دانلود و خرید کتاب قصه‌ی دلبری محمدعلی جعفری
تصویر جلد کتاب قصه‌ی دلبری

کتاب قصه‌ی دلبری

۴٫۵
(۱۰۸۴)
خواندن نظرات

معرفی کتاب قصه‌ی دلبری

کتاب قصه‌ی دلبری، نوشته‌ی محمدعلی جعفری داستان زندگی و شهادت شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسرش، مرجان درعلی است.

درباره‌ی کتاب قصه‌ی دلبری

کتاب قصه‌ی دلبری، روایتی متفاوت و خواندنی از زندگی شهید محمدحسین محمدخانی است. او از فعالان بسیج دانشجویی بود و در علمیات‌های تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس، شرکت می‌کرد، کتاب قصه دلبری، روایتی از سبک زندگی این شهید است که همسرش از روزهای آشنایی در بسیج دانشجویی تا روزهای پس از شهادت او را بازگو می‌کند. او با ماجراهایی که در دانشگاه داشتند کتاب قصه دلبری را آغاز می‌کند و از خواستگاری‌های پی‌ در پی او می‌گوید. تا به زمانی که می‌رسد که نظرش عوض می‌شود و تصمیم می‌گیرد که به این خواستگار جواب مثبت بدهد.

کتاب قصه‌ی دلبری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به زندگی شهدا علاقه‌مند هستید و دوست دارید در قالب کتاب با بینش‌هایشان آشنا شوید، کتاب قصه‌ی دلبری برایتان جذاب است.

جملاتی از کتاب قصه‌ی دلبری

آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست. آن دفعه را خودخوری کردم. دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم، بلندبلند اعتراضم را به بچه‌ها گفتم. به در گفتم تا دیوار بشنود، زور می زد تا جلوی خنده‌اش را بگیرد. معراج شهدای دانشگاه انگار ارث پدرش بود.هر موقع می‌رفتیم، با دوستانش آن‌جا می‌پلکیدند. زیرزیرکی می‌خندیدم و می‌گفتم:« بچه‌ها، بازم دار و دسته محمدخانی!»

بعضی از بچه‌های بسیج با سبک و سیاق و کار و کردارش موافق بودند، بعضی هم مخالف، معروف بود به تندروی کردن و متحجر بودن. از او حساب می‌بردند، برای همین ازش بدم می‌آمد. فکر می‌کردم از این آدم‌های خشک مقدس از آن طرف بام افتاده است. آن‌هایی که با افکار و رفتارش موافق بودند می گفتند: «شبیه شهداست، مداحی می‌کنه، میره تفحص شهدا!».

ــسیّدحجّتـــ
۱۳۹۸/۰۳/۲۸

کتاب کوتاهی بود ولی خیلی زودتر از موعد تموم شد چون جاذبه زیادی داشت مواردی که از زبون همسر شهید در مورد اون بزرگوار نقل می‌شد برام عجیب نبود چون می‌شناسم آدمی رو که همین الآن و همینجوری داره زندگی می‌کنه اون نکات در مورد

- بیشتر
kh.A
۱۳۹۸/۰۹/۱۶

از همه چیز زیباتر محبتی بود که این شهید عزیز نسبت به همسرش داشت. من کتاب یادت باشم را هم خواندم در آنجا هم این محبت بین شهید و همسرش کاملا تحسین برانگیز بود و این نشان دهنده این است

- بیشتر
هدهد
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

بلاخره قسمت شد و نسخه چاپی کتاب رو خوندم. کتاب مفید و جذاب هست و حوصله رو سر نمیبره. ولی بیشترین جایی که باهاش حال کردم نحوه توسل شهید به امام رضا علیه السلام بود. همچنین قصه امیرمحمد حسابی ناراحتم

- بیشتر
حسین
۱۳۹۸/۰۵/۲۹

کتابی خیلی خوبی بود ، واقعا شهدا الگوهای خوبی هستند

faezeh
۱۳۹۸/۰۶/۰۹

زیبا بود❤ همه ی کتاب های شهدا هر کدومشون چیزی برای یادگرفتن دارن هر کتابی که از شهید میخونیم سعی کنیم که یکی از کارهاشونو ما هم انجام بدیم ایران گلستان میشه حیف که فقط میخونیم و رد میشیم.

علی
۱۳۹۸/۰۹/۰۷

شهید محمد خانی عاشق واقعی امام حسین بود...ایشالا قسمت مام بشه یکم معرفت پیدا کنیم به آقا...

زیـنـب🍃🌸
۱۳۹۷/۱۲/۱۴

یڪ عـاشـقـانـہ دوسـت داشـتـنی...💕 پیشنـهاد میشه 👌

seyyede313
۱۳۹۸/۱۱/۰۵

کتاب زیبائیه؛شهید محمد خانی هم شخصیت جالبی هستن؛پیشنهاد میکنم بخونید.

