دانلود و خرید کتاب خیابان‌ها همیشه عریض نیستند رحیم رستمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب خیابان‌ها همیشه عریض نیستند اثر رحیم رستمی

کتاب خیابان‌ها همیشه عریض نیستند

نویسنده:رحیم رستمی
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خیابان‌ها همیشه عریض نیستند

خیابان‌ها همیشه عریض نیستند اولین مجموعه داستان رحیم رستمی، نویسنده و منتقد ادبی اهل بوشهر است. این مجموعه ۸ داستان دارد با نام‌های یادداشت‌های روزانه، کسی کنار ان باغچه نشسته است، خیره شدن به گل‌های گچی سقف، پنجره باز، یک چیز نیم‌زنده مغشوش، خیابان‌ها همیشه عریض نیستند و چند احتمال قریب به یقین.

درباره کتاب خیابان‌ها همیشه عریض نیستند

داستان‌های مجموعه خیابان‌ها همیشه عریض نیستند دو بخش هستند و دو فضای متفاوت دارند یکی فضای شهری و واقع‌گرایانه و دیگری فضایی پر از سمبل‌ها و استعاره‌ها. در فضای اول شخصیت‌ها درگیر مسایل زندگی شهری و رزوزمره، مثل کار و روابط اجتماعی و زناشویی‌اند و فضای دیگر فضای ذهنی شخصیت‌ها است مثل قضاوت‌های درونی، حکم‌هایی که خودمان برای دیگران صادر می‌کنیم، و پندارهایی که درست یا غلط، داریم. رحیم رستمی در خیابان‌ها همیشه عریض نیستند، بیشتر به  موضوع روزمرگی و افتادن آدم‌ها در دورهای باطل و نافرجام پرداخته است. 

خواندن کتاب خیابان‌ها همیشه عریض نیستند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به خواندن داستان کوتاه فارسی از خواندن داستان‌های رحیم رستمی لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب خیابان‌ها همیشه عریض نیستند

پنجره باز

وقتی صدایِ گریهٔ بچه خانه را پر کرد و تویِ گوش‌هایِ اسماعیل پیچید، دوباره همان احساسِ بد به سراغش آمد. شقیقه‌هایش تیر کشید و نفسش را حبس کرد و با کلافگی بیرون داد. یک نظر به الهام انداخت که بچه را تویِ بغلش گرفته بود و هرچند لحظه یک‌بار بدنِ نیمه‌لُختِ او را دست‌به‌دست می‌کرد و طول و عرضِ آشپزخانه را طی می‌نمود. ابروهای کلفتش را در هم کشید و بعد چشم دوخت به سفرهٔ درهم‌وبرهمِ صبحانه و دو سه تا استکانی که یکی از آن‌ها هنوز تا نصفه پر بود. الهام هم بی‌حوصله به شوهرش نگاه می‌کرد. یقه‌اش را باز کرد و کلهٔ کوچکِ بچه را به سینه‌اش چسباند، اما بچه امتناع می‌کرد و انگشت‌هایِ نازک و کوچکش را بی‌هدف تکان می‌داد و گه گاهی می‌کشید رویِ دست‌های مادرش. الهام دیگر کلافه شده بود و دکمه‌هایِ یقه‌اش را بست. اسماعیل به این‌طرف و آن‌طرف سرک کشید و جورابش را برداشت و به چوب‌لباسی نگاهی کرد و گفت: «فکر کنم بازهم همون دل‌دردِ همیشگی اومده سراغش. چه می‌دونم ولله.» با خودش گفت که الهام دوباره شروع می‌کند به بگومگو کردن با من. بهترین کار این است که سریع، خانه را ترک کنم. 



نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

حجم

۵۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان