دانلود و خرید کتاب سیرک زندگی تسا فونتین ترجمه نادیا نظرزاده زارع
تصویر جلد کتاب سیرک زندگی

کتاب سیرک زندگی

نویسنده:تسا فونتین
انتشارات:انتشارات علمی
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب سیرک زندگی

سیرک زندگی اثری داستانی از تسا فونتین درباره فراز و فرود زندگی سخت یک مادر و دختر است. او این اثر را بر اساس زندگی واقعی خود و مادرش ترزا نوشته است. او درواقع در کتاب سیرک زندگی خاطراتش را بازگو می‌کند. 

خلاصه کتاب سیرک زندگی

مادر تسا در چنگ بیماری گرفتار شده و دخترش برای فرار از مشکلات و گذران زندگی به یک سیرک پناه می‌برد. غافل از این که ترس‌هایی در انتظارش است که باید با آنها دست‌وپنجه نرم کند. 

تسا فونتین دراین اثر از زنانی می‌گوید که مشکلات و غم‌ها را متحمل می‌شوند و به جای رها کردن مسایل به جنگ آنها می روند و زندگی‌شان را می‌سازند.

خواندن کتاب سیرک زندگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و رمان‌خوانان مخاطبان اصلی این کتاب‌اند.

درباره تسا فونتین

تسا فونتین ویراستار منتخب نیویورک‌تایمز، نویسنده منتخب بارنز اند نوبل، بهترین ویراستار ماه آمازون است. او در سال ۲۰۱۳ با آخرین نمایش فرعی سیرک آمریکا، جهان شگفتی‌ها، همراه شد و مقالاتش درباره نمایش فرعی برنده جایزه AWP Intro شد. قلم‌ تسا چنان تاثیرگذار و توصیفاتش چنان واضح و روشن است که گویی خواننده خود به تماشای سیرک نشسته‌ است.

توانایی غیرمعمول او  در خاطره‌گویی از تجارب متعدد و چندجانبه‌اش در زندگی حکایت می‌کند. حاصل تمام این تجربه‌ها، کمال و پختگی‌ای‌ است که در نوشتارش به ‌وضوح به چشم می‌خورد، اما دستاورد بزرگ‌تر او از نگاه خودش درک عمق علاقه‌اش به مادرش است.

جملاتی از کتاب سیرک زندگی

وقتی سیزده سالم بود، مادرم مرا به مصاحبه یک دبیرستان خصوصی ممتاز برد. مادرم از دبیرستان متنفر بوده، عملکرد خوبی نداشته و بیش‌تر از یک ترم در جاهای مختلف به دانشگاه نرفته است. به هیچ عنوان نمی‎خواست اجازه بدهد که تحصیلات من شبیه تحصیلات خودش بشود. درخت‌های چوب‌سرخ و بلوط شهرستان کوچکمان و تپه‌های طلایی که لاشخورها و استخوان‌های سفید را می‌پوشاندند، پشت سر گذاشتیم. هرچقدر به مدرسه نزدیک‌تر می‌شدیم، خانه‌ها بزرگ‌تر و تمیزتر می‌شدند. بعد از پانزده، بیست و بعد بیست و پنج دقیقه رانندگی خانه‌های بالای جاده ممتد می‌درخشیدند. و بعد به مقصد رسیدیم. دست‌هایش را محکم روی فرمان گذاشته بود. صورتش عرق کرده بود.

وقتی از ورودی قوس‌دار مدرسه وارد شدیم، گفت: «فکر کنم مرواریدهام رو جا گذاشتم.» ساختمان‌ها عاجی‌رنگ و چمن‌های ناهموار هرس شده و مخملی بودند. موهایش را پشت گوشش شانه کرد و پیراهن و شلوار گشادش را با کف دست صاف کرد. تجملاتی لباس پوشیده بودیم. آن روز صبح، پیش از این به من گفته بود که شلوارک زیر جین شل‌وولم را دربیاورم و به جای آن شلوار مخمل‌کبریتی و گرمکن بپوشم. لباس آدم‌های پولدار. به بورس کامل تحصیلی نیاز داشتم. مطمئن نبودم که برای به دست آوردن این دنیای جدید، ترک هر کس و هر چیزی که می‌شناختم همان چیزی بود که می‌خواهم، اما مادرم به دودلی‌های من بی‌توجه بود. با ماشین وارد پارکینگ بازدیدکنندگان شدیم و دقیقه‌ای در سکوت نشستیم. گفت: «می‌دونی، هیچوقت همچین فرصتی نداشتم.» دستش را در کیفش برد و رژلبش را بیرون آورد. گفت: «اما تو» تیوب رژلب را می‌پیچاند و آینه‌اش را باز می‌کرد. از کاری که انجام می‌داد دست کشید و به من نگاه کرد. «خیلی باهوشی.» صدایش زیر و تقریباً عصبانی بود. رژلب را با فشار به لب‌هایش کشید.



نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۴۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

قیمت:
۶,۵۰۰
تومان