
کتاب شب های روشن
معرفی کتاب شب های روشن
کتاب شب های روشن، داستانی عاشقانه از خاطرات یک رویاپرداز، اثری از فئودور داستایفسکی با ترجمه محمدجواد نعمتی است. این داستان درباره احساسات مرد جوانی خیالاتی است که در پی یک همدم که بتواند با او صحبت کند، در خیابان و با دیوارها درددل میکند...
درباره کتاب شب های روشن
شب های روشن، داستانی عاشقانه است. هرچند شاید نتوان آن را همطراز با آثار دیگر داستایفسکی دانست، اما بهرحال اثری محبوب است که هنوز نیز از آن به نیکی یاد میشود و در زمره آثار پرفروش او به حساب میآید. اما چه چیزی این داستان را اینطور محبوب کرده است؟
شب های روشن، روایتهای مرد جوانی است که به دنبال یک همدم میگردد. او در خیابانها راه میرود، خیالپردازی میکند و با دیوارها حرف میزند. تا اینکه خیلی اتفاقی با دختر جوانی آشنا میشود. دختری که سر قراری با معشوقش حاضر شده است اما معشوقی که مدتها است دختر را تنها گذاشته و سراغ او نمیآید. مرد جوان، دختر را از دست یک مست نجات میدهد و میگوید انگار یک نور به زندگی او تابیده شده است....
داستایفسکی این داستان را پیش از اینکه به سیبری تبعید شود نوشته است. در دورانی که آثار او، هنوز به آن پختگی و بلاغت نرسیده بودند اما به دلیل سادگی و لطافت آن، موفق شد این داستان را هم به یکی از داستانهای زیبای دنیا تبدیل کند.
کتاب شب های روشن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شب های روشن، یک داستان عاشقانه کوتاه و دلنشین است که برای تمام دوستداران کتابهای عاشقانه و ادبیات داستانی جذاب است.
درباره فئودور داستایفسکی
فئودر میخاییلوویچ فرزند دوم خانواده داستایفسکی ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ چشم به جهان گشود. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در سال ۱۸۴۳ با درجه افسری از دانشکده نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در اداره مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. اما در سال ۱۸۴۹ به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. حکم اعدام او مشمول بخشش شد و در عوض او چهار سال در زندان سیبری زندانی بود و بعد از آن نیز با لباس سرباز ساده خدمت میکرد.
شهرت فئودور داستایفسکی به خاطر رمانهایش، ابله، قمارباز، برادران کارامازوف و جنایت و مکافات است. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایفسکی ارائه کردهاند.
داستایفسکی در ۵۹ سالگی در ۹ فوریه ۱۸۸۱ در سن پترزبورگ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب شب های روشن
دخترک آهی کشید و گفت: «اگر بخواهم با تو رو راست باشم باید بگویم که شرم و حیای مردان، زنان را جذب میکند و اگر بخواهی راجع به من بیشتر بدانی باید بگویم برای من هم جالب است، پس باید تا خانه مرا همراهی کنی.»
با خوشحالی و در حالیکه نفس نفس میزدم، گفتم: «حرفهای تو باعث میشود که من خجالت را کنار بگذارم و بعد با تنها امید و آرزویی که دارم خداحافظی میکنم!»
دختر پرسید: «چه آرزویی؟»
من هراسان پاسخ دادم: «ببخشید! از دهانم پرید، دیگر تکرار نمیشود. اما آیا ممکن است که در این لحظه هیچ آرزویی نداشته باشم و...»
دخترک بلافاصله پرسید: «میخواهی کسی تو را دوست بدارد؟»
و من پاسخ دادم: «بله! با من مهربان باش! به خاطر خدا با من مهربان باش! به من فکر کن! من بیست و شش سال دارم و هرگز هیچ کس را نشناخته و نداشتهام و آدم مرموزی نیستم و میدانم که اگر تمام حرفهایم را رک و صریح بگویم برای تو بهتر است. وقتی قلبم در درونم بلوا میکند نمیتوانم ساکت باشم. تو میتوانی این موضوع را باور کنی؟ هیچ وقت حتی یک زن هم در زندگی من حضور نداشته است، حتی یک دوست هم نداشتهام. فقط در رؤیاهایم میبینم که روزی، جایی با کسی ملاقات میکنم. آه، اگر میدانستی چند بار در رؤیاهایم عاشق شدهام!»
دختر با تعجب پرسید: «چطور؟ عاشق چه کسی؟»
من آهی کشیدم و گفتم: «به واقع هیچ کس آن فقط رؤیا است. عاشق کسی که در رؤیا میبینم. در رؤیا داستانهای عاشقانه میسازم. تو هنوز مرا نمیشناسی؛ البته من دو یا سه زن را دیدهام، اما چه کسانی بودند؟ زنهای خانهداری که ... بگذار ماجرایی بگویم که بخندی. من اغلب در رؤیا خود را با زنی از طبقه اشراف میبینم که در خیابان به طور اتفاقی گپ میزنیم؛ مثلاً اگر با کسی نباشد، با اضطراب و حالت خجالت و احترام با او حرف میزنم و به او التماس میکنم که مرا از خود طرد نکند، به او میگویم هیچ امتیازی ندارم که بتوانم با زنی آشنا شوم و به او میگویم که توجه کردن به التماسهای مرد تنهایی چون من بخشی از جایگاه و مرتبه او به عنوان یک زن است. از آن زن میخواهم نسبت به من احساسی خواهرانه داشته باشد و مرا از خود نراند، به حرفهایم گوش کند و اگر خوشش آمد بخندد. از او میخواهم به من امید بدهد و حتی اگر میشود برای چند کلامی با من هم صحبت شود، حتی اگر قرار باشد دیگر هرگز یکدیگر را نبینیم! میبینم که تو هم داری میخندی... به هر حال همه این حرفها را به این دلیل به تو میگویم که... .»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه