کتاب باران و کویر
معرفی کتاب باران و کویر
کتاب باران و کویر نوشته کمال السید است که با ترجمه حسین سیدی منتشر شده است. کتاب باران و کویر روایتی نو از زندگی و زمانه امام باقر(ع) است. کتاب باران و کویر را انتشارات معارف منتشر کرده است.
درباره کتاب باران و کویر
این کتاب روایت تازه و داستانی از زندگی امام باقر (ع) است. کتاب برای همه شیعیان جذاب است و حتی کودکان هم از آن لذت خواهند برد. این کتاب با ترجمهای روان منتشر شده است که به محتوای جذاب آن کمک میکند و تمام علاقهمندان به تاریخ اسلام از این کتاب بهره خواهند برد.
خواندن کتاب باران و کویر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به تاریخ اسلام پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب باران و کویر
کودکان در خوابی ژرف غوطهورند و کشتیهای صحرایی، میان امواج شنها حرکت میکنند؛ شنزاری که تا چشمانداز دور دامن گسترده است.
کودکی که نام پیامبر را با خود دارد، چشمانش را از آسمانِ آراسته از ستاره میآکنَد. شاید چیزی در آسمان است که در او نفوذ میکند؛ در کودکی که دست تقدیر چنان رقم زده تا او شاهد نخستین تاوان تاریخ باشد؛ تا «شاهد»۳ روزگار خویش باشد.
او، اینک در فرجامین روزهای سال شصت هجری است. نیم قرن از کوچ آخرین پیامبر گذشته است. چه بسا کودک با خود میاندیشد، چرا نام نیایاش را با خود دارد؟ و چرا جدّش سلامش را به او رسانده است؟
جهان، لبریز از راز است و تنها خدای یکتا ناظر حرکت انسان و شاهد جریان تاریخ است؛ و میخواهد از میان بندگانش، شهیدانی برگزیند.
دستِ سرنوشت برای کودک گواهی حماسه جاودانهای را رقم زده است؛ تا همکاروان کسانی باشد که آهنگِ تصحیح مسیر تاریخ را دارند؛ آنهایی که از مدینه به مکه و از مکه به سرزمینی در کناره رود «فرات» میروند؛ جایی که حادثه بزرگی رخ میدهد.
کسی نمیفهمد لحظههای محاصره در کربلا چگونه میگذرد. هنگامیکه فرات موج زنان به سوی خلیج ره میسپارد، چرا آب را از کودکان دریغ میکنند؟
چشمان غمگین، به فرات خیره ماندهاند.
لبهای تفتیده، در رؤیای باراناند.
قلب دخترکانی که به پاکی باراناند، وقتی به صدای طبل قبایلی گوش میسپارند که به جنگ و غارت میاندیشند، میخواهد از سینه بیرون بیفتد. کرکسهای دیوانه، در آسمان چرخ میزنند؛ چشم انتظار لحظه فرود هستند.
سرخی غروب متراکم میشود. فرات به پشت نخلستان میخزد. کاکل نخلها، آتش میگیرد. شب در آستانه فرود است و سرخی افق به خاکستر تبدیل میگردد.
شب فرا میرسد؛ بسان کلاغی نشسته بر شاخهای مرده در غروب پاییزی. هلال ماه محرم، همانند زورقی در آسمان تیره از اندوه سرگردان است.
کلاغی میان خیمهها پرسه میزند و سایه سنگینش را میپراکند. از هر سو آهی به آسمان بلند است و رؤیاهای سبز، به باران، زایش و بهار میاندیشند.
روز عاشورا سر میزند؛ تا درازترین روز تاریخ باشد.
سپیده، همچون خاکستری است که باد آن را در چشمها پاشیده باشد. فرات همانند ماری همچنان به سوی جنوب میخزد. قبایلی که در رؤیای غارتگری و اسیر گرفتن هستند، با چشمانی خشماگین به سایبان خیمههایی مینگرند که طوفان از هر سو بر آنها وزیدن گرفته است.
صداهای گوناگون در هم آمیختهاند؛ کف بر لب آوردن شتر شیهه اسبان و چکاچک نیزه و شمشیرهایی که از دور میدرخشند.
خورشید سرخ فام سر میزند؛ سرخ، به سرخی خون، کاکل نخلها میدرخشند. ذرات شن آتش گرفتهاند و به چهره قبایل رنگ جنایت بخشیدهاند. شیطان بیدار شده است و عربده میکشد؛ تو گویی از شکست انسان جشن گرفته است.
حجم
۶۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۶۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه