ویکتور فرانکل
بیوگرافی ویکتور فرانکل
ویکتور امیل فرانکل روانپزشک و نویسنده اتریشی است که اوایل قرن بیستم در وین به دنیا آمد و از سالهای دبیرستان در مسیر روانکاوی و خلق تئوریهای جدید آن گام برداشت و تا پایان قرن بیستم در همین مسیر حرکت کرد؛ او زاده ۲۶ مارس سال ۱۹۰۵ است و در سال ۱۹۹۷ در سن نودودوسالگی بر اثر سکته قلبی جان سپرد.
او در طول زندگی حرفهای خود کتابهای متعددی در حوزه رواندرمانی منتشر کرد، دهها مدرک دکتری افتخاری گرفت و به عنوان استاد مهمان در بهترین دانشگاههای جهان تدریس کرد؛ دانشگاههایی همچون هاروارد، ساترن متدیست، دوکسن و ....
دوران تحصیل و برداشتن قدمهایی حرفهای
در جریان جنگ جهانی اول و میان سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱۸ خانواده فرانکل در محرومیتی سخت به سر میبردند.
ویکتور فرانکل از زمان کودکی به پزشکی علاقه داشت و در دوران دبیرستان علاقهاش به رواندرمانی و فیلسوفان این حوزه بیشتر شد. او در این زمان در سخنرانیهایی با موضوع روانشناسی کاربردی شرکت میکرد. نوجوان بود که یکی از یادداشتهای خود را در زمینه روانکاوی برای فروید فرستاد و بعدتر همین یادداشت در نشریه بینالمللی روانکاوی منتشر شد.
در سال ۱۹۲۱ تقریبا پانزدهساله بود و نخستین سخنرانی خود را با عنوان معنای زندگی ترتیب داد. علیرغم علاقه بسیاری که از نوجوانی به فروید داشت به نظر میرسد از او عبور کرد و توجهاش به آرای آلفرد آدلر جلب شد؛ جنبشی آدلری در روانشناسی فردی، با تأکید بر جامعه و اصلاحات اجتماعی. سخنگوی انجمن دانشآموزان دبیرستان سوسیالیست اتریش شد و به طور منظم در جلسات حلقه آدلر در کافه «سیلر» وین شرکت میکرد. به عنوان جوانترین عضو این کلاب به او لقب «بنیامین» دادند.
در سال ۱۹۲۵ بود که مقالهای با عنوان «Psychotherapy and Weltanschauung» در «مجله بینالمللی روانشناسی فردی» منتشر کرد. درواقع این زمان دورهای بود که ویکتور فرانکل میکوشید تا مرز میان رواندرمانی و فلسفه را با تمرکز بر موضوع «معنا» کشف کند؛ موضوعی که نقطه اصلی حرفه و تخصص آینده او بود.
سال بعد سخنرانیهایی در دوسلدورف، فرانکفورت و برلین ارائه داد و برای نخستین بار از واژه «لوگوتراپی» استفاده کرد؛ این واژه براساس واژه یونانی لوگوس به معنی «معنا» ساخته شد و از خلال رویکردی معنامحور به درمان روانی مورد توجه قرار گرفت.
در این زمان کمکم علاقه فرانکل به آدلر کمرنگ میشود و سویههایی از انتقاد به روانشناسی فردی در او نمایان میگردد و فرانکل در سال ۱۹۲۷ از حلقه آدلر کنار گذاشته میشود.
ویژگی مهم ویکتور فرانکل این بود که هیچگاه و در هیچ دوره زمانی از زندگیاش کار و حرفه خود را متوقف نکرد. او در سال ۱۹۲۸، زمانی که دانشجوی پزشکی بود و مشغول روانپزشکی و عصبشناسی با تمرکز بر خودکشی و افسردگی بود، مرکز مشاوره رایگان نوجوان را در وین مدیریت میکرد و چند شعبه در باقی شهرها راهاندازی کرد و روانشناسان مشهوری چون شارلوت بولر و اروین وکسبرگ با او در این پروژه همکاری کردند. پس از این توجه بینالمللی به فرانکل بیشتر میشود؛ او به برلین، پراگ و بوداپست دعوت میشود تا درباره حرفه و رویکردش سخنرانی کند.
پس از فارغالتحصیلی، فرانکل پزشک بیمارستان اعصاب «ماریا ترزین شلوسل» وین شد. این بیمارستان توسط بنیاد ناتانیل روچیلد تأسیس شده بود.
از سال ۱۹۳۳ تا ۴ سال بعد ویکتور فرانکل مسئول مدیریت بخش خودکشی زنان در بیمارستان روانپزشکی اشتاینهوف در وین میشود و پس از سالها کار کردن مجبور میشود مطب نورولوژی و روانپزشکی خود را تعطیل کند. چراکه به عنوان یک پزشک یهودی اجازه کار نداشت. او را مجبور کردند که دفتر خود را به خانه والدینش منتقل کند.
او در سال ۱۹۴۰ مدیر بخش عصبشناسی بیمارستان روچیلد شد؛ بیمارستانی برای مداوای بیماران یهودی؛ او تصمیمهای سخت میگرفت و برای آنها تلاش میکرد؛ تشخیصهای نادرست میداد تا از اتانازی یهودیان به دست آلمانیهای نازی جلوگیری کند. او ویزای آمریکا داشت و میتوانست خود را از آن وضعیت نجات دهد اما مهلت ویزای او تمام شد و او بیاعتنا به این موضوع تصمیم گرفت کنار پدر و مادر خود و مردم بماند.
ویکتور فرانکل از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۰ استاد عصبشناسی و روانپزشکی دانشگاه وین بود و همینطور میان سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۷۰ بخش اعصاب بیمارستان وین را مدیریت میکرد.
دوران اسارت ویکتور فرانکل و پس از آن
سال ۱۹۴۲ بود که فرانکل را به همراه همسر، پدر، مادر و برادرش دستگیر کردند و به اردوگاه کار اجباری ترزین (Thereisienstadt) بردند. یک سال پیش از آن فرانکل با همسرش، تیلی گروسر، پرستار بیمارستان روچیلد ازدواج کرده بود. پدر او ظرف شش ماه در آنجا به خاطر فرسودگی حاصل از کار اجباری از بین رفت. در طول سه سال، فرانکل میان ۴ اردوگاه کار اجباری، از جمله آشویتس، جایی که برادرش و مادرش کشته شدند، منتقل شد. همسر او در برگن بلزن –یکی از بزرگترین اردوگاههای کار اجباری نازیها که در سال ۱۹۴۰ در جنوب غربی شهر برگن تأسیس شد- درگذشت. در این اردوگاه بیش از ۵۰ هزار یهودی، لهستانی و روس به قتل رسیدند.
در ۲۷ آوریل ۱۹۴۵ اردوگاه توسط نیروهای آمریکایی آزاد میشود و ویکتور فرانکل درمییابد که دیگر خانوادهای ندارد. او تا زمانی که در اردوگاههای کار سعی در حفظ جان خود داشت، امیدوار بود که دوباره خانواده خود را خواهد دید و تمام تلاش خود را میکرد تا باقی زندانیان را از خودکشی بازدارد. اما از اعضای خانوادهاش تنها خواهری مهاجرتکرده به استرالیا برایش باقی ماند.
رویکرد و نظریه ویکتور فرانکل: لوگوتراپی
فرانکل از تجربیات اسارت خود در اردوگاههای کار اجباری استفاده کرد تا نظریه معنادرمانی خود را توسعه دهد؛ نظریهای که گاه آن را «مکتب سوم رواندرمانی وین» هم مینامیدند. چرا که ویکتور فرانکل پس از زیگموند فروید و آلفرد آدلر آمده بود. او بیشتر دوران کار حرفهای خود را به مطالعه مکتب اگزیستانسیال اختصاص داد.
لوگوتراپی فرانکل مبتنی بر نظریات سورن کیرکگور نظریهپردازی شده است. او از فلسفه کیرکگور استفاده کرد و به این استدلال رسید که انگیزه اولیه در زندگی جستجوی معناست و نه انگیزه جنسی یا لذت، به زعم فروید، یا قدرت، به زعم نیچه و آدلر. به نظر میرسد معنادرمانی فرانکل شکلی از درمان وجودی است که تأکید آن بر یافتن معنا در هر کاری است.
آثار ویکتور فرانکل
یک سال پیش از دستگیری و انتقال ویکتور فرانکل به اردوگاه کار اجباری او مشغول نوشتن اولین نسخه از کتاب دکتر و روح بود؛ کتابی که منطق ساختاری رواندرمانی او را شرح میداد. این اثر منتشر نشد و دستنوشتههای فرانکل در انتقال به اردوگاه با لباسهایش از او گرفته شد و او محبوس در اردوگاه تلاش میکرد تا آن را دوباره به قلم درآورد.
در سال ۱۹۴۶ او نخستین نسخه از کتاب Aerztliche Seelsorge را منتشر کرد؛ با فصلی درباره روانشناسی اردوگاههای کار اجباری. این کتاب جزو نخستین کتابهای چاپشده در وین، پس از جنگ است.
ویکتور فرانکل ظرف ۹ روز کتابی منتشر کرد که تا امروز استقبال بینظیری از آن شده است؛ انسان در جستجوی معنا. البته نام آلمانی این کتاب در آن سال چیز دیگری بود؛ روانشناس اردوگاه کار اجباری.
این کتاب در سال ۱۹۵۹ با نام انگلیسی «انسان در جستجوی معنا» در آمریکا منتشر شد و در سال ۱۹۹۱ به عنوان یکی از ده کتاب تأثیرگذار آمریکا شناخته شد. این اثر فرانکل به عنوان الهامبخشترین و یکی از مهمترین آثار قرن بیستم محسوب میشود.
فرانکل در این کتاب سه مرحله از سازگاری با زندگی در اردوگاههای کار اجباری را بیان میکند:
شوک یا انکار در طول پذیرش اولیه
بیتفاوتی نسبت به دیگران
مسخ شدن و سرخوردگی بازماندگان
او در میان سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۹ هشت عنوان کتاب منتشر کرد که همگی در راستای گسترش نظریه رواندرمانی فرانکل بودند. یکی از این کتابها آری به زندگی است که مجموعه سخنرانیهای فرانکل در سال ۱۹۴۶ درباره اهمیت یافتن معنا و پذیرفتن زندگی است. در سال ۱۹۵۰ نیز مجموعه سخنرانی خود درباره حمایت از انسانهای رنجدیده در کتابی با نام «Homo Patient» منتشر کرد.
در سال ۱۹۶۶ او اثر دیگری را منتشر میکند با نام اراده به معنا.
در سال ۱۹۹۵ فرانکل زندگینامه خود را مینویسد و منتشر میکند. این خودزندگینامه شامل همه دورانهای زندگی شخصی و حرفهای اوست.
سال ۱۹۹۷ بود که آخرین کتاب ویکتور فرانکل با نام انسان در جستجوی معنای غایی منتشر میشود.
جوایز ویکتور فرانکل
فرانکل در سال ۱۹۵۵ جایزه استاد اعصاب و روان در دانشگاه وین را دریافت کرد و در سال ۱۹۸۵ بود که انجمن روانپزشکی آمریکا، جایزه اسکار فیتسر را به فرانکل اعطا کرد.
از سال ۲۰۰۰ بنیاد ویکتور فرانکل برای گسترش مطالعات و تحقیقات رواندرمانی انسانگرا و معنامحور، کمکهای مالی و جوایزی در نظر گرفت. از جمله کسانی که این جوایز را دریافت کردند میتوان به هاینز فون فوستر و الیزابت لوکاس اشاره کرد.