدم و گویندگی میلاد تمدن در انتشارات کلک آزادگان چاپ شده است. 

درباره کتاب صوتی با خالق هستی

«با خالق هستی» از قلب‌های رنج‌دیده و اندوهگین سخن می‌گوید. از دل‌هایی که پناهی جز خداوند ندارند. جی. پی. واسوانی به خوبی از این درد و رنج آگاهی دارد و درمان این درد را می‌داند؛ رو آوردن به درگاه آن طبیب یکتایی که دوای هر دردی به دست اوست، پناه جستن در کوی آن دوست بی‌همتایی که پناهگاه هر جنبنده‌ای‌ست و هر دم آگاه بودن از حضور مهربان او در رگ‌های تپندۀ هستی! واسوانی از چرایی رنج بردن آدمی سخن می‌گوید و راه رهایی از رنج را توجه به برکات زندگی و سپاس‌گزاری از خالق هستی برای داشته‌ها و برکات زندگی می‌داند. او همچنین از بازگشت نتیجۀ کارهای نیک و بد به سوی آدمی سخن می‌گوید و بنا بر این، شنونده را به نیکی همیشگی فرامی‌خواند. «با خالق هستی» رنج را بخشی از زندگی و آموزگار آدمی می‌داند که نمی‌توان از آن گریخت، بلکه باید با پذیرش آن، راهی برای برون‌رفت پیدا کرد. واسوانی ایمان و دعا را راهی برای رهایی از رنج معرفی می‌کند و هشت پیشنهاد برای رهنمون ساختن انسان به سوی شادی و نیکبختی ارایه می‌کند. در ادامه واسوانی دست شنونده را می‌گیرد و راه‌های چیرگی بر ترس و روش مراقبه را به او می‌آموزد. در پایان راه، مخاطب با بزرگانی که خدا را در لحظه‌لحظۀ زندگی خود می‌بینند و آرامش و آسایش از او دارند، همنوا می‌شود و نجواهای محرمانۀ آن‌ها را با معبود یگانه به گوش جان می‌رساند.

کتاب با خالق هستی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به کتاب‌های توسعهٔ فردی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب با خالق هستی

همه جا حکایت یکی است. مردم می‌گویند: «ما صداقت داشته‌ایم و سخت کوشیده‌ایم: به هیچ‌کس آسیبی نرسانده‌ایم و از کسی سوءاستفاده نکرده‌ایم؛ تا جایی که توانسته‌ایم خوبی کرده‌ایم، اما هنوز رنج می‌بریم. چرا؟»

تقریباً به هر جا که می‌روم چه در هند و چه در کشورهای دیگر همهٔ مردم از من می‌پرسند: «چرا مردم نیک رنج می‌برند؟»

حکایت همه جا یکی است. مردم می‌گویند: «ما صداقت داشته‌ایم و سخت تلاش کرده‌ایم: به هیچ‌کس آسیبی نرسانده‌ایم و از کسی سوءاستفاده نکرده‌ایم؛ تا جایی که توانسته‌ایم خوبی کرده‌ایم، اما هنوز رنج می‌بریم. چرا؟

مرد جوانی را به یاد می‌آورم که در بمبئی به کسب و کاری بزرگ مشغول بود. در عین حال به امور معنوی روی آورده بود. بنا بر این کسب و کار خود را به معاونان مورد اعتمادش واگذار کرده بود، اما آن‌ها درستکار نبودند و به ارباب خود خیانت کردند. بدین ترتیب مرد جوان گرفتار بحران شدید مالی شد و در آستانهٔ ورشکستگی قرار گرفت. او کار و کسب خود را پایان بخشید و به آمریکا رفت. در آن جا فروشگاهی گشود، اما بداقبالی او را دنبال می‌کرد. یک روز عصر دو مرد مسلح وارد فروشگاه او شدند و هرچه را که داشت سرقت کردند.

این مرد جوان در نامه‌ای برای من نوشت: «چرا این حوادث برای من اتفاق می‌افتد؟ من در بسیاری از اوقات روز دعا می‌کنم و حمایت و یاری خدا را می‌طلبم. هر روز صبح که بیدار می‌شوم دعا می‌کنم. تمام روز به خدا می‌اندیشم. قبل از گشودن فروشگاه دعا می‌کنم. طی روز به خدا فکر می‌کنم و پیوسته «او» را ستایش می‌کنم. شب‌ها هم قبل از خواب دعا می‌کنم. به هیچ‌کس آسیبی نرسانده‌ام، هیچ‌کس را فریب نداده‌ام. هرگز خیانت نکرده‌ام. چرا از بین این همه مردم چنین حوادثی باید برای من اتفاق بیفتد.»

دختر جوانی را به یاد دارم که در سنگاپور زندگی می‌کند. او عاشق خداست. یکی از اعضای فعال انجمن یوگاست. چند ماه قبل همراه خانواده‌اش به هند آمد و به زیارت مکان‌های مقدس رفتند. در آن جا افراد مقدس و عارف‌ها را دیدند و سپس به سنگاپور برگشتند. چند روز بعد از برگشتنشان دفتر کارشان آتش گرفت و همهٔ اسناد و مدارک ارزشمندشان سوخت. دختر در حالی که اشک می‌ریخت، می‌گفت: «چرا این اتفاق باید برای ما روی دهد؟ ما به زیارت جای‌های مقدس رفتیم، افراد مقدس را ملاقات کردیم. چرا باید چنین اتفاقی برایمان روی دهد؟»

برخی از مردم تصور می‌کنند که ما وظایف و تکالیف خاصی نسبت به خدا داریم و اگر از انجام آن‌ها سرپیچی کنیم، خودمان یا یکی از عزیزانمان مجازات می‌شوند.