ساجده 😅💞
۱۳۹۸/۰۵/۱۰

از نظر من ، کسی که تمایل به مطالعه بالایی دارد و مخصوصا هم زندگی نامه های شهدا ، نظر من این هست که مطالعه زندگی نامه شهدا برای هرکس لازم هست و چه بسا ضروری درسی که می توانیم

- بیشتر
bahar
۱۳۹۸/۰۹/۱۶

خیلی دلم میخواد یه گارگردانی پیدا بشه و سریالی تهیه کنه که چند سری مجموعه باشه مثلا اول با توجه به کتاب یادت باشد بعد قصه دلبری بعد سلام بر ابراهیم دختر شینا دا و..... کاش یکی پیدا بشه

«هرکس رو که دوست داری، باید براش آرزوی شهادت کنی!»
ــسیّدحجّتـــ
این تناقض تا ابد شیرین‌ترین مرثیه است/ سرترین آقای دنیا را خدا بی‌سر گذاشت
amir89
روزی موقع خرید جهیزیه، خانم فروشنده به عکسِ صفحهٔ گوشی‌ام اشاره کرد و پرسید: «این عکس کدوم شهیده؟» خندیدم که «این هنوز شهید نشده، شوهرمه!»
mohammad
جملهٔ شهید آوینی را می‌خواند: «شهادت لباس تک‌سایزیه که باید تن آدم به‌اندازهٔ اون دربیاد. هروقت به سایز این لباس تک‌سایز دراومدی، پرواز می‌کنی، مطمئن باش!»
کتابخوان
نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که می‌تونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘
آلوین (هاجیك) ツ
«درگذشته دنبال چیزی نگردید، بالاترین مقام نزد خدا تسلیم‌بودنه!»
الهه
از آقای قرائتی شنیده بودم: «۵۰ درصد ازدواج تحقیقه و ۵۰ درصدش توسل. نمیشه به تحقیق امید داشت، ولی می‌توان به توسل دل بست.» بین خوف و رجا گیر افتاده بودم. بااینکه به دلم نشسته بود، باز دلهره داشتم. متوسل شدم.
پارسا هژبری
خیالم راحت شد، سر به بدن داشت.
ای که مرا خوانده ای ،راه نشانم بده
آدم می‌تواند زخم‌ها و جراحی‌ها را تحمل کند چون خوب می‌شود، اما زخم‌زبان‌ها را نه. زخم‌زبان به این زودی‌ها التیام پیدا نمی‌کند.
ــسیّدحجّتـــ
گاهی به بهزیستی سرمی‌زد و کمک مالی می‌کرد. وقتی پول نداشت، نصف روز می‌رفت با بچه‌ها بازی می‌کرد
الهه
«دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم/ خیلی حسین زحمت ما را کشیده است!»
یك رهگذر
با شوخی و خنده بهش گفتم: «طوری با ولع داری جمع می‌کنی که داره به سوریه حسودیم می‌شه!» وقتی آمد لباس‌های نظامی و پوتینش را بگذارد داخل کوله، سعی کردم کمی حالت اعتراض به خود بگیرم. بهش گفتم: «اونجا خیلی خوش می‌گذره یا اینجا خیلی بد گذشته که این‌قدر ذوق‌مرگی؟» انگشتانم را فشار داد و شروع کرد به خواندن: «ما بی‌خیال مرقد زینب نمی‌شویم/ روی تمام سینه‌زنانت حساب کن!»
🌸🧕🏻🌸
«رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمی‌گید، امام‌رضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که می‌تونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!»
s.latifi
البته زیاد هیئت دونفری داشتیم. برای هم سخنرانی می‌کردیم و چاشنی‌اش چند خط روضه هم می‌خواندیم، بعد چای، نسکافه یا بستنی می‌خوردیم. می‌گفت: «این خوردنیا الان مال هیئته!» هروقت چای می‌ریختم می‌آوردم، می‌گفت: «بیا دوسه خط روضه بخونیم تا چای روضه خورده باشیم!»
fmaotheammmeahd
«دیدم همه‌جا بر درودیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاید»
یك رهگذر
وقتی نگاهم به خانهٔ کعبه افتاد گفت: «ببین خدا هم مشکی‌پوش حسینه!»
یك رهگذر
«باید بگیم خوش‌به‌حالت هاجر! اون‌قدر که رفتی و اومدی، بالاخره آب برای اسماعیلت پیدا شد، کاش برای رباب هم آب پیدا می‌شد
zsmirghasmy
روزی موقع خرید جهیزیه، خانم فروشنده به عکسِ صفحهٔ گوشی‌ام اشاره کرد و پرسید: «این عکس کدوم شهیده؟» خندیدم که «این هنوز شهید نشده، شوهرمه!»
さくら
شعارش این بود: «ترک محرّمات، رعایت واجبات و توسل به اهل‌بیت (ع).»
fmaotheammmeahd
دلش روشن بود که این ازدواج سر می‌گیرد. نزدیک در به من گفت: «رفتم کربلا زیر قبه به امام‌حسین (ع) گفتم: برام پدری کنید، فکر کنید منم علی‌اکبرتون! هر کاری قرار بود برای ازدواج پسرتون انجام بدید، برای من بکنید!»
s.latifi

حجم

۹٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۶ صفحه

حجم

۹٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان