دانلود و خرید کتاب اینگرید؛ نازنین آلمانی جمال میرصادقی
تصویر جلد کتاب اینگرید؛ نازنین آلمانی

کتاب اینگرید؛ نازنین آلمانی

انتشارات:نشر آواهیا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اینگرید؛ نازنین آلمانی

کتاب اینگرید؛ نازنین آلمانی نوشته جمال میرصادقی است. کتاب اینگرید؛ نازنین آلمانی داستانی عاشقانه و جذاب است که شما را با خود همراه می‌کند و از آن لذت می‌برید.

درباره کتاب اینگرید؛ نازنین آلمانی

اینگرید؛ نازنین آلمانی از زبانی مردی روایت می‌شود که از محضر بیرون آمده است و از همسرش جدا شده است. او و زنش در کشوری دیگر با هم آشنا شده بودند و بعد با هم به ایران آمدند. اینگرید که مادر مرد نام او را نازنین گذاشته دختری زیبا و اهل آلمان است که بعد از آمدن به ایران در مدرسه آلمانی‌ها تدریس می‌کند. همه چیز خوب است تا اینکه مدرسه تعطیل می‌شود و اوضاع برای اینگرید سخت می‌شود. او از مرد می‌خواهد با او به آلمان بیاید اما مرد که استاد دانشگاه است و ادبیات فارسی درس می‌دهد نمی‌تواند کارش را و کشورش را رها کند همین موضوع باعث درخواست طلاق از طرف اینگرید می‌شود. 

در داستان ما روایت را خطی نمی‌خوانیم بلکه در خاطرات مرد به گذشته می‌رویم و ماجرای آشنایی او با همسر آلمانی‌اش را می‌بینیم. کتاب اینگرید؛ نازنین آلمانی زبانی روان و گیرا دارد و شما را با خود همراه می‌کند.

خواندن کتاب اینگرید؛ نازنین آلمانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اینگرید؛ نازنین آلمانی

کافه شلوغ بود. دختر تُپُل مَجاری پشت دستگاه نشسته بود و پول‌ها را می‌گرفت و توی دخل می‌انداخت.

میزها پُر بود. گوشهٔ کافه سرِ جای همیشگی‌اَش نشسته بود که اینگرید با ظرف غذا و ناپلئونی‌اش آمد و روی صندلی برابر او نشست و با انگلیسی بدون لهجه‌ای پرسید:

«ایرانی هستین؟»

سر تکان داد. سرش برگشت و به میز میان سالن نگاه کرد. پسرهای ایرانی داشتند غذا می‌خوردند.

«اون‌ها هم ایرانی هستن؟»

باز سر تکان داد. صورتش جمع شد، انگار بوی بدی به دماغش خورده‌باشد.

«من آلمانی‌ام.» 

چشم‌های درشتش دوباره به میزی که پسرهای ایرانی دور آن نشسته بودند، خیره شد و لب‌هایش جمع شد، انگار می‌خواهد چیزی را تُف کند.

«ایرانی‌ها.»

«خانم همه رو به یه چوب می رونین؟»

دختر شانه بالا انداخت.

«حتماً فکر کردین که برای این سر میز اون‌ها ننشستم که از آن‌ها بزرگترم؟»

دختر با چشم‌های درشتِ آبی‌اش به او نگاه می‌کرد.

«این طور فکر می‌کنین؟»

دختر با قاشق تکّه‌ای از ناپلئونی‌اش را کند و به دهان گذاشت.

«نه.»

غذایش را که گرفت، رفت سر جای هر روزی‌اش، گوشهٔ زیرزمین نشست. هنوز غذایش را شروع نکرده بود که دختر با ظرف غذایش آمد و روی صندلی برابر او نشست. قیافه‌اش باز شده بود، همان دختری شده بود که در فروشگاه دیده بود.

باران ریزریز می‌بارید. دانه‌های خنک باران به صورتش می‌ریخت. از مدرسه بیرون آمده بودند. دختر کُلاه بارانی‌اش را بالا کشیده بود و کنار او می‌آمد. به صورت زیبای او نگاه می‌کرد که تو کُلاه بارانی‌اش قاب شده بود. سبک قدم برمی‌داشت.

«از این‌جا خوشتون می‌آد؟»

«خیلی، تنوّعی که این‌جا داره، کشور ما نداره... .»

«می‌گم می‌خوای غذایی بگیریم... بریم... بریم... خونهٔ شما؟»

مکثی کرد و با صدای فروخورده‌ای گفت:

«یا خونهٔ من؟»

صدایش لرزید.

چشم‌های اینگرید روشن شد و لبخند زد. دستش را زیر بازوی او انداخت.

«بریم خونهٔ تو.»

پنج سال با اینگرید زندگی کرده بود. ناهارش در رستوران جلوی دانشگاه و شامش را با اینگرید می‌خورد. اینگرید در مدرسه‌ای آلمانی درس می‌داد.

بلند شد. جعبهٔ ناپلئونی‌هایی که اصغر برای او آورده بود، برداشت و از کافه بیرون آمد. برف شروع کرده بود به باریدن. همراهش زنگ زد. زری، خواهرش بود.

«نازنین می خواد از تو جدا بشه.»

«جدا شد.»



معرفی نویسنده
عکس جمال میرصادقی
جمال میرصادقی

جمال میرصادقی یکی از نویسندگان و پژوهشگران مشهور ایرانی در زمینه ادبیات داستانی و داستان‌نویسی است. او کتاب‌های بسیاری در زمینه ادبیات، نقد و پژوهش ادبی و داستان و رمان دارد و یکی از بزرگ‌ترین استادان داستان‌نویسی معاصر ایرانی است. امروزه کتاب‌های او مانند چراغی روشن برای تمام کسانی هستند که دوست دارند درباره داستان‌نویسی بدانند و یا در این مسیر قدم بگذارند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۸۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۱۰,۴۰۰
تومان