کتاب در حبس
معرفی کتاب در حبس
رمان در حبس نوشته آنیتا دسای نویسنده و استاد دانشگاه هندی و مادر کیران دسای، برنده جایزه بوکر ۲۰۰۶ است. در حبس نخستین بار در سال ۱۹۸۴ وارد بازار نشر شد.
درباره کتاب در حبس
این رمان درباره آرزوها و مشکلات مردی در شهری کوچک در شمال هند است. دِوِن، استاد دانشگاه اما مردی تهیدست است. زمانی از دون خواسته میشود تا با نور، بزرگترین شاعر زبانِ اردو در هندوستان، مصاحبه کند، او این مأموریت کاری را به چشم راهی برای فرار از ملالتهای زندگی روزمره و فقر تلقی میکند. دون به توصیهی دوستش مراد که سردبیر نشریهای در حوزهی ادبیات اردو است، ضبط صوتی دست دوم میخرد تا هم به رونویسیاش از اشعار کهن به زبان اردو کمک کند و هم مصاحبهاش را انجام دهد و حتی خاطرات نور را بنویسد؛ با این حال، اتفاقات اصلاً مطابق میل او پیش نمیرود و مسیر قصه به کلی تغییر میکند.
خواندن کتاب در حبس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمان و ادبیات داستانی را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره آنیتا دسای
آنیتا دسای، متولد ۲۴ ژوئن ۱۹۳۷، استاد دانشگاه و نویسندهی هندی است. دسای در موسوری هند از مادری آلمانی و پدری بنگالی به دنیا آمد. آنیتا در کودکی زبانهای آلمانی، بنگالی، اردو، هندی و انگلیسی را یاد گرفت، نویسندگی را در هفت سالگی و به زبان انگلیسی آغاز کرد و اولین داستانش را در نه سالگی منتشر کرد.
آنیتا در سال ۱۹۵۷ در رشتهی ادبیات انگلیسی از دانشگاه دهلی فارغ التحصیل شد و سال بعد با آشوین دسای، مدیر یک شرکت تولید نرم افزار، ازدواج کرد. آنیتا و آشوین چهار فرزند دارند که در میان آنها، کیران دسای، برنده بوکر ۲۰۰۶ راه مادر را ادامه می دهد.
بخشی از کتاب در حبس
اگه شما به من فرصت بدید میتوانم ضبط صوت را با خود بیاورم و همینطور دستیارم را که با دستگاه کار کند. اون وقت شما میتوانید حرف بزنید یا شعر بخوانید. من میتوانم با پرسیدن چند سوال کار را شروع کنم و در مورد زندگی، کار و افکار شما بپرسم و شما میتوانید به هر سوالی که دوست دارید جواب دهید. تا جایی که حافظهٔ شما یاری کند برای ما غنیمت است. اگر بخواهید میتوانید به جای آن شعر بخوانید که روی نوار خواهد رفت. بعد من نوار را تبدیل به متن خواهم کرد و در مجلهٔ آواز تحت عنوان «خاطرات شما» به چاپ خواهد رسید. فقط چند جلسه طول خواهد کشید. فقط بگویید چه زمانی مناسب خواهد بود؟
وقتی که با دقت به این حرفها گوش کرد سرش را پایین آورد و به صورت دوین نزدیک کرد. انگار که مطالب را جدی گرفته باشد.
_تو نمیفهمی چی میگی. من اگه قصهٔ زندگیم رو اینجا بگم، توی این خونه. اونم وقتی که اون مریض افتاده اونجا؟ اون صدام رو میشنوه و براش مزاحمت ایجاد میشه. دیگه نمیذاره براتون شعر بخونم.
_چرا؟ چرا نمیذاره که شعرتون رو بخونید وقتی خودش تو جمع اشعار شما را میخوند؟ ما عاشقان شعر اومدیم تا شعر شما را بشنویم. چرا اون باید جلوی شما را بگیره؟
چهرهٔ نور رنگ ترس به خود گرفت.
_هیس این جوری حرف نزن. صدامون رو میشنوه. من اجازه ندارم. تو نمیفهمی. حق با اونه. کاملا حق با اونه. من مثل احمقا رفتار میکنم. یه پیرمرد. زندگیم سپری شده. مردم بهم میخندن و از دستم خسته میشن. اونا یه نفر جدید نیاز دارن که جوون باشه.
_کی این حرف رو زده؟ همش دروغه، ما همه مییاییم توی این خونه تا حرفای شما رو بشنویم. فقط شما. ما شعر شما رو دوست داریم نور صاحب.
_داد نزن. دیوونه شدی؟ صدات رو میشنوه. بهتره بری. بهت گفتم که غیرممکنه. بیشتر از این وقت من رو نگیر و حرف نزن.
گوشهایش را با دستانش گرفت تا چیزی نشنود.
_نور صاحب... نور صاحب.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه