دانلود و خرید کتاب کوچ مهتاب بر شاخه رهایی تارا تفرشی
تصویر جلد کتاب کوچ مهتاب بر شاخه رهایی

کتاب کوچ مهتاب بر شاخه رهایی

نویسنده:تارا تفرشی
انتشارات:نشر عطران
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب کوچ مهتاب بر شاخه رهایی

کتاب کوچ مهتاب بر شاخه رهایی مجموعه اشعار تارا تفرشی است که در نشر عطران به چاپ رسیده است. این کتاب اشعاری لطیف و سرشار از احساس دربر دارد. 

اشعاری که در این کتاب می‌خوانیم، به زیبایی از عواطف و احساسات شاعر سخن می‌گویند و انعکاسی از درونیات شاعرند. اما چنان زلال و آیینه‌وار که گویی از درون خومان صحبت می‌کنند. بی شک هرکسی که یکبار طعم شیرین عشق را چشیده باشد و درد دوری را به جان خریده باشد، اشعار این کتاب را درک خواهد کرد. 

کتاب کوچ مهتاب بر شاخه رهایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن اشعار و دل‌نوشته‌های شاعران معاصر لذت می‌برید، خواندن کتاب کوچ مهتاب بر شاخه رهایی را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کوچ مهتاب بر شاخه رهایی

برکندی ز هوای نفس، خیال ماه‌شدن

خیال همسو شدن با سرمای جان و تن

سودای خفتنی ابدی در بطن حفره‌های سرد و سنگی

رویای بوسهٔ بدرقه بر لمس آخرین حس لطیف

و تمنای سرودن بدرود بر ریزش آخرین اشک ز تلخی شیرین

برکندی به یک‌باره، خیال ماه‌شدن ز جان گیتی

منقش کردی جان و روحم ز جنس آفتاب و ز پروازی

بر فراز هستی جانم و به پهنای بی‌کران رهایی

ای جانان آرام دل، سهمت ز پرتو بوم این رهایی

در گرو رقص آخرین جرعهٔ آبی ز قلم سبک پرت

در آسمان عشقی ز جنس خاک و بر بوم جان یار بی‌تاب ست

***

در رسم ابعاد هوای زندگی، تهی از نفسی

مملو از گردش زمانی

زان رو که تو خود نفس روح در بطن زیستنی

تو بسان ظرافت بوسهٔ لبان لرزان باران بر پیشانی معصومیت برگی

بسان همخوابگی سرخ غروب با غزل آبی دریایی

به نوای ساز جویبار به هنگام خواب گیاه می‌مانی

و خانه‌ات، انتهای کوچهٔ رنگامیزی عشق بر پر طاووس

که قاب نگاه را میبرد با خود به بیداری طلوع

***

چه خیره در آیینهٔ خیال

چه غرق در خوابی از جنس بیداری

پس گرقت دنیا سهمش را از بی‌کرانی

و آن سهم را ارزانی یک تاب با چوبی از جنس خورشید کرد، ارزانی نیمکتی پوشیده از برگان ماه

رخت بستن بر تن من و او

آن ابدیت و بی‌انتهایی، همه در سفر پلک‌های ثانیه‌ای

تاب میخوردم و کتاب باران را میکردم از بر

او بر روی نیمکتش، داشت قهوهٔ گرم سکوت در دست

و مرا از کنج خلوت مژه‌هایش داشت در نظر

چه هوشیار یا که مدهوش

چه شوریده حال، یا که عاقلی تمام عیار

می‌مانند سنگینی سرمای پلک‌هایش تنها به سایه‌ای نیمه‌روشن

به زیر ابر لبخندش که گرمایش داشت رقابتی سرسخت

با سوز آتش تار و پود تاب سرگردان من

واپسین سطر باران پایانی بخشید به قلم سرد ثانیه

به تلاطمی دلگیر در دریای خون این قلب بی‌قائده

زین دم، فرا خواند سکوتش مرا به هم‌نشینی بی‌مهابا

لبریز کرد جامم از دمنوش صبری بی‌پایان

نگریستمش و خواندمش به نامی تهی

نگریست مرا و خواند مرا به معامله‌ای از جنس بازی روزگار

گفتمش لحظه‌ای صبر از جام لبریزت چند؟

گفت مرا 'لحظه نمی‌فروشم. نمیشود قطره را از دریا کرد جدا'

گفتمش جام صبری بی‌پایان، دارد حکایت از بهایی بی‌کران

بیا و برکن رخت نیمهٔ بی‌کران دنیا را از تن روانم

گفت مرا 'سهم بی کرانیت آوای بارانی ست'

که قلب تو حالا برایش میزبان گرمی‌ست

با سوز سرمای مژگانم، دو نیم کن قلبت را،

باران آغشته به گرمایت را نصیب من دار'

نهادم نامش را پاییز

دادمش همدمی به نام باران

بارانی غوطه‌ور در عشقی پنهان

بدین سان گشت عشق آن قلب، دست آفتاب

بر سر برگان ماه سرد و بی‌جان

چه خیره در آیینهٔ خیال

چه غرق در خوابی از جنس بیداری

پس گرفت پاییز سهمش را از عشقی بی‌کران

یار قلبی که در زیر سایه روشن ابهام، به تازگی گرفته بود قرار و آرام

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۶ صفحه

حجم

۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۶ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان