دانلود و خرید کتاب کاش برگردی اثر محمدرسول ملاحسنی | نشر شهید کاظمی | طاقچه
با کد تخفیف Salam اولین کتاب الکترونیکی‌ات را با ۵۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب کاش برگردی اثر محمدرسول ملاحسنی

کتاب کاش برگردی


دسته‌بندی

معرفی کتاب کاش برگردی

کتاب کاش برگردی نوشته محمدرسول ملاحسنی است. این کتاب زندگی شهید مدافع حرم زکریا شیری به روایت مادر شهید است.

درباره کتاب کاش برگردی

خواندن زندگی شهدای مدافع حرم به جوانان امروز کمک می‌کند درک بهتری از زندگی مردان از خود گذشته داشته باشند و بتوانند دنیای اطرافشان را بهتر درک کنند. کتاب کاش برگردی روایت شجاعت و فداکاری است که به همت انتشارات شهید کاظمی برای تمام علاقه‌مندان منتشر شده است. این کتاب از زبان مادر این شهید بزرگوار است و ما را به قلب زندگی ایشان می‌برد.

خواندن کتاب کاش برگردی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به زندگی شهدا پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب کاش برگردی

زکریا محکم به من چسبیده بود. تازه کمی آرام شده بود. از لحظه‌ای که به بیمارستان آمده بودیم، یکریز داشت گریه می‌کرد و چشم‌هایش گود افتاده بود. کنار دست ما چند مادر و کودک دیگر هم نشسته بودند که آن‌ها هم مثل ما نوبت عمل داشتند. نگرانی زیاد باعث شده بود نتوانم حتی به در اتاق عمل نگاه کنم، دوست داشتم چشم‌هایم را ببندم و رفت‌وآمد پرستارها و دکترهایی را هم که هرچند دقیقه یک‌بار از جلوی چشم ما رد می‌شدند، نبینم.

چیزی که بیشتر از همه نگرانم می‌کرد عکس‌العمل پدر زکریا بود. کربلایی سری قبل وقتی شنید دکترها گفته‌اند که باید پسرم را عمل کنیم، اجازه نداد؛ بااینکه همهٔ آزمایش‌ها را انجام داده بودیم، ولی کربلایی چند ساعت قبل از عمل دست ما را گرفت، مدارک و پرونده را برداشت، و برگشتیم روستا. اعتقاد داشت بچهٔ دوماهه از چنین عملی سالم بیرون نمی‌آید.۱

حالا از آن روز نزدیک یک سال و نیم گذشته بود، ولی گریه‌های غیرطبیعی زکریا شب و روز ادامه داشت. برعکس صغری که بچهٔ آرام و بی‌سروصدایی بود، زکریا فقط وقتی آرام می‌شد که او را با چادر به پشتم می‌بستم، برایش لالایی می‌خواندم، و دور خانه یا حیاط می‌چرخاندم. کافی بود چند لحظه او را زمین بگذارم تا دوباره گریه‌هایش شروع شود. گاهی از بس بی‌تابی و گریه می‌کرد که اشک‌های مرا هم درمی‌آورد. برای اینکه بقیه از گریه‌های زکریا عاصی نشوند، مجبور بودم همیشه او را بغل کنم و سرپا باشم.

کربلایی که خانه بود، خیلی از کارها را خودش انجام می‌داد و همیشه کمک‌دستم بود. سن زیادی نداشتیم؛ کربلایی ۲۲ سال داشت و من هم سال. بااین‌حال سعی می‌کردیم روی پای خودمان باشیم. اوضاع از روزی برای من سخت‌تر شد که جارچی‌ها اعلام کردند که جوان‌های روستا باید برای خدمت سربازی ثبت‌نام کنند و به جبهه اعزام شوند. کربلایی اولین نفری بود که داوطلب شد تا به خدمت سربازی برود. جوان‌های روستا وقتی دیدند پدر زکریا با وجود داشتن دو فرزند پیش‌قدم خدمت سربازی شده، همه ثبت‌نام کردند. آن سال بیست نفر همراه کربلایی از روستای ما به پادگان اعزام شدند تا بعد از آموزش به مناطق جنگی بروند.

بعد از اینکه کربلایی به جبهه رفت، همه کارهای خانه روی دوش من افتاد. اول صبح از خواب که بلند می‌شدم، زکریا را پشتم می‌بستم تا کمی آرام بگیرد. با همان وضع راهی طویله می‌شدم؛ باید تا وقتی که صغری از خواب بلند می‌شد، شیر گاوها را می‌دوشیدم و به گوسفندها علوفه می‌دادم. هنوز صبحانه نخورده، ناهار را بار می‌گذاشتم و بعد هم می‌نشستم پای دار قالی.

دیگران دریافت کرده‌اند

سایر کتاب‌های نشر شهید کاظمی

مشاهده همه

نظرات کاربران

VesaMHM
۱۴۰۰/۰۱/۲۷

عالی مثل کتاب یادت باشد... حتما حتما پیشنهاد میشه... ولی به نظرم باز هم میتونست بیشتر باشه چون خودم به شخصه دوست داشتم بیشتر از شهید بخونم... با تشکر از نویسنده و انتشارات شهید کاظمی🌹

mohaddese
۱۴۰۰/۰۳/۰۱

فوق العاده بود... شادی روح شهدا یک صلوات هدیه کنید.

