کتاب سوپ
معرفی کتاب سوپ
کتاب سوپ نوشته جان گوردون است. این کتاب در حقیقت دستور پختی برای تغذیهی تیم و فرهنگ سازمانی است. سوپ را باید دورِ هم خورد و از آن لذت برد. پس، بیایید تا با هم این کتاب را بخوانیم، با هم یاد بگیریم، با هم سوپ بخوریم، با هم رهبری کنیم و با هم موفق شویم.
درباره کتاب سوپ
ما، هر روز، دیگِ زندگیِ خودمان را هم میزنیم و مهمترین چیزی که میتوانیم در سوپِ زندگیمان بریزیم «خودمان» هستیم. عشقِ ما، خوشبینی و مثبتاندیشی ما، اعتماد ما، چشمانداز و آیندهنگری ما، ارتباطاتِ ما، هویتِ ما، حسِ اطمینان و قدردانی و اشتیاقِ ماست که زندگی را خوشمزه میکند. همچنین، روابطی که در محیط کار و خانه دارید ماده و کیفیتِ سوپ زندگیتان را تعیین میکند.
نویسنده میگوید طی دوران کاریام با بسیاری از کسبوکارها، تیمهای ورزشی حرفهای، بیمارستانها و مدارس، شخصاً شاهد بودم که چطور فردی که ملاقه را به دست میگیرد و دیگ را هم میزند قادر است تفاوتی ایجاد کند. کسیکه تصمیم دارد تا با اشتراک گذاشتنِ بهترین دانش و توانمندیهایش با اطرافیان استعدادهای آنها را شکوفا کند قادر است تیم و سازمان را دگرگون سازد.
امیدواریم با خواندن این کتاب روی دیگران سرمایهگذاری کنید و روابطی برپایهی تعهد و اشتیاق ایجاد کنید که کارگروهی را تقویت کنید و فرهنگی متعالی و برتر بر محیط حاکم کنید.
خواندن کتاب سوپ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به پیشرفت در محیط کاری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سوپ
زندگیاش در خطر نبود، اما حریمخصوصیاش بهخطر افتاده بود و نانسی حتی ذرهای از این وضعیت خوشش نمیآمد. او هر کاری که لازم بود انجام میداد تا افراد فضول و جاسوس از زندگیاش دور بمانند حتی اگر مجبور باشه تا از ساندویچهایِ مورد علاقش چشمپوشی کند و بهسمتِ مرکز شهر بدود. خدا را شکر تلاشهایش مفید بود و وقتی نانسی و برندا به وسط خیابان رسیدند و به اطراف نگاهی انداختند، تعقیبکننده دنبالشان نبود. گموگور شده بود و حالا وقتِ غذا خوردن بود. اما کجا؟
همانطور که داشتند به انتهای خیابان نزدیک میشدند، صفی طولانی دیدند.
همانموقع بود که متوجه شدند آن عده برای غذا خوردن در رستوران منتظر ایستادند. بِرِندا نگاهی به تابلوی بالای ساختمان انداخت: سوپخوریِ مامانبزرگ.
برندا گفت: «بریم اینجا غذا بخوریم.»
نانسی در جواب گفت: «جدی میگی؟ ما خودمان سوپ درست میکنیم. با سوپ زندگی میکنیم. هر روز، هر جا چشم میچرخانیم سوپ میبینیم. واقعاً فکر میکنی من میخوام برای ناهار سوپ بخورم؟؟ من بهاندازهٔ کافی سوپ خوردهام.»
برندا گفت: «بیخیال، پس دیگه کجا بریم غذا بخوریم؟ تازه، یک نگاه به این صف بنداز. ساعت نزدیک ۱ و نیم بعدازظهر است، ولی اینجا هنوز شلوغه. حتماً باید غذایشان خوب باشد. بهعلاوه اینکه، احتمالاً ساندویچ و سالاد هم دارند.»
حجم
۲۹۱٫۷ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۳۹ صفحه
حجم
۲۹۱٫۷ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۳۹ صفحه
نظرات کاربران
داستان سوپ مراحل موفقیت یک شرکت و کار گروهی است که وقتی با روند انحلال و واگذاری مواجه می شوند با استفاده از تو صیه های مادر بزرگ به رشد و مطلوبیت و نجات از ورشکستگی نائل می شود، راه