دانلود و خرید کتاب سرنوشت مریم پورکلهر
تصویر جلد کتاب سرنوشت

کتاب سرنوشت

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سرنوشت

کتاب سرنوشت نوشته مریم پورکلهر است. کتاب سرنوشت را انتشارات آذرفر منتشر کرده است و داستانی جذاب دارد.

درباره کتاب سرنوشت

زن جوانی دو سال است که ازدواج کرده است و منشی یک مطب پزشک زنان است. او روزهای معمولی‌ای را می‌گذراند و به این فکر می‌کند که بچه دار شود که در همین زمان یک آقا و یک خانم به مطب دکتر می‌آیند که از دوستان دکتر هستند، زن متوجه می‌شود این آقا همان مردی است که سال‌ها قبل به او علاقه داشته و مرد هم متوجه می‌شود. همین برخورد ماجراهای بعدی را می‌سازد و مارا به گذشته می‌برد تا از ارتبطا یان دو نفر با خبر شویم. داستان روان است و ما را با خود همراه می‌کند.

خواندن کتاب سرنوشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سرنوشت

سردرد شدیدی دارم و اصلاً نمی‌تونم بخوابم، آروم بدون اینکه سیاوش بیدار بشه از تخت پایین اومدم و در اتاق بستم. روی اولین مبل توی حال نشستم. از روزی که رضا با زنش اومدن مطب، سه روز می‌گذره، سه روزی که برای من سی روز گذشت، یاد خاطرات گذشته، یاد حرف‌های اون روزش تو مطب، یاد اذیت‌هایی که شده بودم، تمام زندگیم این روزا تحت تأثیر اون اتفاق بود، با سیاوش کم حرف می‌زدم، عصبی و کلافه بودم، حتی سیاوش ازم دلخور شده بود و این منو بیشتر بهم می‌ریخت، حس می‌کردم دیدن دوباره رضا طوفانی بود که آرامش زندگیم و بهم می‌ریخت، چشم هامو بستم رفتم به چند سال قبل...

قبل از اینکه منشی خانوم قاسمی بشم، یعنی قبل از اینکه اصلاً جایی مشغول کار بشم چند وقتی بود دنبال کار می‌گشتم، همیشه آگهی‌های روزنامه رو نگاه می‌کردم، زنگ می‌زدم یا حضوری می‌رفتم، همون وقت هم از منشی شدن خوشم میومد اما چند تایی که پیدا کرده بودم به دلیل مرد بودن رئیسش با مخالفت مامان روبه رو شده بودم، دیگه داشتم نا امید می‌شدم تا اینکه از طریق دوستم به خانم دکتر صداقت دندانپزشک آشنا شدم خانم صداقت دوست خواهر فاطمه بود، یک زن کامل، با اعتماد به نفس بالا، جدی و تمام کارهاش روی نظم و مقررات بود، اوایل فکر می‌کردم کنار اومدن باهاش خیلی سخته، اما مدت کوتاهی که گذشت باهم دوست شدیم و فهمیدم اون قدرها هم که نشون میده جدی نیست و به موقعش خیلی هم مهربونه، رعنا (خانم صداقت).

ده سالی ازم بزرگتر بود اما مجرد بود و به خواستگارای جور واجورش جواب رد می‌داد و اون وقت‌ها متنظر شاهزاده سوار براسبی بود که البته با این سخت گیری هاش بعید می‌دونستم پیدا کنه.

۵ ماهی میشد تو مطب رعنا کار می‌کردم که یک روز. مطب تمیز کرده بودم و تازه پشت میزم نشستم که در زدن، گفتم: بفرمایید.

در باز شد و پسر جوونی وارد مطب شد، از همون لحظه اول توجه منو به خودش جلب کرد، نزدیک اومد و گفت: سلام من رضا هستم برادر خانم صداقت.

با خوش رویی گفتم: سلام، منم منفرد هستم، خوشبختم.

خیلی دلنشین گفت: همچنین خانوم. رعنا جان تو اتاقشون هستن؟ ممکنه بهشون بگین من اومدم. هر کلمه ای که حرف می‌زد ضربان قلبم تند تر می‌شد، با صدایی که معلوم بود هیجان زده‌ام گفتم: ایشون هنوز نیومدن بفرمایید داخل اتاق بشینین تا بیان. 

کاربر 3537683
۱۴۰۰/۰۶/۱۴

حتما این کتاب بخونید و از فراز ونشیب هاش لذت ببرید زندگی همیشه اونطوری که فکر می کنیم پیش نمیره و این سرنوشت برامون چه چیزها رقم میزنه

کاربر ۳۳۱۲۱۷۰
۱۴۰۳/۰۳/۲۱

خوب بود

ساحل
۱۴۰۰/۰۷/۱۴

عالی بود بخونیدش

کاربر ۳۵۳۷۵۵۲
۱۴۰۰/۰۶/۱۴

پیشنهاد میکنم حتما بخونید ....عالی بودددددد..خیلی دوسش داشتم...

🌷 آنیتا 🌷
۱۴۰۰/۰۷/۱۵

کتابی به شدت ضعیف ، بامحتوایی زرد و پایانی هندی طور! اصلا سمتش نرید که وقت تلف کنی هست

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

حجم

۸۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان