کتاب جنون
معرفی کتاب جنون
کتاب جنون مجموعه اشعار و ترانههای سلمان امیرسالاری است که در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. اشعاری زیبا و ساده که به عمق جان میروند و عشق را نمایان میکنند.
در این کتاب، مجموعه اشعاری ساده و زیبا را میخوانیم که به راحتی عشق را معنا کردهاند. شاعر با لطافتی خاص از احساساتش سخن گفته است و این احساسات زیبا را در قالب کلمات درآورده است. نتیجه کار، اشعار و ترانههایی دلنشین و زیباست که مخاطب را از روزمرگیها جدا میکند ذهنش را به درون دل عاشقانههای مخاطبش میبرد.
کتاب جنون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران اشعار و ترانههای شاعران معاصر هستید، خواندن کتاب جنون را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جنون
وصله ی ناجور
من به امید وصالت
نیمه جانی داشتم
هرکه می پرسید از تو
من زبانی داشتم
عمر من آخر رسید
برنگشتی پیش من
طعنه ها بسیار شد
از رفیق و خویش من
روزها اما گذشت
خنده هایت دور شد
عشق با دستان خالی
وصله ی ناجور شد
بعد رفتن عشق من
با هر کسی سازش نکن
راه قلبت را ببند
اینقدر بازش نکن
من فدای آن لبت
خنده بر ناکس نزن
گر شنیدی مرده ام
جای گریه دس بزن
آبرویم را نبر
اینقدر خارم نکن
طعنه های دوستان را
بی وفا بارم نکن
آن همه وعده چه شد
قول ها با خود تو بردی
بی تو می میرم که میگفتی: چرا؟
سال ها بی من نمردی
صدخطا کردم که روزی
عاشق رویت شدم
دل به دل راهی نداشت
آواره ی کویت شدم
کاش من هم مثل تو
هر روز یاری داشتم
با همه اهل زمین
قول و قراری داشتم
اینقدر بد ذات بودم
یا زیادی مهربان
به همه پیغام می دادم
کنار من بمان
می رسد روزی خبر
عاشقت را خواب برد
روی سنگم می نویسند
بی نهایت ضربه خورد
***
شوق دیدار
شوق دیدار تو دارم
از کنارم می گریزی
قصد داری که شب و روز
اشک هایم را بریزی
طاقتم رفته زدست
من دگر من نیستم
تو تمام من شدی
خود بگومن کیستم
دست بر پیشانیم
زانوی غم دربغل
انتظارم دیدنیست
گریه هایم شد غزل
شوق دیدار تو دارم
تو کجا گیری مگر
از چه دلگرمی کنون
از من نمی گیری خبر
شوق دیدار تو دارم
در غروب واپسین
گر نیایی می روم
ناله هایم را ببین
به من خسته بگو
دوستت دارم همین
آسمان را من گرفتم
تا نیاید بر زمین
آرزویم زنده است
دلهره دارم کنون
با دلم این روزها
گرم می گیرد جنون
شوق دیدار تو دارم
از نفس افتاده ام
من هنوز امیدوارم
بی نهایت ساده ام
سینه ام آتش گرفت
داغ تو با من چه کرد
از رقیبم دور شو
یک قدم با او نگرد
جز تو من را فکر دیگر
بدترین شکل عذاب است
پیش تو اما خیانت
خوردن لیوان آب است
***
ماندنت بیهوده بود
خواب شب، آرامشم
در سکوتت مرده بود
چشم تو قلب مرا
بی نهایت برده بود
از بلندی دو چشمت
عشق من افتاده بود
روی قلب ساده اما
رد پایت مانده بود
سوختن شد کار دل
سادگی تنها گناه
حاصلم از عشق شد
حسرت و افسوس وآه
بی وفایی های تو
بر غمم افزوده بود
خوب شد رفتی گلم
ماندنت بیهوده بود
فکر برگشتن نکن
تا دوریت عادت شود
روز مرگم برنگردد
تا مردنم راحت شود
دل چو مرغی در قفس
بی دانه و صد دام بود
روی سنگم می نویسند
این جوان ناکام بود
بعد من با هرکسی
هرجا نشستی شاد باش
با همه دنیا بخند
بعد من آزاد باش
شور و شوق زندگی
در وجودم مرده است
بس که حالم بد شده
غم کمی جا خورده است
وای از دست جنون
استخوانم را شکست
سخت می کوبم کنون
بر سرم با ضرب دست
حجم
۴۹۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۴۹۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه