دانلود رایگان کتاب دوباره می‌ایستم شهلا طاهری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب دوباره می‌ایستم اثر شهلا طاهری

کتاب دوباره می‌ایستم

نویسنده:شهلا طاهری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دوباره می‌ایستم

«دوباره می ایستم!» نام رمانی نوشته شهلا طاهری، نویسنده معاصر ایرانی است.

سارا و مهراد زوج جوانی هستند که احساس خوشبختی می کنند اما حادثه‌ای باعث می‌شود مهرداد دچار مرگ مغزی شود:

«از بین جمعیت، مهرشاد به طرفم آمد و گفت: «سارا جان آرام باش. بابا دیشب به وسیلهٔ چند آشنا توانسته مهرداد را برای این که شب تا صبح بالای سرش قرآن بخوانند به خانه بیاورد. به تو هم عمداً نگفتیم تا کمی استراحت کنی و بتوانی امروز سرپا باشی. حالا هم اتاق را خلوت می‌کنم تا بتوانی چند لحظه بالای سرش تنها باشی».

پس از نگاهی تشکرآمیز به مهرشاد، سعی کردم محکم روی پاهایم بایستم و با قدم‌هایی استوار به سمت اتاق رفتم و بالای سر همهٔ زندگیم، که حالا با بسته شدن چشم‌های زیبا و عسلی‌اش فنا شده بود، ایستادم.

به صورت زیبا و مردانه‌اش نگاه کردم و زیر لب زمزمه کردم: خدایا! مهرداد که به مرده‌ها نمی‌ماند. مگر مرده رنگ پریده نمی‌شود. صدایش کردم: «مهرداد جان پاشو. بگو که داری با من شوخی می‌کنی و می‌خواهی من را امتحان کنی و ببینی بدون تو چه حالی دارم».

در همین حال، به موهای قهوه‌ای قشنگش که روی پیشانی‌اش ریخته بود دست کشیدم. به خاطر آوردم که بارها گفته بودم مهرداد جان کاش تو با این تیپ و قیافه، هنرپیشه می‌شدی. با این فکر، بی‌اختیار نگاهی به قدّش انداختم. به نظرم چقدر بلندتر شده بود. یادم آمد همیشه در مهمانی‌ها کفشی که ده سانتی‌متر پاشنه داشته باشد می‌پوشیدم تا قدّم صد و هفتاد و پنج سانتی‌متر بشود. اما باز هم مهرداد هفت سانتی‌متر از من بلندتر بود. همین طور که به قدّش نگاه می‌کردم، دست‌هایش را در دستم گرفتم و گفتم: «عزیزم. من بدون تکیه به این دست‌ها نابود می‌شوم. مهرداد جان، یادت هست آن روز که نزدیک بود تصادف کنم به من گفتی من بدون تو می‌میرم؟ حالا به من بگو من بدون تو چه کار کنم؟»

همین طور که مشغول یادآوری روزهای قشنگ زندگیم با مهرداد بودم و برایش زمزمه می‌کردم، مادرم داخل اتاق آمد و گفت: «سارا جان، بابا می‌گوید از اتاق بیا بیرون. فامیل می‌خواهند بیایند از مهرداد خداحافظی کنند».

نگاهی به مادرم انداختم و گفتم: «چه کسی جز من حق دارد در کنار مهرداد باشد؟»»

نظرات کاربران

F.MAHDI313
۱۳۹۹/۰۴/۰۸

عالی بود، توصیه می کنم که حتما این کتاب رو بخونید 😊

کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
۱۳۹۹/۱۰/۲۶

خوب بود نگرش جالبی را برای ارواح ترسیم کرده وبه نظرم ارامش بخش بود

Narges
۱۳۹۹/۰۶/۲۰

این کتاب رو وقتی میخوندم بعضی وقتا خودم رو جای سارا میزاشتم البته فقط قسمتایی که خوب و جالب بود. از نویسنده ی این کتاب تشکرمیکنم

مینا
۱۳۹۹/۰۶/۱۸

وقتتون رو هدر ندید

ela
۱۳۹۹/۰۱/۳۰

خیلی خوب بود عالی حتما بخونیدش😍😍

کاربر ۱۵۷۲۸۲۱
۱۳۹۹/۰۱/۱۳

خیلی خوب بود حتما پیشنهاد میکنم بخونید

زینب دهقانی
۱۴۰۰/۰۵/۲۷

بسیار عالی

Dayana
۱۳۹۹/۱۰/۱۴

کتاب قشنگی بود اما یک ایراداتی هم داشت مثلا نویسنده در القای حس سارا موقع شنیدن خبر فوت مهرداد و خوشه ضعف داشت ـ ویا چهره افراد رو زیادی توصیف میکرد و این خسته کننده بود ـ بنظرم ازدواج علی

- بیشتر
mohamad reza
۱۳۹۹/۰۲/۲۸

کتاب خوب و روانی بود متنش قشنگ بود

gol
۱۳۹۸/۰۴/۱۷

بسیار عالی

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۴)
انسان‌ها متفاوت از هم فکر می‌کنند و عقاید متفاوتی دارند و هر کسی عقیده‌اش را درست‌تر از دیگران می‌داند.
helya.B
«از خدا ممنونم که به مغز انسان قدرت تصور داده تا با آن بتواند آنچه را که آرزو دارد تصور کند».
Dayana
«وقتی عاشق می‌شوی، انگار یک نهال را در قلبت می‌کارند. اگر این عشق پاک و واقعی باشد، این نهال پا می‌گیرد و رشد می‌کند
Narges
اُشو می‌گوید هر مردی تصویر زنی را در درون خود حمل می‌کند و هر زنی تصویر مردی را. زمانی که شخصی در جهان بیرونی با تصویر درونی تو منطبق شود عاشق می‌شوی، که اگر چنین نبود هرگز کسی عاشق نمی‌شد.
khazar
«چه زیباست شب‌هایی که عطر تو به خاطر بودنت در خانه‌ام می‌پیچد»
Dayana
«وقتی عاشق می‌شوی، انگار یک نهال را در قلبت می‌کارند. اگر این عشق پاک و واقعی باشد، این نهال پا می‌گیرد و رشد می‌کند. آن وقت است که همهٔ زندگی‌ات تحت تأثیر این عشق قرار می‌گیرد. ولی متأسفانه بعضی‌ها مجبور می‌شوند برای صلاح روزگار از عشقشان بگذرند و آن را فقط در قلبشان نگه دارند. در این حالت است که این نهال بغض می‌کند و مثل درختچهٔ مینیاتوری همهٔ غصه‌هایش را در تنه و ساقه‌اش نگه می‌دارد و کوچک می‌ماند. ولی وای به زمانی که از عشقت نگذری و آن را به صلاح زندگی ترجیح بدهی. آن وقت است که این نهال ریشه می‌کند و ساقه‌اش بلند می‌شود. آن‌قدر که تو از پس بلند شدن و پر شدن ریشه و ساقه و برگ‌هایش برنمی‌آیی».
Dayana
. - آنجل. اُشو می‌گوید هر مردی تصویر زنی را در درون خود حمل می‌کند و هر زنی تصویر مردی را. زمانی که شخصی در جهان بیرونی با تصویر درونی تو منطبق شود عاشق می‌شوی، که اگر چنین نبود هرگز کسی عاشق نمی‌شد. آنجل. تصویر زنی که در درون من است مربوط به توست.
زینب دهقانی
کسی که خواهان خوشبختی دیگران است در هر زمانی فرشته است.
Aida
«چه زیباست شب‌هایی که عطر تو به خاطر بودنت در خانه‌ام می‌پیچد»
عاطفه
خیلی تیره هم نشد عیبی ندارد. فقط خیلی رنگ جیغ نداشته باشد. - خب چرا این قدر به رنگ حساس هستید؟ - آخه سارا جان، بالأخره تو هنوز غم از دست دادن مهرداد را داری. اگر توی این مجلس خیلی شاد باشی می‌گویند ببین رفته آن سر دنیا همه چیز از یادش رفته. - چشم مامان. می‌دانم که باید نرقصم، نخندم، حتی گاهی بغض کنم تا مردم، مردم، مردم، دهانشان را به روی حرف‌های یاوه ببندند. - عصبانی نشو مادر. ما هم اگر ببینیم یکی بعد از مرگ شوهرش شاد و شنگول باشد خب حرف می‌زنیم. - خب پس مامان ذهنیت خودت بد است که فکر می‌کنی مردم این‌طوری هستند. اگر شما به این چیزها فکر نکنی در مورد مردم هم این تصورات را نداری. من فکر می‌کنم بهتر است اول از خودمان شروع کنیم و به کار مردم کار نداشته باشیم.
زینب دهقانی

حجم

۱۴۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

حجم

۱۴۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

قیمت:
رایگان