Arefeh
۱۴۰۰/۰۴/۲۰

خیلی کتاب قشنگو جذابی بود. اخرا کتاب دیگه اشک امون نمیده. ولی کلا انتظار روبه رو شدن با یه نثر عاشقانه مثل کتاب یادت باشد رو نداشته باشید

محمدحسین
۱۴۰۰/۰۲/۳۱

قلم محمد رسول ملاحسنی فوق‌العاده است، واقعا به زیبایی حالات مادر شهید رو بخوبی بیان کرد. مثل کتاب یادت باشد به داشتن همچین روحیات شخصیتهای کتاب حسودیم شد 🌷اللهم الرزقنا شهادة🌷

هامان
۱۴۰۰/۰۴/۰۶

مادر والا مقام شهید زکریا ؛ امیدوارم این پیام به دستتون برسه ... لطفا دست فاطمه رو از طرف من ببوسید

Fatemeh Moez
۱۴۰۰/۱۰/۰۵

سلام الله علی رسول الله و آل رسول الله❤ صل الله علیگ یا اباعبدالله .... صل الله علیکِ یا زینب کبری .... صل الله علیکِ یا رقیه بنت الحسین .... صل الله علیک یا ابالفصل العباس .... قبل از هرچیز خداروشکر میکنم سال ۱۳۹۹ پیکر

- بیشتر
313
۱۴۰۰/۱۲/۲۵

این کتاب بنظرم عالی بود اگه میشد جذابیت رو 500 بار میزدم ممنون از نویسنده

عاشق کتاب
۱۴۰۰/۰۵/۳۰

خیلی خوب بود. کاش برگردی آقای خوبمان اللهم عجل لولیک الفرج

یاغیش
۱۴۰۰/۰۲/۱۷

عالی

فاطمه
۱۴۰۰/۰۱/۱۷

چقد منتظرش بودم.. ممنون طاقچه جان

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۵۱)
«چه خارج از ایران چه داخل ایران اسلام پاینده است چون بر اسلام و دین مدافعان حرم نگهبان هستند.»
هیچ
توی بندگی خدا فرقی بین سرباز و درجه‌دار و سردار نیست
Fatemeh Moez
کاش آن روزی که مهدیِ فاطمه با سپاهی از شهیدان می‌آید، چشمان ما لیاقت دیدار تو را داشته باشد. حالا می‌گویم تو که هستی؛ کاش ما برگردیم!
Fatemeh Moez
وسط همین اتاق بین عکس‌های زکریا به دخترش گفتم: «می‌دونی بابات کی می‌آد؟ وقتی امام زمان (عج) بیاد، اون موقع بابات با دوستای شهیدش برمی‌گرده.» فاطمه به چشم‌هایم خیره شد و پرسید: «واقعاً اگه امام زمان (عج) بیاد، بابای منم برمی‌گرده؟ چه‌کار کنم امام زمان (عج) زودتر بیاد؟» بغلش کردم و گفتم: «تو دلت پاکه دخترم! هروقت شما خیلی دعا کنی، هروقت همهٔ ما کار خوب بکنیم و خودمون رو برای اومدنش آماده کنیم.» همان‌جا دست‌های کوچکش را بالا گرفت و برای امام زمان (عج) دعا کرد. من هم همراه با صدای گرفتهٔ فاطمه شروع کردم به دعا کردن. یا صاحب الزمان (عج) کاش برگردی...
محمدحسین
«تو که این‌همه به لباس من افتخار می‌کنی، دعا کن من شهید بشم. افتخار واقعی توی شهادته.»
Fatemeh Moez
همیشه آرام کردن دخترهای سه ساله‌ای که بهانهٔ بابا گرفته‌اند سخت است
هفتصد و چهل و نه
«چه فرقی می‌کنه پسر یا دختر، مهم اینکه سالم و صالح باشن.»
Fatemeh Moez
چیزی تا باران نمانده؛ باید آسمان را بیدار کرد فرداهای نیامده زیباتراز امروز خواهند بود.
(!_!) hana🌱
اون لحظه‌ای که آب خنک رو می‌خوردی، به امام‌حسین (ع) سلام می‌دادی و بعد می‌گفتی دخترم عاقبت‌به‌خیر بشی، برام دنیادنیا ارزش داشت.
Fatemeh Moez
زکریا فاطمه را با قنداقه‌اش وسط سفرهٔ هفت‌سین گذاشته بود و ظرف‌های آجیل را دورش چیده بود! مرتضی رو به من کرد و گفت: «ننه ببین چه‌جوری دخترشو تحویل گرفته.» زکریا درحالی‌که بالای سر فاطمه خم شده بود و برایش شکلک درمی‌آورد، گفت: «دختر من از امسال یکی از هفت‌سین‌های سفره‌ست. برای همین باید وسط سفره باشه نه کنار سفره!» زینب که داشت به همه «اَگِردَک» تعارف می‌کرد، پرسید: «مگه اسم فاطمه با حرف «سین» شروع می‌شه که می‌گی جزء هفت‌سین‌هاست؟!» زکریا با قیافه‌ای حق‌به‌جانب گفت: «من می‌گم فاطمه یکی از سین‌های سفره است ببینم کی جرئت داره بگه نه!»
Fatemeh Moez

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان