کتاب ای پم اشکیله بو
معرفی کتاب ای پم اشکیله بو
کتاب ای پم اشکیله بو، مجموعه اشعار زیبا و دلنشین تالشی، سروده داود محبی زاده است که انتشارات ماه مینو به سفارش حوزه هنری گیلان به چاپ رسانده است.
درباره کتاب ای پم اشکیله بو
اشعاری که از داود محبی زاده در کتاب ای پم اشکیله بو میخوانید، برگرفته از اقلیم زندگی شاعر، بهشدت طبیعتگراست؛ در شعرهای این کتاب پژواک احساسات مردم منطقه فومنات شنیده میشود. علاوه بر این، استفاده از عناصر و پدیدههای بومیای همچون کوهستان، ییلاق، جنگل، درختان و حتی آفتاب کمسو و خجالتی دیاری که شاعر در آن زیسته است، سبب شده تا شعرهایی به شدت طبیعتگرا خلق شود و مخاطب را با خود همراه کند تا به دنیایی دیگر ببرد.
در این کتاب اشعار را به زبان و گویش تالشی میخواند. در ابتدای کتاب جدول راهنمایی وجود دارد که تلفظ صحیح کلمات را به شما آموزش میدهد و برگردان فارسی هر شعر نیز زیر آن نوشته شده است.
کتاب ای پم اشکیله بو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب ای پم اشکیله بو را به تمام علاقهمندان به ادبیات محلی و فولکلور ناحیه شمال پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ای پم اشکیله بو
ِِ دو کف دست بوی ساقە درو شدە شالی
از دستان زمخت پدر
با آبی که دستانش را پیش از صبحانه با آن شسته بود
ِ در میانە حیاط
پاشیده شد،
یک هکتار شالی دروشده برای دسته بندی
در چشمان مادر گره خورد،
خندە خروس و مرغها
در انبار برنج
پیچید،
دختر دم بخت
به چمدان سبزش
خیره ماند،
لقمە پدر
گلوگیر شد.
ِ***
در آینه
دیدم
ترک زمین خشک را
شالیزاری بی آب، کنار نهر و مرزهای شالیزار
که روییده بودند بر گونهها.
زیر چشمها با شیار نهر کشیده بودند.
پیشانی
چونان شالیزاری با کرتهای کوچک، خشک و سخت شده بود.
بدان که خیره شدم
هزاران آینه دیدم
در دو چشمانم.
***
پیشتر از جهان
برمیخاست،
آفتاب را
که در دستانش میخوابید
نوازش میداد تا بیدار شود.
سوگند به درخت نارنج حیاط ما - آن گواه همیشه سبز -
سحرگاهان مىشنیدم
گنجشکان
مادرم را
خورشید میخواندند.
***
چهار ستون چوبی ایستاده
ده بیست ستون خوابیده بر هم
چند تخته پاره بر بام.
نوشته بود: «تکهای نایلون بر روی آن».
آتش و
سه پایە آهنی و
دیگی سیاه شده
کنار آتشدان،
اندک نمدی ِ بر کف خانه.
بالادست،
چوپان نشسته بود میان گله،
نی بر لبش.
پایین دست،
اسب بوری
داشت میچرید.
از پرچین کوتاه
میتوانستی آلاله و گل حسرت بچینی.
چوبهای دروازە پرچین
بر زمین ریخته بود.
«شب، چوبهای دروازه را میگذارند.» - این هم آنجا نوشته شده بود. -
همە اینها
این کارها و رفتارها
با مدادی رنگی
بر میانە دشتی کبود کشیده
حجم
۷۶۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۷۶۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه