«لیمو» دختر زیبای روستا، یکی از بافندگان چیرهدست فرش است. او تنها بافندة فرش ابریشمی در ده است که سفارشهای فراوانی میگیرد، اما در این اواخر او در اعتراض به نامزدی اجباریاش با «ضرغام»، فرد انتخابشده توسط پدرش، مدتی فرشبافی را کنار میگذارد. لیمو روزی توسط دوستش «گلشکر» با «مراد»، چوپان و نقشهکش فرش، آشنا میشود و به همراه او شروع به بافتن فرش ابریشمی میکند که تا آن موقع نظیر نداشته است. در این رفتوآمد عشقی پاک بین لیمو و مراد به وجود میآید. لیمو علیرغم تلاشهایش برای ازدواج با مراد، موفق نشده و با اجبار و با اصرار پدر با ضرغام ازدواج میکند. کمکم لیمو به زندگی جدیدش خو میگیرد که برخورد اتفاقی او با مراد، موجب سوء تفاهم ضرغام شده و او در صدد برمیآید که لیمو را بکشد.