کتاب آدمکش حرفه‌ای (کتاب دهم)

آدمکش حرفه‌ای رمانی تخیلی برای نوجوانان از یو وو، نویسنده چینی است که از متن انگلیسی آن با عنوان kill no more ترجمه شده است. این داستان جلد دهم از یک مجموعه دنباله دار ۱۳جلدی است. این جلد هرگز نکشتن نام دارد.

درباره کتاب آدم‌کش حرفه‌ای،هرگز نکشتن (کتاب دهم)

لیولا هنگام فرار از تشکیلات آدمکشی، به­ طور تصادفی وارد دنیای دیگری می‌شود. او در این دنیای بی‌نظم تلاش می‌کند تا یک زندگی معمولی و به دور از کشتار داشته باشد، اما اتفاقاتی رخ می‌دهد که لیولا درگیر ماجراهای بسیاری می‌شود. این تازه آغاز ماجراهای لیولا است و مسیری طولانی در پیش دارد.

خواندن کتاب آدم‌کش حرفه‌ای، هرگز نکشتن؛ کتاب دهم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای نوجوانانی که تازه کتاب‌خوان شده‌اند بسیار مناسب است. نثر جذاب و حوادث داستان آنها را به خواندن علاقه‌مند می‌کند.

بخشی از کتاب آدم‌کش حرفه‌ای، آدمکشی هرگز؛ کتاب دهم

دیلایت با حرکت سر تایید کرد. او و کایسر که در دنیای دیگر زندگی کرده بودند، بهتر از هرکسی می‌دانستند که لیولا چقدر با سیلورمون تفاوت داشت.

میزوری آرام گفت: «شاید دوباره سیلورمون شده باشه!»

کایسر و دیلایت ناگهان با چشم‌های گرد شده به میزوری نگاه کردند. درسته که این جمله آرام بیان شد، اما میزان شوکی که وارد کرد خیلی شدید بود. آنها چند بار دهانشان را باز کردند! اما هیچ کلمه‌ای نتوانستند به زبان بیاورند! به‌ویژه به‌خاطر نگاه سرزنشگر و غمگین میزوری...

احساس ناخوشایندی به هر دوی آنها غالب شد.

مینان سکوتش را شکست.

«دقیقاً چه اتفاقی برای لیولا افتاده؟ هر اتفاقی هم که افتاده باشه باید بدونیم، تا بتونیم یک فکری بکنیم.»

میزوری آهی کشید و با لحنی سرزنش‌آمیز گفت: «من بی‌دقتی کردم. اولش امپراتور اژدها می‌خواست از هیپنوتیزم برای کنترل لیولا استفاده کنه، اما من دستش رو کردم و لیولا به‌حالت اصلیش برگشت. فکر کردم اگر حواسش جمع باشه و گردنبند صلیب اژدها رو هم همراه داشته باشه، امکان نداره امپراتور اژدها بتونه کنترلش بکنه؛ چونکه به نظر می‌رسید که میلو می‌خواد دردسر درست کنه، من رفتم تا به کیوسی در تحقیقات کمک کنم و به همین خاطر سرزمین اژدها رو ترک کردم... هیچ‌وقت تصورش رو هم نمی‌کردم که امپراتور اژدها از قدرت یه ساحر دیگه استفاده کنه. گردنبند صلیب اژدها فقط توان مقاومت در برابر قدرت امپراتور اژدها رو داره. اما در برابر سایرین هیچ قدرتی نداره. من فراموش کرده بودم که لیولا چیزی از جادو نمی‌دونه! واسه همین شک نمی‌کنه که شاید کسی داره بر علیه‌اش از جادو استفاده می‌کنه. و آخرش...»

حالت چهره همه تغییر کرد. اما کایسر اصلاً تعجب نکرده بود. شاید به این دلیل که وقتی عنوان شوالیه سیلورمون را شنید، حدس زد که ماجرا چیست. اگر لیولا تحت‌کنترل نبود! پس چرا باید اسمی را که سعی داشت از آن دوری کند، دوباره برای خودش انتخاب کند؟