کتاب کوپه ۶۴
معرفی کتاب کوپه ۶۴
کتاب کوپه ۶۴ یک نمایشنامه اجتماعی سراسر طنز نوشته مریم پورورهرام است . این کتاب ذهن ما را به روابط زوجینی درگیر می کند که یا در اطرافمان دیدهایم و یا در آن زندگی میکنیم. تقابل تجرد و تنهایی، ازدواج و روابط عاشقانه و طلاق و جدایی.
درباره کتاب کوپه ۶۴
مرد و زنی که حدود ده سال از زندگی مشترکشان میگذرد، تصمیم به جدایی میگیرند قبل از جدایی به پیشنهاد یکی از افراد فامیل به آخرین سفر مشترکشان میروند در این سفر با پیرمرد و زن مجرد و همچنین دو زوج که در ابتدای زندگی مشترکشان قرار دارند همسفر میشوند. کوپه ۶۴ روایت روابطی دست نخورده و یا حتی خاک خورده است که بعد از سالها گردگیری میشود و شاید گرد آن بر روابطی بنشیند که به نظر بی نقص و کامل است.
خواندن کتاب کوپه ۶۴ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را علاقمندان نمایشنامه، کسانی که در پی ایده و یا متنی جهت اجرای نمایشی آن و همه افرادی که درگیر پرسشهایی در روابطشان هستند و همچنین دانشجویان هنر و طنز دوستان پیشنهاد میکنیم.
بخش هایی از کتاب کوپه ۶۴
زن: بعد از یازده سال زندگی هنوز نمیدونی من چی دوست دارم؟ خرمالو، خر ما لو.
مرد: حالا هرچی. فکر کن هر روز از جلو میوهفروشی رد میشی میبینیش، دلت آب میشه ولی میوهفروش میگه شما با همون کیوی خودت برو حال کن.
زن: تو رو خدا ته باری به من میگه کیوی! شوخیاتم مث خودت غیرقابلتحمل شده.
مرد: سیگار بکش. من وقتی حس کردم بابام غیر قابل تحمله سیگاری شدم.
مرد: (بلند میخندد.) این دیگه اسمش حسودیه.
زن: به کی؟ به اونا؟ ببینم ته یه رابطه کجاست؟
مرد: والا بستگی داره سرش از کدوم وری باشه.
زن: به نظرم ته یه رابطه خوب نهایتاً عشقه، ایدآلش اینه که تو عاشق بشی بعدشم با همه وجود بخوایش ... بعدم میکشونیش زیر یه سقف، تهش همینه دیگه نه؟
مرد: نه با این خشونت، ولی آره. خوب همین حسادت برانگیزهِ دیگه؟ نیست؟
زن: من باتو تا تهش رفتم. (دستش را بهم میزند.) هیچی نبود. آدم واسه خاکستر باقی مونده حسادت نمیکنه.
مرد: مث خاله بابام میشی. حافظش تو یه زمان مونده . هنوزم وقتی منو می بینه به خاطر شکستن شیشه آشپزخونش تو 4 سالگی با خشم نگام میکنه.
زن: مردم و به خاطر حافظه ی خوبشون تشویق میکنن نه مسخره .
مرد: نمیدونم ترک شده یا طرد، خیلی کم میره آرایشگاه، لباسای گشاد میپوشه، موهای زیر چونشو از سه متری میشه دید.(میخندد.) خیلی بهت میآد جون من.
زن مجرد: بله دیگه معمولش اینه که من بگم یعنی انقدر پیر به نظر میرسم؟ و شما اینجا نقطه اوج و دست بگیری و تا میتونی از من تعریف کنی و بگی عجب پری و بالی و این حرفا.
مرد: شما هم پنیر ول بدی به سمت آقا روباهه. همینه دیگه از بچگی این چیزا رو کردن تو کلمون. نمیدونن روباه اگه روباه باشه اصلا نیازی به تعریف نداره، پنیر و کلاغ و خانواده کلاغ و با هم میزنه.
پیرمرد: هیچ مردی نمیخواد جدا شه، آدم یه سرویس مجانی و یه غذای گرم و به این سادگی از دست نمیده. معمولاً همه میخوان سه نفری و یا بیشتر خوشبخت باشن.
حجم
۳۶۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳۶۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه