دانلود و خرید کتاب یک روز بعد از حیرانی
تصویر جلد کتاب یک روز بعد از حیرانی

کتاب یک روز بعد از حیرانی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۲۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یک روز بعد از حیرانی

یک روز بعد از حیرانی نوشته فاطمه سلیمانی ازندیاری، زندگی‌نامه‌ی داستانی شهید مدافع حرم؛ محمدرضا دهقان امیری را روایت می‌کند.

در این کتاب سرگذشت این شهید بزرگوار را از زبان خانواده، دوستان، نزدیکان و همرزمانش می‌خوانید.

خواندن کتاب یک روز بعداز حیرانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به خواندن کتاب‌های سرگذشت‌نامه شهدا را بخواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب یک روز بعد از حیرانی

رساندن خبر شهادتت به مامان‌فاطمه شاید سخت‌ترین کار دنیا بوده. هرچقدر هم که مادر دل شیر داشته باشد و هرچقدر هم که دل از فرزند بریده باشد. مگر می‌شود به همین راحتی خبر شهادت پسر را به مادر داد؟

شاید برای همین خواست خدا این بوده که مامان‌فاطمه پیش از همه باخبر شود. باید یک محرم راز خبر را می‌رساند. و طوری هم می‌گفت که آب توی دل مامان‌فاطمه تکان نخورد. یک‌جوری که خیالش از بابت تو راحت باشد. مثلاً یک نفر مثل برادر شهیدش. همانی که خبر تولدت را داده بود.

مادر، مژدهٔ تولدت را هم از دایی‌محمدعلی، دایی شهیدت، شنیده بود. مهدیه سه‌چهارساله بوده که تو از راه رسیدی. مامان‌فاطمه دل‌نگران از اینکه باوجود یک دختربچهٔ کوچک، بزرگ‌کردن یک نوزاد کوچک برایش مشکل خواهد بود. بعداز سه ماه بارداری تازه متوجه وجودت شده بوده و کمی از وضع پیش‌آمده ناراحت بوده. یک دختربچه و یک نوزاد و کارهای خانه به‌علاوهٔ کار در مدرسه دلش را به شور انداخته. یک نفر باید خیالش را راحت می‌کرد. یکی از همان روزهای پریشانی مامان‌فاطمه یک مرد با لباس نظامی در چهارچوب در ظاهر شده. کلاه نظامی‌اش را تا روی چشم‌هایش پایین کشیده بوده. آن‌قدر که چهره‌اش قابلِ‌تشخیص نبوده. مامان‌فاطمه برای دیدن چهره‌اش خم می‌شود و برادرش را می‌بیند. برادری که مدت‌ها دلتنگش بوده. برادر را در آغوش می‌کشد و دعوتش می‌کند روی پتوهای سفیدی که دورتادور اتاق پهن بوده بنشیند. دایی‌محمدعلی چهارزانو بالای اتاق می‌نشیند. مقابلش هم پر از ظرف‌های آجیل و نقل‌ونبات، یک سبد بزرگ میوه، میوه‌های خوش‌رنگ‌ولعاب. همه سوغات برادر برای خواهر.

مامان‌فاطمه با همان میوه‌ها از برادرش پذیرایی می‌کند. چه خوب موقعی به داد خواهرش رسیده بود. همان موقعی که دلش پر از غصه بود و همدمی می‌خواست برای شنیدن درددلش. از غصه‌هایش گفته و برادر فقط شنیده و لبخند زده. حتماً از همان لبخندهای دل‌قرص‌کن. از همان‌ها که می‌شود به اعتبارش پشتِ‌پا زد به همهٔ غم‌وغصه‌های دنیا. چه لبخند دل‌نشینی بوده و چقدر دل خواهر سبک شده بعداز این‌همه شِکوه و گلایه.




نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه