کتاب مردها هم گریه می کنند
معرفی کتاب مردها هم گریه می کنند
کتاب مردها هم گریه میکنند، داستان پستیها و بلندیهای زندگی هلموت، گروهبان جوانی است که در طی دورهی آموزش برای سربازان جوان، دچار بیماری خاصی میشود...
مجید درری رمضانی این داستان را نوشته و انتشارات متخصصان آن را چاپ و منتشر کرده است.
دربارهی کتاب مردها هم گریه میکنند
در کتاب مردها هم گریه میکنند دربارهی زندگی هلموت میخوانیم.
هلموت گروهبان جوانی است. او مسئولیت آموزش سربازان جوانتر را به عهده دارد. اما از بد ماجرا، در حین آموزش، علائم خاصی از بیماری به سراغش میآید. تنگی نفس و درد قلب مانع میشود که او بتواند نارنجکی که ضامنش را کشیده است به سمت دیگری پرتاب کند. خوشبختانه فرماندهای که در آنجا حضور دارد، سریعا خود را به نارنجک میرساند و آن را به سمت دیگری پرتاب میکند. این کار او مانع از این میشود که فاجعهای اتفاق بیفتد. اما همین ماجرا، دردسرهای بعدی را برای هلموت رقم میزند. پزشکان به او توصیه میکنند که برای درمان حالش به روانپزشک مراجعه کند و او را به مرخصی میفرستند...
کتاب مردها هم گریه میکنند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
طرفداران رمان و داستانهای ایرانی از خواندن کتاب مردها هم گریه میکنند، لذت میبرند.
جملاتی از کتاب مردها هم گریه میکنند
چند روز پسازاین ماجرا بلندگو به صدا درآمد. «گروهبان هلموت سریعاً به دفتر فرماندهی!» هلموت بهسرعت خودش را به دفتر فرمانده رساند. او آخرین پک را به سیگارش زد و همینطور که دودی غلیظ از سبیلهای سفیدش خارج میشد به صندلی اشاره کرد. هلموت نشست و متوجه درجه نظامی او شد. پس درست شینده بود که «فرمانده مدال شجاعت و ترفیع درجه گرفته است!» فرمانده گفت:
_گروهبان تو مرد منظمی هستی اما در نظامیگری استعداد چندانی نداری! خشونت مدیریتشده که لازمه یک فرمانده کارآمد است در تو وجود ندارد.
هلموت کمی عرق کرده بود. بلند گفت: بله قربان. از اینکه فرمانده او را خشن نمیدانست خوشش نیامد. فرمانده بهطرف او آمد و دستبهکمر جلوی او ایستاد و گفت: از همه مهمتر تو بیماری!
با نگرانی پدرانهای پرسید: دکتر پادگان راجع به بیماری تو چه گفت؟
هلموت نفسی کشید و با صدای بلند گفت: دکتر معتقد است که من باید به روانپزشک مراجعه کنم چون حملات قلبی و احساس خفگی که بهمن دست میدهد ازنظر طبی قابل توجیه نیست و تمامی آزمایشهایی که طی چند روز گذشته انجام شده نرمالاند.
فرمانده که یکطرف سبیلهایش را میجوید، همانطور که به پشت میزش میرفت زیر لب و باحالت تعجب و تمسخرآمیزی گفت: روانپزشکان تا آدم را دیوانه نکنند دستبردار نیستند....
حجم
۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
حجم
۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
نظرات کاربران
پنج روزه گریه میکنم برای حاج قاسم امنیت الان دمشق و حلب مدیون خون پاک این دلاور مرده مردم سوریه سنگ تموم گذاشتن خداوند من حقیرو فدای اسلام و ایران کنه ابومخلص شام