کتاب خانهای با در آبی
معرفی کتاب خانهای با در آبی
کتاب خانهای با در آبی نوشته سارا اکاتی، داستان زیبایی است که از عشق و ارزش عشق حقیقی و والا سخن میگوید.
دربارهی کتاب خانهای با در آبی
سارا اکاتی در کتاب خانهای با در آبی، داستان زندگی خانوادهای را نوشته است که با درد اعتیاد پدر خانواده دست و پنجه نرم میکنند. آنها از مشکلاتی که دارند میگویند و در تلاشند تا وضعیت زندگیشان را تغییر بدهند. کتاب خانهای با در آبی داستانی از عشق والاو حقیقی است که به ما کمک میکند ارزش حقیقی عشق را درک کنیم. عشقی که میتواند به ما زندگی دوبارهای ببخشد.
کتاب خانهای با در آبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران داستانهای عاشقانه هستید، خواندن کتاب خانهای با در آبی را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خانهای با در آبی
بابا بلند بلند میخندید و میگفت: کوچولوی ما رو اذیت نکن.
خیلی خودمو نگه داشتم گریه نکنم محکم ایستادم و سینی چایی رو روی تخت گذاشتم و رفتم داخل، همیشه در اتاق رو قفل میکردیم. چون همشون تو حالت مستی بودن شاید یه غلطی میکردن. کلید قفل رو فقط بابا داشت که اونم برای تفریح میومد مامان رو کتک میزد و میرفت.
انگار مامان هم به کتک خوردن عادت کرده بود.
اون روز هم مثل تموم روزهای دیگه گذشت با این تفاوت که یک مرد لجن به اسم فریبرز به جمع اون معتادا و قماربازا اضافه شده بود که هر بار اصرار داشت بابا قمار کنه البته از بابا شنیدم که بهش گفت: چیه فریبرز میخوای این خونه رو هم از دست بدم؟ و فریبرز میگفت: تو بیا سر قمار، خونه رو ازت نمیگیرم قول میدم.
بابا هم در جوابش گفت: قول ما مستا قول نیست خودت بهتر میدونی.
فریبرز جواب داد: بابا میگم قول که حتی تو مستی هم خونَت رو ازت نگیرم.
و به بابا گفت به این موضوع فکر کنه.
فریبرز یه مرد پولدار و ثروتمند بود که تموم ثروتش از قمار بود و هر روز یه دختر جوونو صیغه میکرد و دنبال کثافتکاری و هرزه بازی بود. چشمای کثیفش از ذاتش خبر میدادن.
انگار بابا ترسیده بود که فریبرز به این خونهٔ قدیمی و کلنگی چشم داشته باشه و فریبرز مطمئنش کرد که کاری به خونه نداره و به بابا قول داد که برن سر قمار همه چی به نفع بابا تموم میشه. گفت یه عمر از ثروت بینیازش میکنه.
بابا با حرفای فریبرز تو فکر رفت منم خیلی برام عجیب بود که فریبرز چرا اینقدر اصرار داره که بابا رو سر میز قمار بکشونه؟!
این اصرارش خیلی عجیب بود تا حدی که میخواست بابا رو از مال دنیا بینیاز کنه! در واقع بابا خرج و مخارج خونه رو از کرایهٔ روزانش به همین آدما به دست میآورد. در حالیکه اون پول صرف چایی و قند و نبات خودشون میشد. ما اصلاً از اون پول استفاده نمیکردیم و تموم مخارج منو مامان رو آرمان میداد.
وقتی آرمان برگشت خیلی عصبی بود و گفت که تو خیابون با یه پسری که دنبال یه دختر افتاده دعواش شده با خودم گفتم از اینجا خبر نداره که روزا چقد خواهرش اذیت میشه.
سریع شام رو گرم کردم که گرسنه نخوابه.
بابا هیچوقت با ما شام و ناهار نمیخورد.
بعد از رفتن اون مردای هرزه میرفت تو زیرزمین و تا صبح مواد میکشید و همونجا میخوابید، ما هم لااقل شب از دستش راحت بودیم.
حجم
۱۴۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
حجم
۱۴۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
نظرات کاربران
سلام.کتاب خوبی بود،آموزنده وپرازاحساسات قشنگ.امابعضی وقتهاش خیلی حاشیه های الکی داشت،مثلاوقتی النازمیخواس آماده شه ریز به ریزلباساشومیگفت،شال آبی،مانتوی یخی و... همین فقط نکته منفیش بود