دانلود و خرید کتاب زیر نگاه شرمسار آسمان مارک سالیوان ترجمه مصطفی کرندی
تصویر جلد کتاب زیر نگاه شرمسار آسمان

کتاب زیر نگاه شرمسار آسمان

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زیر نگاه شرمسار آسمان

زیر نگاه شرمسار آسمان که با عنوان «زیر آسمانی به رنگ خون» هم ترجمه شده است، داستانی حماسی از مارک سالیوان نویسنده معاصر آمریکایی است. این اثر در لیست پرفروش‌های آمازون و یو اس ای تودی بوده است. 

 درباره کتاب زیر نگاه شرمسار آسمان

 این رمان بر اساس یک داستان واقعی از یک قهرمان فراموش‌شده نوشته شده است. 

ماجرا به تاریک‌ترین دوران تاریخ یعنی زمان جنگ جهانی دوم بازمی‌گردد. پینو للا نوجوانی ایتالیایی است که کاری با جنگ یا نازی‌ها ندارد او یک ادم عادی است شیفته موسیقی، غذاهای خوشمزه، و دختران زیبا اما موضوع این‌جاست که جنگ با همه در هر سن و سالی کار دارد. دوران بی‌گناهی پینو هم به پایان رسیده است. زمانی که خانه خانواده او در میلان تخریب می‌شود، پینو به یک راه‌آهن زیرزمینی می‌پیوندد که به یهودیان در حال فرار از کوه‌های آلپ کمک می‌کند. او عاشق آنا می‌شود. زنی بیوه و زیبا که شش سال از او بزرگتر است.

والدین پینو در این بین او را مجبور می‌کنند برای محافظت از خودش به عنوان سرباز آلمانی ثبت نام کند. او او در جنگ آسیب می‌بیند و پس از آن در سن هیجده سالگی استخدام می‌شود تا راننده شخصی ژنرال هانس لییرز، دست چپ ادولف هیتلر باشد. اکنون با این وضعیت و فرصتی که برایش پیش آمده برای متفقین جاسوسی می‌کند و وحشت جنگ و اشغال نازی ها را با چشمانش می‌بیند... اما عشق او به آنا است که سرپا نگهش داشته و امیدش به زندگی نو در آینده...

خواندن کتاب زیر نگاه شرمسار آسمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به ادبیات داستانی به ویزه داستان‌هایی با موضوع جنگ جهانی دوم

بخشی از کتاب زیر نگاه شرمسار آسمان

تماشا چیان، هراسان و وحشتزده با جیغ و فریاد برای ترک سالن مانند گله‌ای رمیده به سمت درهای خروجی یورش آوردند. پینو و میمو هم هنگامی که صدای مهیب انفجار بمب را که دیوار پشتی سالن را فرو ریخت شنیدند به انبوه مردم در حال فرار پیوستند. تکه‌ی بزرگی از قطعات پرتاب شده‌ی ناشی از انفجار پرده سینما را درید و تمام چراغ‌ها خاموش شدند. جسم برنده‌ای به گونه‌ی پینو برخورد و صورتش را شکاف داد، ضربان زخم و جاری شدن خون روی صورتش را احساس می‌کرد. گذشته از ترس، دود و غبار اورا سرجایش میخکوب کرده بود و نمی‌توانست راهش را پیدا کند.

گرد و خاک چشم و بینی دو برادر را پر کرده و می سوزاند و در حالی که از شدت سرفه‌های پیاپی خم شده بودند راهی به بیرون پیدا کردند. خارج از سالن صدای آژیر های خطر از همه طرف شنیده می‌شد و هنوز بمباران ادامه داشت و صدای مهیب و نور خیره کننده انفجارها شنیده و دیده می‌شد. دود و آتش از ساختمان‌های دو طرف سینما و سرتاسر خیابان زبانه می‌کشید. صدای رگبار پدافندهای هوایی شنیده می‌شد و رد قرمز رنگ و کمانی رگبارگلوله‌ها آسمان را خط خطی کرده بود. نور گلوله‌ها به اندازه ای آسمان را روشن کرده بود که پینو می‌توانست شبح بمب افکن‌های لنکستر Lancaster ( که بال به بال هم با آرایش وی شکل ) V Shape ( که شبیه پرواز گروهی غازهای سیاه مهاجر بود را ببیند).

صدای سوت پی در پی افتادن بمب‌ها شبیه وزوز زنبوران قرمز وحشی بود و با افتادن هریک از آنها ابری از دود و آتش از زمین بلند میشد. برخورد موج چند انفجار نزدیک به دو برادر در حال فرار تعادل آن ها را تا جایی به هم زد که نزدیک بود روی زمین بیفتند. میمو با گریه فریاد زد " پینو کجا میرویم؟" پینو برای لحظاتی آن قدر ترسیده بود که نمیتوانست فکرش را متمرکز کرده و پاسخی بدهد کند اما پس از مکثی نسنتا طولانی گفت :" کلیسای بزرگ" وی برادرش را به سمت تنها جایی در میلان هدایت کرد که با نور دیگری غیر از آتش روشن است!! از دور نورافکن‌ها به کلیسا جلوه‌ای روحانی و غیر زمینی داده و انگار از بهشت فرود آمده بود. همین طور که می‌دویدند صدای سوت و انفجار بمب‌ها کمتر و کمتر و در نهایت تمام شد. نه بمب‌افکنی باقی ماند و نه صدای گلوله.

فقط صدای آژیرها و ناله و فغان مردم شنیده می‌شد. پدری درمانده و ناامید با فانوسی در دست آجر و سنگ‌ها را کنار می‌زد و همسرش گریه‌کنان در کنار او به جسد بی‌جان فرزندش چسبیده بود. گروه دیگری از مردم با فانوس‌هایشان اطراف جسد دختری که دست نداشت و با چشمان باز و بی‌فروغ توی خیابان افتاده بود جمع شده و زار و زار گریه می‌کردند.

پینو تا حالا جسد مرده ندیده بود، بی اختیار گریه‌اش گرفت و در حین گریه می گفت : " نه ، بدتر از این امکان ندارد!!! " صدای انفجارها و صدای سوت کشیدن بمب‌های در حال سقوط هنوز در گوش او مثل صدای وز وز زنبور پیچیده بود و بی‌اختیار تکرار می‌کرد " نه ، بدتر از این امکان ندارد !!!!" بالاخره به کلیسا رسیدند اثری از تخریب و جای بمب نبود . نه آتشی ، نه آواری !!!! اگر صدای شیون و گریه از دور شنیده نمیشد به نظر می‌رسید هیچ حمله‌ای اتفاق نیفتاده است.!!! پینو زهر خندی زد و گفت " نقشه کاردینال شوستر جواب داد"...

nil
۱۴۰۰/۰۸/۱۸

هرچی از خوب بودن این کتاب بگم کم گفتم خوندن این کتاب مثل این میمونه که با پینو تو زندگی پر فراز و نشیبش همراه میشین با خوشحالیش خوشحال میشین با ناراحتیش ناراحت من خیلی وقت پیش این کتاب رو

- بیشتر

حجم

۴٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۳۸ صفحه

حجم

۴٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۳۸ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
تومان