کتاب رویای ایتالیایی
معرفی کتاب رویای ایتالیایی
کتاب رویای ایتالیایی نوشته ولادمیر لورچنکف است که با ترجمه مهسا زمانی منتشر شده است. این کتاب به سراغ ادبیات اروپای شرقی میرود و داستانی جذاب از دنیای ناشناختهای را روایت میکند که خواننده ایرانی با آن آشنا نیست.
درباره کتاب رویای ایتالیایی
ولادمیر لورچنکف یکی از شناختهشدهترین نویسندگان مولداوی است. کشوری کوچک که از غرب با رومانی و از شرق با اوکراین همسایه است. نویسنده در ان کتاب با زبانی طنز و تلخ سختی های زندگی روستایی را بیان میکند. چندین روستایی تصمیم میگیرند برای پیدا کردن کار راهی ایتالیا شوند. اما در این سفر هیچ چیز شبیه به فکرهایشان نیست.
لورنچکف، نویسنده و روزنامهنگار روستبارِ معاصر، دوران کودکیاش را در شوروی سابق گذراند و چون پدرش افسر ارتش بود، همراه خانواده به شهرهای مختلفی سفر کرد ولی بعدها به زادگاهش، مولداوی، برگشت و روزنامهنگاری خواند و در قامت گزارشنویس حوادث مشغول شد.
خواندن کتاب رویای ایتالیایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رؤیای ایتالیایی
ماریا میخواست خود را از درخت اقاقیای حیاط حلقآویز کند. برای شوهرش، واسیلی لونگو، ذرهای اهمیت داشت. اما او از ماریا بسیار عصبانی بود، چون چهارهزار یورو بابت سفر به رم و شغلی در ایتالیا پرداخته بود. این حقیقت که از زنش کلاهبرداری شده بود باعث نمیشد گناهش بخشیده شود. واسیلی در دورهمی شرابخواری ابرو در هم کشید، دُرد گلآلود شراب را در دهانش چرخاند و گفت: «برای هرکسی ممکن بود اتفاق بیفته، همهٔ شما گیر اون کلاهبردارها افتادین. شبونه شما رو تو مولداوی چرخوندن و بردن بیرون کیشیناو پیاده کردن. موافقم، نمیتونم ماریا رو بهخاطر این سرزنش کنم. اما کی غیر از اون ما رو با رؤیای احمقانه و کودکانه دربارهٔ ایتالیا تحت تأثیر قرار داد؟»
به لطف آن رؤیا، واسیلی تراکتورش را فروخت (هرچند قدیمی بود) و هزاروپانصد یورو بدهکار شد. زن و شوهر محاسبه کردند که ماریا سیصد یورو در ماه از ایتالیا میفرستد و با این مبلغ آنها تراکتور و زمین کشاورزی خود را در طول یک سال پس میگیرند.
واسیلی انگشتش را بهسمت زنش گرفت و گفت: «تراکتور قابل انتقال به غیر نیست. وقتی تراکتور نیست، هیچ کاری انجام نمیشه.»
ماریا آه پردردی کشید. او از وابستگی فوقالعادهٔ واسیلی به تراکتور خبر داشت. از سال ۱۹۷۸ شروع شد، زمانی که لونگوی کشاورز برای شرکت در دورهای برای تعمیرکارها فرستاده شد. همانطور که خودِ واسیلی میگفت، بعد از کشف دنیا و ماشینآلات، با یک تراکتور و یک حس خودبزرگبینی عظیم به روستا بازگشت. افسوس که وقتی مولداوی استقلالش را به دست آورد و آخرین بقایای رونق و شکوفاییاش را از دست داد، نیاز به تراکتور واسیلی کم شد. روستاییان اصلاً پولی برای موتور گازوئیلی نداشتند و مانند روزهای قدیم، با دستهایشان روی زمین کار میکردند. اما لونگو، بهرغم اندرزهای زنش، دست از اسب آهنیاش برنمیداشت یا آن را نمیفروخت. تا همان روز در سال ۲۰۰۱ ماریا که از فقر عذاب میکشید و میخواست فرار کند، شوهرش را متقاعد کرد که موقتاً تراکتورش را بفروشد.
او متکبرانه قول داد: «ما اون رو دوباره میخریم! به من اعتماد کن.»
حجم
۱۸۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۸۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
نظرات کاربران
خیلی جالبه. برای ایرانیا خوندنش واجبه!
داستان روستاییانی که برای رسیدن به ایتالیا کارهای عجیب و خارق العاده انجام میدهند و ضرب المثل از ماست که بر ماست رو بسیار نزدیک به احوالاتشون دیدم.
وقتی کشورت بد بخت شد یه جنگ راه بنداز....
از خوندنش لذت بردم. علاوه بر طنز شیرین و ملایمی که داشت شامل حرف های قابل تأملی بود. حتما بخونید ^^